پاسخ اجمالی:
اولا: خداوند با علم ازلى و مطلق خود مى دانست كه عده خاصى از بندگانش با اختيار خود بيش از ديگران و در بالاترين حد ممكن، از استعداد خود بهره بردارى مى كنند و مسير تكامل را مى پيمايند. علم خداوند به اين شايستگى و جایگاهی كه اين افراد با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند سبب شد كه خداوند از ميان افراد بشر آنان را برگزيند. به عبارت ديگر اعطاى این موهبت ويژه معلول شايستگى هاى آنان است. به هر حال در وجود اين بزرگان لياقت ها و استعدادهایى بوده ولى شكوفا ساختن آنها هرگز جنبه اجبارى نداشته بلكه با اختيار و اراده خودشان اين راه را پيموده اند.
ثانیا: درست است كه دوران شكوفایى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانيم هميشه در انسان ها افراد استثنایى وجود داشته اند. بنابراین چه مانعى دارد كه خداوند اين دوران را براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر كند و در سال هاى كمترى خلاصه نمايد همان گونه كه براى سخن گفتن معمولا گذشتن يكى دو سال از تولد لازم است در حالى كه مى دانيم حضرت مسيح(ع) در همان روزهاى نخستين زبان به سخن گشود آن هم سخنى بسيار پرمحتوا كه طبق روال عادى در شأن انسان هاى بزرگسال بود.
پاسخ تفصیلی:
در استدلال های مربوط به موضوع «لزوم بعثت انبیاء» نهایتا ثابت می شود که خداوند براى هدايت بشر باید افرادى را از میان افراد بشر یعنی از ميان انسان ها به عنوان الگو و هادى برگزيند و آنان را از ويژگى هايى چون علم و عصمت و... برخوردار كند. بنابراين بدون شک پيامبران و امامان برای تصدی چنین مأموریت مهمی مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفته اند. حال ممکن است این سؤال به ذهن برسد كه انبیاء و ائمه بر چه اساسى و با چه ملاكى از ميان افراد بشر برگزيده شده اند؟ آيا خودشان نقشى در اين انتخاب داشته اند یا بر اساس اراده قهری و جبری خداوند متعال چاره ای جز تمکین به این تقدیر الهی نداشته اند؟
در پاسخ به این پرسش می گوییم خداوند با علم ازلى و مطلق خود مى دانست كه عده خاصى از بندگانش – بندگانی با استعدادی معمولى – با اختيار خود بيش از ديگران و در بالاترين حد ممكن، از استعداد خود بهره بردارى مى كنند و مسير تكامل را مى پيمايند. علم خداوند به اين شايستگى و جایگاهی كه اين افراد با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند سبب شد كه خداوند از ميان افراد بشر آنان را برگزيند و به عنوان یک لطف، اين پاداش و موهبت ويژه را به آنها عطا نمايد و آنان را از علم و اراده اى برخوردار كند كه به واسطه آن به مصونيت كامل و مطلق (عصمت) از خطا برسند تا نهایانا در پرتو آن راهنماها و معلمانی قابل اعتماد و مطمئن براى همه افراد بشر گردند.
به عبارت ديگر اعطاى این موهبت ويژه معلول شايستگى هاى آنان است. این بدان معناست که امدادهاى الهى بى حساب نيست و همان طور که گفته شد لياقت ها و استعدادهایى در انبیاء وجود داشته که این موهبت ها و امدادها را جلب کرده است همان گونه كه خداوند در آیه 124 سوره بقره درباره حضرت ابراهيم(علیه السلام) مى فرمايد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»؛ (پس چون ابراهيم را پروردگارش با سخنانى [از امر و نهى] آزمود. آن گاه [ابراهيم حقّ] آنها را به تمام [و كمال] گزارد [خداوند] فرمود: به يقين من تو را پيشواى مردم قرار مىدهم). يعنى ابراهيم(ع) پس از اینکه با اراده و اختیار خود از عهده امتحانات مهم الهی برآمد، لايق موهبت عظيم الهى یعنی رسیدن به مقام پيشوایى خلق شد.
درباره یوسف(علیه السلام) نیز در آیه 22 سوره یوسف می خوانیم که (هنگامى كه به مرحله بلوغ و قوت و تكامل جسم و جان رسيد [و آمادگى براى پذيرش وحى پيدا كرد] ما حكم و علم به او داديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم)؛ «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». عبارت «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» شاهد خوبى براى مقصود ما است زيرا مى گويد اعمال صالح و شايسته يوسف(ع)، او را آماده براى آن موهبت بزرگ الهى كرد.
درباره موسى(علیه السلام) نيز تعبيراتى ديده مى شود كه اين واقعيت را روشن مى سازد. مثلا در آیه 40 سوره طه می خوانیم: «وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى»؛ (ما تو را بارها امتحان كرديم و سال ها در ميان مردم مدين توقف كردى [و بعد از آمادگى لازم و بيرون آمدن از كوره امتحانات با سرافرازى و پيروزى] داراى قدر و مقامى شدى ای موسی).
به هر حال معلوم می شود كه در وجود اين بزرگان لياقت ها و استعدادهایى بوده ولى شكوفا ساختن آنها هرگز جنبه اجبارى نداشته بلكه با اختيار و اراده خودشان اين راه را پيموده اند و بسيارند كسانى كه لياقت هایى دارند و هرگز آن را شكوفا نمى سازند و از آن استفاده نمى كنند.(1) علاوه بر اینها لطف خداوند در بعثت انبیاء علاوه بر اینکه پاداش آنها محسوب می شود، زمینه هدایت مردم را نیز فراهم می کند.
علاوه بر آیات فوق الذکر، اين معنا به خوبى در بخش هاى آغازين دعاى ندبه نیز آمده است: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِك»(2)؛ (تو با آن ها [اوليائت] شرط نمودى كه نسبت به زينت ها و منزلت هاى دنيوى بى اعتنا باشند و آنها نيز اين شرط را پذيرفتند و چون مى دانستى به اين شرط عمل خواهند كرد آنان را پذيرفتى و مقرب خويش ساختى. فرشتگان را بر آنها نازل كردى و با وحى خود ايشان را گرامى داشتى و از خوان علم بى كران خويش بهره ها دادى).
امام صادق(علیه السلام) نیز در همين زمينه مى فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ أُنَاساً طَهَّرَ مِيلَادَهُمْ وَ طَيَّبَ أَبْدَانَهُمْ وَ حَفِظَهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ أَخْرَجَ مِنْهُمُ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ فَهُمْ أَزْكَى فُرُوعِ آدَمَ فَعَلَ ذَلِكَ لِأَمْرٍ اسْتَحَقُّوهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْهُمْ حِينَ ذَرَأَهُمْ أَنَّهُمْ يُطِيعُونَهُ وَ يَعْبُدُونَهُ وَ لَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً فَهَؤُلَاءِ بِالطَّاعَةِ نَالُوا مِنَ اللَّهِ الْكَرَامَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الرَّفِيعَةَ عِنْدَه»(3)؛ (به درستى كه خداوند متعال انسان هايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاک و بدن هاى آنان را پاكيزه گردانيد و آن ها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خويش قرار داد. نه به خاطر طلبى كه از خداوند داشته باشند بلكه از آنجا كه خداوند در هنگام خلقت مى دانست كه از او فرمانبردارى مى كنند و او را عبادت مى نمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمى دارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نايل شده اند.
با این توضیحات روشن می شود که دست یابی به مقام نبوت نه امری جبری که مقامی است که عده ای از بندگان صالح خدا با اراده و اختیار خود آن را درک می کنند. اما هنوز ممکن است سؤالاتی راجع به چگونگی بعثت انبیائی که در کودکی به این مقام رسیده اند وجود داشته باشد. مثلا در آیه 12 سوره مریم می خوانیم: «يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»؛ (اى يحيى! كتاب خدا را با قوّت بگير و ما فرمان نبوت [و عقل كافى] را در كودكى به او داديم). تکلیف چنین پیامبرانی چیست؟
در پاسخ می گوییم درست است كه دوران شكوفایى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانيم هميشه در انسان ها افراد استثنایى وجود داشته اند. بنابراین چه مانعى دارد كه خداوند اين دوران را براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر كند و در سال هاى كمترى خلاصه نمايد همان گونه كه براى سخن گفتن معمولا گذشتن يكى دو سال از تولد لازم است در حالى كه مى دانيم حضرت مسيح(عليه السلام) در همان روزهاى نخستين زبان به سخن گشود آن هم سخنى بسيار پرمحتوا كه طبق روال عادى در شأن انسان هاى بزرگسال بود.
با این بیان پاسخ کسانی که امامت برخی از ائمه شیعه که در کودکی به امامت رسیده اند نیز مشخص می شود.(4) در روايتى از يكى از ياران امام جواد(علیه السلام) به نام على بن اسباط مى خوانيم كه مى گويد: «رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَدْ خَرَجَ عَلَيَّ فَأَحْدَدْتُ النَّظَرَ إِلَيْهِ وَ إِلَى رَأْسِهِ وَ إِلَى رِجْلِهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ لِأَصْحَابِنَا بِمِصْرَ فَخَرَّ سَاجِداً فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِي الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِي النُّبُوَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا وَ قَالَ اللَّهُ حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً فَقَدْ يَجُوزُ أَنْ يُؤْتَى الْحِكْمَةَ وَ هُوَ صَبِيٌّ وَ يَجُوزُ أَنْ يُؤْتَى وَ هُوَ ابْنُ أَرْبَعِينَ سَنَةً»(5)؛ (به خدمت ایشان رسيدم [در حالى كه سن امام كم بود]. من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر بازمى گردم كمّ و كيف مطلب را براى ياران نقل كنم. درست در همين هنگام كه در چنين فكرى بودم آن حضرت نشست [گویى تمام فكر مرا خوانده بود]. رو به سوى من كرد و گفت: اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مسأله امامت كرده همانند كارى است كه در نبوت كرده است. گاه مى فرمايد: و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم. و گاه درباره انسان ها مى فرمايد: هنگامى كه انسان به حد بلوغ كامل به چهل سال رسيد).
بنابراين همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انسانى در كودكى بدهد در قدرت او است كه آن را در چهل سال بدهد. نیز در حديثى از امام رضا(علیه السلام) مى خوانيم كه: «إنّ الصِبيَان قَالُوا لِيَحيَى(ع) إذهَب بِنَا نَلعَب فَقَال مَا لِلّعبِ خُلِقْنا قَالَ اللّه تَعَالَى: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(6)؛ (جمعى از كودكان در زمان كودكى حضرت يحيى(علیه السلام) به سراغش آمدند و گفتند بيا برويم و با هم بازى كنيم. او در جواب فرمود: ما براى بازى كردن آفريده نشده ايم. اينجا است كه خداوند درباره او فرمود: و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.