پاسخ اجمالی:
در بعضى از روايات از «جمره عقبى» تعبير به «عظمى» شده، لذا ممکن است اين تعبير به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد. از این رو تعبیر به «عظمی» قرینه ای است مبنی بر رمی ستون. لکن در پاسخ می توان گفت: جمره خواه به معنى ستون باشد يا محلّ اجتماع سنگريزه ها، بزرگ و كوچك دارد زيرا هرگاه قطعه زمينى كه سنگ بر آن مى ريزند بزرگتر باشد واژه «عظمى» در آن بكار مى رود و اگر كوچكتر باشد از واژه «صغرى» استفاده مى شود. بنابراين تعبير به «عظمى» در بعضى از روايت تأثيرى در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد.
پاسخ تفصیلی:
يكى از علماى فاضل شهرستان در نامه خود چنين مى نويسد: «تحقيق جنابعالى درباره حكم و موضوع متعلّق رمى جمرات را مطالعه كردم، «فجزاك اللّه عن الاسلام و الفقهاء خير الجزاء»، و لكن چند نكته براى حقير مبهم مانده است:
الف) در بعضى از روايات از «جمره عقبى» تعبير به «عظمى» شده است(1) اين تعبير ممكن است به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد.
پاسخ: جمره خواه به معنى ستون باشد يا محلّ اجتماع سنگريزه ها - كما هو الحق - بزرگ و كوچك دارد زيرا هرگاه قطعه زمينى كه سنگ بر آن مى ريزند بزرگتر باشد واژه «عظمى» در آن بكار مى رود و اگر كوچكتر باشد از واژه «صغرى» استفاده مى شود. بنابراين تعبير به «عظمى» در بعضى از روايت تأثيرى در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد، زمين بزرگ و كوچك، خانه بزرگ و كوچك، راه هاى بزرگ و كوچك، تعبيرات معمولى ما در فارسى است، در عربى نيز شبيه آن ديده مى شود. هرگاه به تنوّع موارد استعمال كلمه «عظيم» در قرآن مجيد مراجعه كنيم، خواهيم ديد اين واژه به هر چيزى كه به نوعى داراى بزرگى، عظمت و وسعت باشد اطلاق مى گردد.
ب) در بعضى از روايات آمده است: «ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَى الَّتِي عِنْدَ الْعَقَبَةِ فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لَا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلَاهَا».(2) اين تعبير مى تواند اشاره به ستون باشد كه از رمى كردن قسمت بالاى آن نهى شده است.
پاسخ: اين تفسير براى روايت صحيح نيست زيرا اگر مقصود بيان اين بود كه بالاى آن را رمى نكن، بلكه روبه رو را رمى كن كلمه «من» در اينجا صحيح نبود، بايد بگويد: «فارم وجهها و لا ترم اعلاها» زيرا «رمى» فعل متعدّى است و بدون «من» متعدّى مى شود، گفته مى شود: «رميت الجمرة» هرگز نمى گويند: «رميت من الجمرة». در نتيجه «من» در اين جا اشاره به محلّى است كه شخص رمى كننده در آن جا مى ايستد و همان گونه كه گفتيم جمره عقبه در وسط يك سراشيبى واقع شده بوده است و دستور داده شد كه از طرف پايين كه در روبه روى آن واقع مى شد آن را رمى كنند نه از طرف بالا يعنى جمره را دور نزنند و در طرف بالاى تپه قرار نگيرند زيرا سنّت پيامبر(صلى الله عليه و آله) چنين بوده است.
ج) تغييراتى كه در مشاعر حج به وجود آمده است به خاطر حسّاسيتى كه قاطبه مسلمين نسبت به آن داشته اند همواره مورد توجّه تاريخ نويسان بوده است، بنابراين بعيد به نظر مى رسد كه ستونى قبلاً وجود نداشته و بعداً ساخته شده و ذكرى از آن در تواريخ نيايد.
پاسخ: همان گونه كه با مدارك مختلف ثابت شد ستونها به عنوان تغيير در مشاعر حج نصب نشده، بلكه فقط به عنوان علامت است و خود ما در سفرهاى نخستين حج ديديم چراغى هم در كنار آن نصب شده بود تا راهنماى شبها باشد. هم اكنون تابلوهاى متعدد و نشانه هايى (به عنوان علامت) براى تعيين حدود عرفات، منى و مشعر نصب كرده اند كه هيچ كس حساسيتى نسبت به آن نشان نداده و نمى دهد زيرا اينها فقط جنبه علامت دارد.
د) انداختن سنگ به صورت «خذف»(3) از جمله مستحبّاتى است
1. «خذف» بر وزن حذف به گفته مشهور علما عبارت از اين است كه ريگ را در ميان انگشت ابهام (شست) و ناخن انگشت سبابه (انگشت اشاره) بگذارند و پرتاب كنند. كه غالب فقهاى محترم به آن فتوا داده اند و انداختن سنگ به اين صورت تناسب با مكان مرتفع دارد نه مكانى كه مساوى زمين است.
پاسخ: اين حكم مستحب نه تنها هيچ گونه دلالتى بر وجود ستون ندارد زيرا پرتاب سنگ به اين صورت هم به سوى ستون ممكن است و هم به سوى قطعه زمين محلّ اجتماع سنگها (مجتمع الحصى) بلكه پرتاب سنگ به اين نحو با نفى ستونها سازگارتر است، زيرا اصابت سنگ به ستونها با اين روش آن هم از فاصله 10 يا 15 ذراع كه در روايت آمده براى غالب افراد مشكل يا غير ممكن است، ولى پرتاب به سوى حوضچه هاى اطراف ستونها غالباً امكان پذير است. خلاصه اين كه دليل مزبور اگر بر خلاف مطلوب گوينده دلالت نداشته باشد، دلالتى بر مقصود او ندارد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.