پاسخ اجمالی:
مسلمانان در صده اول، قرآن را از اصحاب پيامبر(ص) فرا می گرفتند و پس از صحابه، از تابعين و پيشوايان بزرگى كه در شهرهاى آنان به سر مى بردند؛ مانند «سعيد بن المسيّب» در مدینه، و «عبيد بن عمير» در مکّه و ... اينان دانشمندان امّت و مرجع مسلمانان در زمينه هاى مختلف معارف اسلامى بودند؛ اما پس از این دوره، گروهی فنّ قرائت را رشته اختصاصی خود قرار داده و در قرائت قرآن شهرت یافتند. در ادامه گروهی دیگر تمام کوشش خود را در مسیر ضبط قرائت های صحیح به کار گرفتند و «ابوعبید قاسم بن سلام انصاری»، اولین فرد در این مسیر است.
پاسخ تفصیلی:
مسلمانان در صدر اول، قرآن را به نحوى كه از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) مى شنيدند و فرا مى گرفتند، قرائت مى كردند و پس از صحابه، از تابعين و پيشوايان بزرگى كه در شهرهاى آنان به سر مى بردند، قرآن را مى آموختند؛ از جمله اين افراد كه در مدينه بودند مى توان «سعيد بن المسيّب»، «عروة بن الزبير»، «سالم بن عبدالله العدوى»، «معاذ بن الحارث»، «عبدالرحمان بن هرمز»، «محمد بن مسلم بن شهاب»، «مسلم بن جندب» و «زيد بن اسلم» را نام برد. در مكّه، «عبيد بن عمير»، «عطاء»، «طاووس»، «مجاهد»، «عكرمه» و «عبدالله ابن ابى مليكه». در كوفه «علقمه»، «اسود»، «مسروق»، «عبيده»، «عمرو بن شرحبيل»، «حارث بن قيس»، «ربيع بن خثيم»، «عمرو بن ميمون»، «ابو عبدالرحمان السلمى»، «زر بن حبيش»، «عبيد بن نضله»، «ابو زرعه»، «سعيد بن جبير»، «ابراهيم نخعى» و «شعبى». در بصره «عامر بن عبد قيس»، «ابو العاليه»، «ابو رجاء»، «نصر بن عاصم»، «يحيى بن يعمر» و «جابر بن زيد». در شام «ابن ابى شهاب» و «خالد بن سعيد»، «مصاحب ابو الدرداء»، را مى توان نام برد. اينان و نظائرشان، علما و دانشمندان امّت در بلاد و مرجع مسلمانان در زمينه هاى مختلف معارف اسلامى آن روز به شمار مى آمدند؛ امّا برجستگى اين گونه افراد در يك زمينه خاص نظير قرائت قرآن نبود؛ بلكه اينان به طور عام علماى آن دوره شناخته مى شدند.
پس از گذشت آن دوره، گروهى فنِّ قرائت و فراگرفتن و آموختن آن را رشته اختصاصى خود قرار دادند و به اين رشته توجهى خاص مبذول داشته و در قرائت قرآن و آموزش آن شهرت يافتند، تا اينكه در مقام امامتِ فنّ قرار گرفتند كه پيشوايى مردم را در اين زمينه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به سوى آنان مى شتافتند و معارف قرآن را از آنان مى آموختند.
روش همه مسلمانان در مناطق مختلف بر اين بود كه مردم هر شهرى، قرآن را از قارى همان شهر فرا مى گرفتند و تنها قرائت او را مى پذيرفتند و چون اينان تصدّي امر قرائت را عهده دار بودند، قرائت به آنان نسبت داده شد.
كسانى كه از اين قبيل در مدينه شهرت يافتند عبارتند از: «ابوجعفر يزيد بن القعقاع»، «شيبة بن نصاح» و «نافع بن ابى نعيم». در مكّه، «عبدالله بن كثير»، «حميد بن قيس» و «محمد بن محيصن». در كوفه، «يحيى بن وثاب»، «عاصم بن ابى النجود»، «سليمان الاعمش»، «حمزه» و «كسائى» به اين مقام دست يافتند. در بصره، «عبدالله بن ابى اسحاق»، «عيسى بن عمر»، «ابو عمرو بن العلاء»، «عاصم الجحدرى» و «يعقوب الحضرمى». در شام، «عبدالله بن عامر»، «عطية بن قيس»، «عبدالله بن المهاجر»، «يحيى بن ابى الحارث الذمارى» و «شريح بن يزيد الحضرمى».
پس از اين افراد، تعداد قاريان رو به فزونى نهاد و قاريان در مناطق مختلف جهان اسلام پراكنده شدند و طبقه اى پس از طبقه ديگر به جانشينى آنان نايل آمدند. اينان در فرا گرفتن و آموختن قرآن و قرائت اختلاف نشان داده و روش هاى مختلف داشتند. برخى از آنان در تلاوت قرآن استوار و به رعايت روايت و درايت شهرت داشتند و برخى در اين موارد كوتاهى مى كردند. از اين جهت اختلافاتى بين آنان پديد آمد. به تدريج ضبط قرائات رو به كاستى و سستى نهاد و زياده روى و كارهاى بى رويه، رو به فزونى گذاشت و به تعبير «ابن جزرى»، «بيم آن مى رفت كه باطل در لباس حقّ جلوه كند».(1) لذا علماى برگزيده امّت و بزرگان به پا خواسته و تمام كوشش خود را در تحقيق و تميزِ درست از نادرست و مشهور از غير مشهور به كار گرفته و اصول و قواعدى براى قرائت وضع كردند. در اثر اين كوشش ها قرائت به عنوان فنّى از فنون - كه داراى قواعد و اصولى محكم و استوار بود - در آمد. در چارچوب اين اصول، اجتهاد و انتخاب نيز به كار رفت.
اولين امام معتبرى كه به ضبط قرائت هاى صحيح و جمع آورى آن در كتابى مفصّل و مبسوط همّت گماشت، «ابوعبيد قاسم بن سلام انصارى»(متوفاى 224) بود كه شاگرد «كسائى» به شمار مى آمد. «ابن الجزرى» مى گويد: «به طورى كه من شماره كرده ام، وى قُرّاء را در بيست و پنج تن منحصر كرده است و كسانى كه بعدا به نام «قُرّاء سبعه» شهرت يافتند، در زمره اينان بودند».(2)
پس از او «احمد بن جبير بن محمد ابوجعفر كوفى»، ساكن انطاكيه(متوفاى 258) كتابى در اين زمينه تأليف كرد و قرائت هاى پنج گانه را در آن جمع آورى نمود كه هر يك از اين قرائت ها به منطقه اى از مناطق جهان اسلام تعلّق داشت. سپس قاضى «اسماعيل بن اسحاق»، مصاحب «قالون»(متوفاى 282) كتابى در زمينه قرائت تأليف نمود كه در آن، قرائت هاى بيست تن از ائمه جمع آورى شده است. پس از وى «ابوجعفرطبرى»(متوفاى 310) كتابى به نام «الجامع» تأليف نمود كه بيست و چند قرائت در آن جمع آورى شده است.
پس از گذشت زمانى كوتاه، «ابوبكر محمد بن احمد داجونى»(متوفاى 324) كتابى در قرائت نوشت و «ابوجعفر» را - كه يكى از قُرّاء عشره است - به ديگر قُرّاء اضافه كرد. به دنبال «داجونى»، «ابوبكر احمد بن موسى»، «ابن مجاهد»(متوفاى 324) كار او را دنبال كرد و او نخستين كسى است كه عدد قرائت ها را در قرائت هاى هفت گانه منحصر كرد.
پس از «ابن مجاهد»، ديگران به تأليفاتى به پيروى از او و بر همان منوال دست زدند؛ كه «احمد بن نصر شذائى»(متوفاى 370) و «احمد بن حسين بن مهران»(متوفاى 381) از آن جمله اند. احمد، سه تن ديگر را به «قُرّاء سبعه» اضافه كرد و اصطلاح «قُرّاء عشره» به وجود آمد. يكى ديگر از اين افراد «محمد بن جعفر خزاعى»(متوفاى 408) است كه كتابى به نام «المنتهى» تأليف كرد. در اين كتاب برخى مطالب جمع آورى شده كه در كتاب هاى قبلى نيامده است. اين قرائت ها در اندلس و كشورهاى مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت، تا اينكه راويان قرائت در مصر به آن مناطق سفر كردند و اين قرائت ها را در آن كشورها ترويج دادند. «ابوعمر احمد بن محمد الطلمنكى»(متوفاى 429) مؤلف «الروضه» اولين كسى است كه اين قرائت ها را در اندلس ترويج كرد. پس از وى «ابومحمد مكّى بن ابى طالب قيسى»(متوفاى 407) مؤلف «التبصره» و «الكشف عن وجوه القراءات السبع» و سپس حافظ «ابوعمرو عثمان بن سعيد دانى»(متوفاى 444) مؤلف «التيسير» و «جامع البيان» به اين كار دست زدند. در دمشق، استاد «ابوعلى حسن بن على اهوازى»(متوفاى 446) كتاب هايى در قرائت تأليف كرد.
در همين ايام «ابوالقاسم يوسف بن على هذلى»(متوفاى 465) از مغرب به مشرق سفر كرد و از كشورهاى مختلف ديدن نمود و در اين كشورها، روايات ائمه قرائت را مطرح ساخت. او به ماوراء النهر رسيد و در غزنه و ديگر شهرها به كار قرائت پرداخت. آن گاه كتابى به نام «الكامل» تأليف كرد كه در آن پنجاه قرائت از ائمه معروف گردآورى شده است. در كتاب او 1459 روايت آمده است. او مى گويد: «من با 365 شيخ و استادِ قرائت از آخر مغرب تا دروازه فرغانه، ملاقات كردم».
پس از وى «ابومعشر عبدالكريم بن عبدالصمد طبرى»(متوفاى 478) كتاب «التلخيص» و «سوق العروس» را درباره قرائت هاى هشت گانه در مكّه تأليف كرد كه در آنها 1550 روايت و طريق آمده است. «ابن الجزرى» مى گويد: «كسى را نمى شناسيم كه بيشتر از اين دو نفر، علوم قرائت را جمع آورى كرده باشد، مگر «ابوالقاسم عيسى بن عبدالعزيز اسكندرى»(متوفاى 629) كه كتابى به نام «الجامع الأكبر و البحر الأزخر» تأليف كرد و محتوى 7000 روايت و طريق است». «ابن جزرى» اضافه مى كند: «تأليف كتب درباره قرائت ها، همچنان ادامه دارد و مؤلفان، قرائت هاى شاذّ و صحيح را بر مبناى تحقيقات خود و يا بر اساس آنچه كه خود صحيح مى دانند، روايت مى كنند و مورد اعتراض هيچ كس واقع نشده اند؛ بلكه آنان در اين رهگذر از پيشينيان پيروى مى كنند؛ زيرا قرائت، سنّت متّبعى است كه همچنان يكى از ديگرى أخذ مى كند و همان طور كه در كتاب هاى «الكامل» از «هذلى»، «سوق العروس» از «طبرى»، «الإقناع» از «اهوازى»، «كفايه» از «ابوالعزّ»، «مبهج» از «سبط خياط»، «روضه» از «مالكى» و امثال اينها آمده مورد اتّباع است و بر مبناى روايات آنان و محتويات اين كتاب ها اعم از ضعيف و شاذّ، از قُرّاء سبعه باشد و يا عشره و يا غير اينها، قرائت مى كنند و ما نديده ايم كسى بر اين روش اعتراض كند و يا به مخالفت با آنها برخاسته باشد».(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.