پاسخ اجمالی:
بايستی با زندانيان به عنوان يك انسان معامله شود، تضييقات ظالمانه درباره آنها اعمال نشود، كسى را به گناه ديگرى زندانى نكنند و هيچ كس بيش از استحقاقش حتّى يك ساعت در زندان نماند. تمام برنامه ها در مسير تعليم و تربيت زندانى باشد و به تعبير ديگر زندان يك مركز مجرم پرور يا كانون انتقام جويى نباشد؛ بلكه يك كلاس تربيتى باشد. در روايات درباره مرخصى به آنان براى شركت در نماز جمعه و ملاقات بستگان، مطالب مهمی وجود دارد. توجه حضرت يوسف(ع) به زندانيان و سفارش امام علی(ع) در مورد قاتلش در اين راستا قرار دارد.
پاسخ تفصیلی:
على رغم سوء استفاده هاى فراوان كه در طول تاريخ از موضوع زندان شده، اين مسأله از ديدگاه اجتماعى و انسانى براى مبارزه با جرائم و جنايات و تربيت نفوس يك امر ضرورى است؛ ولى با حدود و شرايط معيّن و حساب شده بايد انجام شود! يكى از شرايط آن اين است كه مسائل انسانى در مورد زندانيان به كارگرفته شود و با آنها به عنوان يك انسان معامله گردد، تضييقات ظالمانه درباره آنها اعمال نشود، و كسى به گناه ديگرى زندانى نگردد، و هيچ كس بيش از استحقاقش حتّى يك ساعت در زندان نماند، و تمام برنامه ها در مسير تعليم و تربيت زندانى صورت گيرد، و به تعبير ديگر زندان يك مركز مجرم پرور يا كانون انتقام جويى نيست؛ بلكه يك كلاس تربيتى است؛ و ويژگى هاى چنين كلاسى را بايد داشته باشد.
از داستان حضرت يوسف(عليه السلام) و دوران زندانى شدن او در مصر، به خوبى استفاده مى شود كه زندان ها به قدرى ظالمانه بوده كه گاه زندانى براى هميشه در زندان فراموش مى شد و تنها يك تصادف يا حادثه غير منتظره ممكن بود ظالمان را به فكر زندانيان مظلوم بيندازد و اگر اين حادثه اتّفاق نمى افتاد، اى بسا تا آخر عمر در زندان مى ماند؛ همان گونه كه اگر حضرت يوسف(علیه السلام) علم تعبير خواب را نداشت و فرعون مصر خواب معروف خود را نمى ديد و براى تعبير آن دست به دامن يوسف(علیه السلام) از طريق يك زندانى آزاد شده نمى زد، شايد تا آخر عمرش در زندان مصر مى ماند، در حالى كه مرتكب هيچ گناهى نشده بود، تنها گناهش پاكى، تقوا و تسليم نشدن در برابر تقاضاهاى هوس آلود همسر عزيز مصر (زليخا) بود؛ و البته پاكى در محيط ناپاكان و آلودگان، كم گناهى نيست!
قرآن مى گويد: يوسف(علیه السلام) به سهم خود تلاش كرد محيط زندان را مبدّل به يك محيط تعليم و تربيت و اصلاح كند و درس توحيد و خداپرستى كه ريشه اصلى همه نيكى ها و پاكى هاست به زندانيان بياموزد؛ اگر سؤال از يك مسأله ساده اى مانند يك خواب و رؤيا مى كردند، او بلافاصله به سراغ معارف الهى و مسائل تربيتى مى رفت و مى گفت: «يا صاحِبَى السِّجْنِ ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ اَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ * ماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ اِلاّ اَسْماءً سَمَّيْتُمُوها اَنتُمْ وَ آبائُكُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطان اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ ذلِكَ الدّينُ الْقَيَّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لايَعْلَمُونَ»(1)؛ (اى دوستان زندانى من! آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند، یا خداوند یگانه اى که بر همه چیز قاهر است؟! * آنچه غیر از خدا مى پرستید، جز اسم هایى [بى مسمّی] که شما و پدرانتان آنها را [خدا] نامیده اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر ازاو را نپرستید. این است آیین ثابت و پایدار؛ ولى بیشتر مردم نمى دانند).
درست است كه يوسف(علیه السلام) خودش يك زندانى بود؛ ولى كار او نشان مى دهد كه اگر در رأس حكومت هم باشد به طريق اولى تلاش مى كند كه محيط زندان مبدّل به كانون تعليم و تربيت الهى شود و از فرصتى كه زندانيان در آن محيط براى بازسازى خويش و مرور بر زندگانى پيشين و تجديدنظر در افكار و برنامه هاى نادرست به دست آورده اند، حدّاكثر استفاده بشود. بسيار ديده شده كه افراد شرور و آلوده اگر همنشين خوبى در زندان پيدا كنند به سرعت اصلاح مىشوند؛ زيرا در بيرون از زندان مجال انديشيدن و تجديدنظر در گذشته را براى خود باقى نگذاردهاند؛ لذا زندان براى آنها يك توفيق اجبارى است.
در روايات اسلامى درباره حقوق زندانيان، و دادن مرخصى به آنان براى شركت در نماز جمعه، و ملاقات بستگان، مطالب قابل ملاحظه اى ديده مى شود. از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «عَلَى الاِمامِ اَنْ يُخْرِجَ الْمُحْبَسينَ فِى الدّيْنِ، يَومَ الْجُمُعَةِ اِلَى الْجُمْعَةِ، وَ يَوْمَ الْعِيْدِ اِلَى الْعِيْدِ فَيُرْسِلُ مَعَهُمْ فَاِذا قَضَوُا الصَّلاةَ وَ الْعِيْدَ رَدَّهُمْ اِلَى السِّجْنِ»(2)؛ (بر پيشواى مسلمانان لازم است كسانى را كه به خاطر بدهكارى[و امثال آن] به زندان افتاده اند، روز جمعه براى نمازجمعه و روز عيد براى نماز عيد، همراه مأموران بفرستد، هنگامى كه نماز جمعه يا مراسم عيد را بجا آوردند آنها را به زندان بازگردانند). بايد توجه داشت كه نماز جمعه و عيد، هر كدام داراى دو خطبه است كه اثر تربيتى فوق العاده اى دارد.
در حديث ديگرى از اين فراتر رفته، مى فرمايد: «اِنَّ عَليّاً(عَلَيهِ السَّلامُ) كانَ يُخْرِجْ اَهْلَ السُّجُونِ ـ مَنْ حُبِسَ فى دَيْن اَوْ تُهْمَة ـ اِلَى الْجُمُعَةِ فَيَشْهَدُونَها وَ يُضَمِّنَهُمُ الاَوْلِياءَ حَتّى يَرُدُّوهُم»(3)؛ (على(عليه السلام) زندانيانى را كه به خاطر بدهكارى يا اتّهام ديگرى به زندان افتاده بودند، به نماز جمعه مى آورد تا در آن حضور يابند و از اولياى آنان تضمين مى گرفت كه آنها را به زندان بازگردانند [درست شبيه بعضى از مرخّصى هايى كه امروز در بعضى كشورهاى اسلامى معمول است]). از حديث ديگرى استفاده مى شود كه على(عليه السلام) هر جمعه سرى به زندان مى زد، آنهايى كه در انتظار اقامه حدّ بودند، اجراى حدّ بر آنها مى كرد[و آزاد مى كرد] و كسى را كه حدّى بر او نبود آزاد مى ساخت.(4)
از گوشه و كنار آيات و روايات و احكامى كه در اين زمينه وارد شده مى توان دستورات جامعى را استنباط و تنظيم كرد، به عنوان نمونه:
1ـ هنگامى كه «عبدالرّحمن بن ملجم» قاتل على(عليه السلام) را گرفتند و به زندان افكندند، امام درباره مدارا كردن با او توصيه فرمود: از جمله به فرزندان و اطرافيانش چنين گفت: «اَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ و اَحْسِنُوا اَسارَهُ»(5)؛ (به او غذا بدهيد و سيرابش كنيد، و به طرز شايسته اى او را در اسارت خود نگهداريد). معروف اين است: «هنگامى كه امام در آن حال كه فرق مباركش شكافته و در بستر افتاده بود، گاه بيهوش مى شد و گاه به هوش مى آمد، امام حسن(عليه السلام) كاسه اى از شير به دست آن حضرت داد، حضرت گرفت و اندكى نوشيد و فرمود: بقيّه آن را به ابن ملجم[زندانى خود] بدهيد».(6)
مرحوم علاّمه «مجلسى» در حديث ديگرى نقل مى كند كه وقتى ابن ملجم را خدمت على(عليه السلام) بردند سخنانى به او فرمود؛ سپس به فرزندش حسن(عليه السلام) چنين گفت: «اَرْفِقْ يا وَلَدى بِاَسيرِكَ وَ ارْحَمْهُ وَ اَحْسِنْ اِلَيْهِ و اَشْفِقْ عَلَيْهِ، اَلاتَرى اِلى عَيْنَيْهِ قدْ طارَتا الى اُمِّ رَأْسِهِ وَ قَلْبُهُ يَرْجِفُ خَوْفاً وَ رُعْباً وَ فَزَعاً، فَقالَ لَهُ الْحَسَنُ(عليه السلام) يا اَباهُ! قَدْ قَتَلَكَ هذا اللَّعينُ الْفاجِرُ وَ اَفْجَعَنا فيكَ وَ اَنْتَ تَأْمُرُنا بِالرِّفْقِ بِهِ؟! فَقالَ لَهُ نَعَمْ يا بُنَىَّ نَحْنُ اَهْلُ بَيْت لانَزْدادُ عَلَى الذَّنْبِ اِلَيْنا اِلاّ كَرَماً وَ عَفْواً وَ رحَمَةً وَ الشَّفَقَةَ مِنْ شيمَتِنا لا مِنْ شيمَتِهِ، بحَقّى عَلَيْكَ فَاَطْعِمْهُ يا بُنَىَّ مِمّا تَأْكُلُهُ، وَ اَسْقِهِ مِمّا تَشْرَبُ وَ لاتُقَيّدْ لَهُ قَدَماً، وَ لاتَغُلَّ لَهُ يَداً»(7)؛ (فرزندم نسبت به اسير[و زندانى] خود مدارا كن و به او نيكى نما و ترحّم كن، آيا نمى بينى چشمانش از ترس به بالا رفته و قلبش از رعب و وحشت مى لرزد؟! حسن(عليه السلام) عرض كرد: پدر جان اين ملعون اسباب قتل شما را فراهم كرده و ما را به اين مصيبت بزرگ مبتلا نموده، شما درباره مدارا كردن با او سخن مى گوييد؟! فرمود: آرى فرزندم! ما خاندانى هستيم كه در برابر گناهانى كه نسبت به ما مى شود جز كرم، عفو، رحمت و شفقت چيزى نشان نمى دهيم، اين عادت ماست نه عادت او، تو را به حقّى كه من بر تو دارم سوگند مى دهم از آنچه خودتان مى خوريد به او غذا بدهيد، و از آنچه مى نوشيد به او بنوشانيد، پاى او را در زنجير نكنيد، و دست او را در غل قرار ندهيد!).
2ـ مرحوم شيخ «طوسى» در كتاب خلاف مى گويد: «هر گاه كسى بچه صغيرى را بگيرد و ظالمانه حبس كند و ديوارى بر او بيفتد، يا حيوان درنده اى او را به قتل برساند، يا مار و عقربى او را بگزد و بميرد، زندانى كننده ضامن خون اوست و بعد مى فرمايد: «دَليلُنا اِجْماعُ الْفِرْقَةِ وَ اخْبارُهُمْ»(8)؛ (دليل ما بر اين مطلب اتّفاق تمام علماى اماميّه و روايات آنها است). از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود زندان بايد داراى امنيت و نظافت باشد و اگر بر اثر ناامنى و آلودگى حادثه اى رخ دهد، زندانىكننده مسئول خون اوست.
3ـ مرحوم شيخ «طوسى» در كتاب «مبسوط»، از بعضى از فقها نقل مى كند كه اگر كسى را در اطاقى زندانى نمايند و درِ آن اطاق را ببندند و بر اثر كمبود هوا بميرد شخص زندانى كننده ضامن ديه او خواهد بود.(9) اين معنى را در مورد گرسنگى و مانند آن نيز گفته اند. از مجموع اينها به خوبى استفاده مى شود كه زندانى بايد به اندازه كافى از هوا و غذا بهرهمند شود، و حيات و سلامت او به خطر نيفتد.
4ـ بسيارى از فقها در بحث آداب قاضى نوشته اند كه قاضى به محض ورود در شهر بايد در مورد زندانيان مطالعه كند و پرونده هاى آنها را مورد بررسى قرار دهد تا اگر كسى مدّت زندان او تمام شده يا بدون دليل كافى در زندان مانده است فوراً آزاد شود. و نيز بعضى از فقها تصريح كرده اند كه وقتى قاضى وارد شهرى مى شود، بايد در همه شهر اعلان كنند كه قاضى در فلان روز به كار زندانيان رسيدگى مى كند هر كسى زندانى دارد در آن روز حاضر شود، و هنگامى كه طرفِ دعواى زندانى حاضر شد نام زندانيان را يكى بعد از ديگرى مى خوانند و از علّت زندانى شدن او سؤال مى كنند، سپس از طرفِ دعواى او پرسش مى نمايند، اگر دليل قانع كننده اى بر حبس او بود، او را به زندان باز مى گرداند و اگر مدّعى نداشت، نام او را آشكارا اعلام مى كند تا اگر كسى مدّعى اوست به محضر قاضى بيايد و طرح دعا كند، در غير اين صورت او را آزاد مى سازد.(10)،(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.