پاسخ اجمالی:
اولا: لحن و سیاق آیاتی که این شفاعتها را بیان نموده به خوبی نشان می دهد پیامبران الهی اذن خدا را برای اجابت درخواستشان لحاظ کرده اند و درخواست خود را از روی ادب و تواضع بیان نموده اند و در پی طرفداری از افراد بی ایمان نبودند.
ثانیا: حضرت نوح و حضرت ابراهیم هنوز یقین به عدم ایمان آنها و دشمنی آنها با خدا نداشتند و از روی رأفت و به امید اینکه هدایت خواهند شد شفاعت آنها را کردند، اما وقتی متوجه شدند آنها ایمان ندارند از آنها بیزاری جسته و از درخواست خود صرف نظر کردند.
پاسخ تفصیلی:
آموزه اصیل شفاعت و محدوده مشخص شمول آن
شفاعت پیامبران یکی از اموری است كه مورد سفارش قرآن و روايات اسلامى قرار گرفته است. قرآن كريم در آیه 35 سوره مائده مى فرمايد: «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسيلَةَ»؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پرهيزكارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرّب به خدا انتخاب نماييد). البتّه وسيله تقرّب به خدا، امور گوناگونى است - همان گونه كه در روايات تصريح شده است - كه از جمله آنها، شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح نزد خداوند مى باشد.
قرآن كريم در آیه 64 سوره نساء به طور روشن به رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى گويد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»؛ (اگر گناهكاران به محضرت آيند و از خدا طلب آمرزش نمايند و تو نيز براى آنها طلب عفو كنى، مشمول رحمت و عفو خدا خواهند شد).(1)
اما این شفاعت شامل همه گناهکاران نمی شود و فقط اختصاص به برخی از گناهکاران می یابد که شایستگی داشته باشند و به اذن خدا صورت می گیرد؛ چنانکه در آیه 3 سوره سوره یونس می خوانیم: «ما مِنْ شَفيعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِهِ»؛ (هيچ شفاعت كننده اى نيست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار).
وجود آیاتی دال بر خواست برخی از انبیای الهی برای شفاعت هایی مذموم و مشکوک
با وجود آنچه راجع به محدوده شمول شفاعت گفتیم گاهی می بینیم برخی پیامبران برای کسانی شفاعت کرده اند که شایستگی آن را نداشته اند و حتی بخاطر این کار از طرف خداوند مورد عتاب و سرزنش قرار گرفته اند از جمله: حضرت نوح(علیه السلام) که این گونه برای فرزند بی ایمانش شفاعت کرد: «وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِ إِنَ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ»(2)؛ (نوح به پروردگارش عرض كرد پروردگارا! پسر من از خاندان من است و وعده تو [در مورد نجات خاندانم] حق است و تو از همه حكم كنندگان برترى). و به خاطر این شفاعت با عتاب خداوند مواجه گشت: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»(3)؛ ([خداوند] فرمود: اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستى از من مخواه، من به تو اندرز مى دهم تا از جاهلان نباشى). لذا نوح مجبور به عذرخواهی از درگاه خداوند شد که: «قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ»(4)؛ ([نوح] عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم، و هر گاه مرا نبخشى و بر من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود).
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز بر اساس صریح آیه 86 سوره «شعراء» از خداوند تقاضاى آمرزش براى عموی بت پرستش کرد آنجا که گفت: «وَ اغفِرْ لاِبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّین»؛ (و بر پدرم ببخشای که او از گمراهان بود). همچنین آن حضرت در مقطعی دیگر از زندگی اش با ملائک عذاب برای نجات قوم لوط مجادله کرد: «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ * قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً...»(5)؛ (هنگامى كه فرستادگان ما [از فرشتگان] به سراغ ابراهيم با بشارت [به تولد فرزند براى او] آمدند، گفتند: ما اهل اين شهر و آبادى را [اشاره به شهرهاى قوم لوط] هلاك خواهيم كرد چرا كه اهل آن ستمگرند* [ابراهيم] گفت: در اين آبادى لوط است...). در ادامه برای این کار مورد سرزنش قرار گرفت: «قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ»(6)؛ ([فرشتگان] گفتند ما به كسانى كه در آن است آگاه تريم! ما او و خانواده اش را نجات مى دهيم، جز همسرش را كه در ميان قوم باقى خواهد ماند).
با وجود این آیات، آیا به نظر نمی آید که شفاعت این پیامبران بزرگ الهی با عصمت و حتی ایمان آنها به خداوند منافات دارد!؟ چراکه از افراد بی ایمان حمایت کرده و شفاعت آنها را کرده اند!؟
فهم صحیح آیات قرآن و منافات نداشتن عصمت پیامبران با شفاعت برای برخی اشخاص
ما معتقدیم که اگر متن آیات فوق با دقت بیشتری بررسی شود مشخص خواهد شد که این تصور کاملا اشتباه است و شفاعت این پیامبران هیچ منافاتی با ایمان به خدا و عصمت آنها ندارد.
به توضیحات ذیل دقت کنید.
1. مدنظر بودن اذن خداوند در تمام شفاعت های انبیاء
لحن و سیاق آیاتی که این شفاعتها را بیان نموده به خوبی نشان می دهد، در همه مواردی که این شفاعتها بیان شده است، پیامبران الهی اذن خدا را برای اجابت درخواستشان لحاظ کرده اند و درخواست خود را از روی ادب و تواضع بیان نموده اند و هرگز درپی طرفداری از افراد بی ایمان نبودند؛ چنانکه حضرت نوح(علیه السلام) بعد از بیان درخواستش، خدا را تصمیم گیرنده نهایی دانست و گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ»؛ (پرودگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و تو از همه حكم كنندگان برترى). حضرت نوح(ع) چون به عواملى كه در واقع درباره سرنوشت فرزندش دست به هم داده بود وقوف و آگاهى نداشت، به ناچار نخست كلام خود را به نداى «رب» افتتاح نمود، چون مفتاح دعاى مربوب محتاج سائل همان اسم «رب» است، و در ادامه نیز درخواست خود را به طور قطع در باره نجات فرزندش بیان نکرد، بلكه سؤال خود را نظير كسى كه چيزى را به كسى نشان دهد يا آن را اظهار كند و بخواهد واکنش طرف مقابل را در باره آن بفهمد طرح كرد و قضاوت را به خداوند واگذار کرد.(7)
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز هنگام تقاضاى آمرزش براى عمویش، (در پيشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و حليم و بردبار بود)؛ «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ».(8) همچنین درخواست تخفیف یا تأخیر عذاب قوم لوط را نیز درحالی بیان کرد که (بردبار، بسيار مهربان، و متوكل بر خدا و بازگشت كننده به سوى او بود)؛ «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ».(9)
لذا در شفاعت این پیامبران که از روی دلسوزی و رأفت بود و در آن با خواست خدا نیز مخالفت نشد هرگز با ایمان آنها به خدا و عصمت آنها منافات ندارد.
2. محرز نبودن بی ایمانی شفاعت شوندگان و عداوت شان با خداوند متعال در نظر انبیای شفاعت کننده
حضرت نوح و حضرت ابراهیم هنوز یقین به عدم ایمان آنها و دشمنی آنها با خدا نداشتند و از روی لطف و رأفت و به امید اینکه هدایت خواهند شد شفاعت آنها را کردند، اما وقتی متوجه شدند آنها ایمان ندارند از آنها بیزاری جسته و از درخواست خود صرف نظر کردند. برای روشن شدن این مطلب جریان شفاعت این دو پیامبر بزرگ الهی را دقیق تر بررسی می کنیم.
شفاعت حضرت نوح برای فرزند بی ایمانش
حضرت نوح بخاطر امید به هدایت فرزندش تقاضای نجات او را داشت و گناهی مرتکب نشد؛ چرا که فرزند ایشان وضع كاملا مشخصى نداشته، گاهى با مؤمنان و گاهى با كافران بود، و چهره منافق گونه او، هر كس را ظاهرا به اشتباه مى انداخت.
به علاوه احساس مسئوليت شديدى كه نوح در رابطه با فرزندش مى كرد، و عشق و علاقه طبيعى كه هر پدرى به فرزندش دارد - و پيامبران نيز از اين قانون مستثنى نيستند - سبب شد كه چنين درخواستى را از خداوند بكند. اما به محض اينكه از واقعيت امر آگاه شد، فورا در مقام عذر خواهى به درگاه خداوند و طلب عفو بر آمد، هر چند گناهى از او سر نزده بود، اما مقام و موقعيت پيامبر ايجاب مى كند كه بيش از اين مراقب گفتار و رفتار خود باشد، همين ترك اولى براى او با آن شخصيت، بزرگ بود و به همين دليل از پيشگاه خدا تقاضاى بخشش كرد.(10)
شفاعت حضرت ابراهیم از عموی بت پرستش
استغفار ابراهيم براى عموی بت پرستش نیز به امید هدایت او و به خاطر وعده ای بود که به او داده بود؛ چنانکه در آيه 47 سوره مريم می خوانیم كه ابراهيم با جمله «سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي»؛ (به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم)، به آزر وعده استغفار داده بود و مسلما پيامبر خدا بيهوده وعده نمى دهد، و هر گاه وعده داده به وعده اش وفا كرده است.
در آيه 4 سوره ممتحنه نیز می خوانیم كه ابراهيم به او گفت: «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ»؛ (من براى تو استغفار خواهم كرد). در نتیجه در آیه 86 سوره شعرا استغفار ابراهيم براى پدرش (عمویش) صريحا آمده است آنجا كه مى گويد: «وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ»؛ (و بر پدرم ببخشای که او از گمراهان بود).
اما حضرت ابراهیم به این دلیل به او وعده استغفار داد و برایش استغفار کرد که امید به هدایتش داشت و وقتی برایش آشکار شد که او دشمن خداست از او بیزاری جست؛ چنانکه در آیه 114 سوره توبه می خوانیم: (استغفار ابراهيم براى پدرش [عمويش آزر] به خاطر وعده اى بود كه به او داد، اما هنگامى كه براى او آشكار شد كه وى دشمن خدا است از او بيزارى جست و برايش استغفار نكرد)؛ «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ». لذا در پايان همین آيه می خوانیم: (ابراهيم كسى بود كه در پيشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان، و مردى بزرگوار و حليم و بردبار بود)؛ «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ». مسلما چنین تعبیراتی درباره حضرت ابراهیم بر پاکی و عصمت او هم دلالت دارد.
البته اين جمله ممكن است دليلى براى وعده ابراهيم به آزر در زمينه استغفار نیز بوده باشد، زيرا حلم و بردبارى از يك سو، و اواه بودن او كه طبق بعضى از تفاسير به معناى رحيم بودن است از سوى ديگر، ايجاب مى كرد كه حداكثر تلاش و كوشش را براى هدايت آزر انجام دهد، اگر چه از طريق وعده استغفار و طلب آمرزش از گذشته او باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله فوق دليل براى اين موضوع باشد كه ابراهيم به خاطر خضوع و خشوعى كه داشت و ترس از مخالفت پروردگار هرگز حاضر نبود براى دشمنان حق استغفار كند، بلكه اين كار مخصوص به زمانى بود كه اميد هدايت آزر را در دل مى پروراند، لذا به محض آشكار شدن عداوت او از اين كار صرف نظر كرد.(11)
مجادله حضرت ابراهیم با ملائک عذاب و شفاعت قوم لوط
مجادله حضرت ابراهیم با ملائک عذاب قوم لوط هم بخاطر رأفت و مهربانی آن حضرت و امید به هدایت قوم لوط بود. حضرت ابراهیم نگران حضرت لوط بود که در بین این قوم گناهکار مشغول تبلیغ بود؛ «قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً»؛ (گفت لوط [نیز] در آنجاست). حضرت «لوط» كه از پيامبران بزرگ بود در عصر حضرت ابراهیم مى زيست و احتمالا از سوى او مأموريت يافت كه براى تبليغ و هدايت گمراهان به يكى از مناطق شام (يعنى شهرهاى سدوم) سفر كند، او در ميان قوم گناهكارى آمد كه آلوده به شرك و گناهان بسيارى بودند، و از همه زشت تر گناه همجنس بازى و لواط بود. سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاك اين قوم شدند،(12) اما قبلا نزد ابراهيم آمدند تا خبر عذاب آنها را به او داده و او را از عدم هدایت آنها مطمئن کنند؛ چراکه حضرت ابراهیم بسیار مهربان بود و از اینکه قومی بخاطر گمراهی شان دچار عذاب شوند بسیار متأثر و اندوهگین می شد. چنانکه در آیه 75 سوره هود به این مسأله اشاره شده است که: (ابراهیم بردبار، بسيار مهربان، و متوكل بر خدا و بازگشت كننده به سوى او بود)؛ «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ».
ذكر اين صفات براى ابراهيم به خوبى نشان مى دهد كه مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و اين به خاطر آنست كه براى ابراهيم روشن نبود كه فرمان عذاب به طور قطع از ناحيه خداوند صادر شده، بلكه اين احتمال را مى داد كه هنوز روزنه اميدى براى نجات اين قوم باقى است، و احتمال بيدار شدن در باره آنها مى رود، و به همين دليل هنوز جايى براى شفاعت وجود دارد،(13) لذا خواستار تاخير اين مجازات و كيفر بود، چرا كه او حليم و بردبار بود، و در نزول عذاب بر مردم ستمكار عجله نمى كرد، اميدوار بود كه توفيق الهى شامل حال آنان شده، اصلاح شوند و به استقامت بگرايند، پيغمبرى بود اواه يعنى از گمراهى مردم و از اينكه هلاكت بر آنان نازل شود سخت رنج مى برد و آه مى كشيد، در نجات انسان به خداى تعالى رجوع مى كرد و متوسل مى شد.(14)
این معنی در برخی روایات نیز آمده است، از جمله: در تفسير عياشى از ابى حمزه ثمالى از امام ابى جعفر(علیه السلام) روايت آورده كه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا قَضَى عَذَابَ قَوْمِ لُوطٍ وَ قَدَّرَهُ أَحَبَّ أَنْ يُعَوِّضَ إِبْرَاهِيمَ مِنْ عَذَابِ قَوْمِ لُوطٍ بِغُلامٍ عَلِيمٍ لِيُسَلِّيَ بِهِ مُصَابَهُ بِهَلَاكِ قَوْمِ لُوط»(15)؛ (خداى تبارك و تعالى وقتى قضاء عذاب قوم لوط را راند و آن را مقدر فرمود – مى دانست كه ابراهيم بنده حليمش به سختى اندوهناك مى شود- دوست داشت براى تسليت خاطر او فرزندى دانا به او مرحمت كند تا جريحه دل آن جناب از انقراض قوم لوط التيامى يابد).(16)
در نتیجه كسى خيال نكند كه آن جناب از عذاب ستمكاران كراهت داشته و بدان جهت كه ظالم بودند از آنان طرفدارى مى كرده، حاشا بر پيغمبرى اولوالعزم كه طرفدار ستمكاران باشد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.