پاسخ اجمالی:
ترديدى نيست كه هر كس نيروى مرموزى را در درون خود احساس مى كند كه بر تمام اعمال، گفتار و حتّى انديشه هايش نظارت دارد و كمتر كسی اصل وجود آنرا انكار كرده است. همان نیرویی که به ما مي گويد پيمان شكني نكنيد، ظلم و ستم نكنيد و ... که اگر تذكّرات آن سودمند واقع نشد و عملِ خلاف انجام شد شروع به سرزنش كرده و فرد را در دادگاه خود محكوم نموده و وادار به توبه مي نمايد. بنابراين وجدان مانند ساير نيروهاى درونى ما حقيقت مرموزى دارد كه تنها آن را از راه آثارش مى توان شناخت.
پاسخ تفصیلی:
ترديدى نيست كه هر كس نيروى مرموزى را در درون خود احساس مى كند كه بر تمام اعمال، گفتار و حتّى بر انديشه ها و افكار او نظارت دارد. گرچه مردم در اين احساس با هم تفاوت بسيار دارند؛ ولى كمتر كسى را مى توان پيدا كرد كه اصل وجود آن را انكار كند(1) مگر افراد استثنايى و احياناً بيمار! هرگز اين نيروى مرموز راحت نمى نشيند و هميشه احساس مى كنيم كه با تذكّراتِ پى در پى خود، ما را به كارهاى خوب تشويق مى كند و از كارهاى بد باز مى دارد. مثلاً به ما مى گويد: پيمان شكنى مكنيد، ظلم و ستم روا مداريد، نسبت به يكديگر مهربان باشيد، ناتوانان را دستگيرى و حمايت كنيد، در برابر كسانى كه بر شما حقِّ تعليم و تربيت دارند خضوع نماييد، حقّ شناس، پاكدامن و راستگو باشيد و ... . اگر تصميم بر انجام عمل خلافى بگيريم، وجدان ما به جنگ با ما بر مى خيزد و در درونِ وجود ما، طوفان و انقلابى بر پا مى سازد. آري اين انقلابِ درونى به صورت رنگ پريدگى، عصبانيت، پراكندگى حواس و بى خوابى در وجود ما ظهور مى كند، آيا هرگز چنين حالتى را در هنگام تصميم بر انجام يك كار مثبت در خود مشاهده مى كنيم؟ البته كه خير؛ زيرا در آن حال، وجدانِ ما با آن هماهنگ است و در محيطِ روحِ ما، آرامشِ كامل حكم فرماست.
اگر تذكّراتِ وجدان، سودمند نيفتاد و عملِ خلاف انجام گرفت وجدان شروع به سرزنش و ملامت مى كند، سيل اعتراض خود را متوجّه فكر انسان كرده و او را ناراحت و متأثّر مى نمايد، او را در دادگاه خود محكوم و مجازات مى كند، شلّاق بر روح او مى زند و او را وادار به توبه مى سازد. بسيار اتفاق افتاده است كه افراد جنايتكار، پس از انجام عمل خود نه تنها به شدّت پشيمان مى شوند؛ بلكه در وجود خود شعله هاى سوزانى را احساس مى كنند كه به جان آنها افتاده و آنها را شكنجه مى دهد.(2) درست مانند اين است كه دستگاه مخصوصى از جنايت هولناكِ آنها فيلم بردارى كرده و به تكرار نمايش آن در مقابل چشم آدم ها مى پردازد. (مانند: ناله هاى جانخراشِ مظلومِ بى گناهى كه در لحظات آخر با لحن تضرّع آميزى به آنها التماس مى كرد) اين حالت باعث مى شود كه روح او با تازيانه وجدان، مورد شكنجه سختى قرار بگيرد! به همين دليل بسيار ديده شده كه براى رهايى از شكنجه دردناكِ وجدان، خود را به دادگاه هاى بشرى معرفى مى كنند و گردن خود را زير شمشيرِ قانون مى گذارند، تا شايد آسوده شوند.
داستان افسرى كه در جنگ دوم جهانى بر روى شهر هيروشيما(3) بمب اتمى انداخت و در چند لحظه، شهر آبادى را به تلّ خاكستر تبديل نمود و ده ها هزار نفر از افراد بى گناه (كودكانِ شيرخوار، بيمارانِ بيمارستان ها و حيوانات بى زبان) را نابود كرد و اكنون بر اثر فشار و شكنجه وجدان، ديوانه شده(4) نمونه اى از مجازات وجدان است. اين افسر جنايتكار را ـ كه مجرى فرمان جنايتكاران ديگرى بود ـ چه چيزى ديوانه كرد؟ آرى، تنها و تنها فشار و شكنجه وجدان!(5)
اما هنگامى كه انسان تصميم به كار نيكى مى گيرد، وجدان او را تشويق مى كند، پس از انجام عمل، از وي تقدير و تحسين مى نمايد و تا آخر عمر هرگاه خاطره آن عمل را به ياد مى آورد، مورد نوازشِ وجدان قرار مى گيرد: به همين جهت احساس يك نوع خوشحالى، انبساط، غرور و سربلندى در خود مى كند. در همان لحظاتى كه انسان مشغول انجام يك عمل نيك يا بد است، وجدان آرام نمي نشيند و با كمال قدرت مى كوشد تا در صورت اوّل، انسان را تقويت و در صورت دوّم، تضعيف نمايد، شجاعتى را كه انسان در هنگام انجام كارهاى خوب و تزلزل، سرافكندگى، لكنتِ زبان، رنگ پريدگى و لرزش دستى را كه در هنگام انجام كارهاى بد در خود احساس مى كند، بر اثر فعّاليّت وجدان است. شايد ما نتوانيم براى وجدان تعريف جامعى ـ جز از راه همين آثار ـ پيدا كنيم؛ زيرا وجدان هم مانند ساير نيروهاى درونى ما (مانند روح، حقيقت مرموزى دارد كه تنها آن را از راه آثارش مى توان شناخت). ممكن است كه حقيقت وجدان ـ كه جزء سرشت آدمى است ـ جلوه اى از عشق به كمال و فرار از نقصان باشد؛ اما آنچه كه مسلّم است اين است كه چنين نيرويى با چنان آثار درخشانى در نهاد آدمى وجود دارد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.