پاسخ اجمالی:
قوانين به تنهايى، كلماتى بر صفحه كاغذ هستند؛ يك قانون هر قدر خوب باشد، تا گامى براى اجراى آن برداشته نشود هيچ اثرى ندارد؛ آبروى يك دستگاه قانون گذارى خوب را «قوّه مجريه» حفظ مى كند. قرآن به چند نظام الهی اشاره كرده است که توانستند معارف و قوانین الهی را پیاده نمایند. مانند: درخواست موسی(ع) براي وزارت هارون، فرماندهی طالوت بر بني اسرائيل، رياست حضرت يوسف(ع) بر خزائن مصر و حكومت جهانی حضرت سليمان(ع). آری در جهان انسانيت بدون يك دستگاه اجرائی قوی و منظم، برقراری نظم و اجرای قوانين ممكن نيست.
پاسخ تفصیلی:
قوانين به تنهايى، كلماتى بر صفحه كاغذ هستند؛ ارزش واقعى آنها وقتى ظاهر مى شود كه به مرحله عمل بيايند. درست به نسخه هاى طبيب مى ماند كه هر قدر ماهرانه و حساب شده و مشكل گشا باشد؛ تا مورد عمل قرار نگيرد كمترين تأثيرى در حال بيمار نخواهد داشت. شناخت بيمارى، انجام دقيق تمام آزمايشها و شناخت كم و كيف صحيح داروها، همه يك طرف، و انجام عملى آنها نيز يك طرف؛ بلكه ركن اصلى را جنبه هاى عملى تشكيل مى دهد. يك قانون هر قدر خوب و ارزنده باشد، تا گامى براى اجراى آن برداشته نشود هيچ اثرى ندارد؛ آبروى يك دستگاه قانون گذارى خوب را «قوّه مجريه» حفظ مى كند. با اينكه اين مسأله از واضحات است؛ باز قرآن مجيد، اشارات پر معنايى درباره آن دارد از جمله:
1ـ هنگامى كه حضرت موسى(عليه السلام) پيام رسالت را در كنار كوه طور، در وادى ايمن دريافت داشت، و دستور مبارزه با فرعون و نجات بنى اسرائيل و دعوت به سوى توحيد و حقّ و عدالت را دريافت داشت، براى اجراى آن از خداوند كمك خواست و عرض كرد: «وَ اجْعَلْ لي وَزيراً(1)مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي * اشْدُدْ بِهِ أَزْري * وَ أَشْرِکْهُ في أَمْري»(2) او بعد از آنكه از خداوند تقاضاى شرح صدر و گشوده شدن گره زبان و آسان شدن كارها كرد، عرضه داشت: «و وزیری از خاندانم برای من قرار ده * برادرم هارون را! * با او پشتم را محکم کن * و او را در کارم شریک ساز».
2ـ در داستان بنى اسرائيل و طالوت مى خوانيم: هنگامى كه بنى اسرائيل از ظلم «جالوت» به جان آمدند؛ ـ همان مردى كه آنها را از خانه و زندگى بيرون رانده و فرزندانشان را اسير كرده بود، ـ طرح مبارزه با او را ريختند، و در ميان خود تصويب كردند، ولى براى اجراى اين طرح، مجرى و مديرى قوى، نيرومند و شايسته از هر جهت لازم بود؛ براى انتخاب چنين فردى به نزد پيامبر زمانشان «اشموئيل» آمدند و گفتند: «اِبْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فى سَبيل اللهِ»(3)؛ (زمامدارى براى ما برگزين، تا [زير فرمان او] در راه خدا با دشمن پيكار كنيم) او هم از ناحيه خداوند فرمان يافت كه طالوت، جوان باايمان، آگاه، شجاع و پاكدل را برگزيند، فرمود: «اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً»(4)؛ (خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث[و انتخاب] كرده است).
3ـ در داستان يوسف(عليه السلام) نيز مى خوانيم: هنگامى كه سالهاى بسيار سخت و خطرناكى را از نظر اقتصادى براى مردم مصر پيشبينى كرد، و برنامه اى براى گذشتن عاقلانه از اين سالهاى سخت تنظيم نمود، سلطان مصر براى اجراى اين برنامه، خود يوسف(عليه السلام) را انتخاب كرد، و اين انتخاب به پيشنهاد خود يوسف انجام شد. قرآن مى گويد: «قالَ اجْعَلْنى عَلى خزائنِ الاَرْضِ اِنّى حَفيظ عَليم»(5)؛ ([يوسف] گفت: مرا سرپرست خزائن اين سرزمين [مصر] قرار ده كه نگهدارنده و آگاهم) و يوسف با تدبير خاصّ خود و مديريّت نيرومندى كه داشت، كشور مصر را در سالهاى قحطى به خوبى حفظ كرد.
4ـ حكومت سليمان، بى شك يكى از گسترده ترين حكومت هايى است كه كره زمين به خود ديده است. او براى پيشبرد جامعه انسانى و نشر عدالت از تمام قوا و نيروهاى ممكن، با مديريّت و انضباط شديد، استفاده كرد؛ يا به تعبير ديگر خداوند هر گونه وسايل لازم را براى اجراى كارها در اختيار او قرار داد و او هم با استفاده از اين وسايل به اهداف مهمّى دست يافت. قرآن مجيد در سوره «نمل»، در شرح داستان حكومت داوود و فرزندش سليمان به علم و دانش وسيع اين دو اشاره كرده مى فرمايد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً»؛ (و ما به داود و سليمان، دانشى عظيم داديم ...) سپس مى افزايد: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا اَيُّهَا النّاسُ عُلُّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ اُعْطينا مِنْ كُلِّ شَيئ»(6)؛ (و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده و از هر چيزى به ما عطا گرديده است ...).
و در آيات سوره سبأ درباره اين پدر و پسر مى گويد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ * أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ * وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعيرِ * يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکُورُ»(7)؛ (و ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم [ما به کوه ها و پرندگان گفتیم] ای کوه ها و ای پرندگان! با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید! و آهن را برای او نرم کردیم * [و به او گفتیم] زره های کامل و فراخ بساز ، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن! و عمل صالح بجا آورید که من به آنچه انجام میدهید بینا هستم! * و برای سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را و چشمه مس [مذاب] را برای او روان ساختیم و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می کردند و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی می کرد ، او را عذاب آتش سوزان می چشانیم! * آنها هر چه سلیمان می خواست برایش درست می کردند: معبدها ، تمثالها ، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها ، و دیگهای ثابت [که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود و به آنان گفتیم] ای آل داوود! شکر [این همه نعمت را] بجا آورید ولی عده کمی از بندگان من شکرگزارند!).
قدرت مديريّت سليمان و شدّت انضباط او در امور اجرائى و اداره كشور به قدرى بود كه وقتى او جان داد در حالى كه تكيه به عصا كرده بود ـ و به همين دليل جسد او سر پا ايستاده بود ـ كارگزاران او با دقّت وظايف خود را انجام مى دادند تا اينكه موريانه، عصاى او را خورد و بر زمين افتاد. چنانكه قرآن در ادامه آيات فوق مى فرمايد: «فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ اِلاّ دابَّةُ الاَرْضِ تَأكُلُ مِنْسَأتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ اَنْ لَوْ كانُوا يَعلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِى الْعَذابِ الْمُهينِ»(8)؛ ([با این همه جلال و شکوه سلیمان] هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم ، کسی آنها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر جنبنده زمین [موریانه] که عصای او را می خورد [تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد] هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند!). اينها همه از مديريت اجرائى قوى سليمان و انضباط كارى او خبر مى دهد.
اصولا همانگونه كه در جهان آفرينش مأموران اجرائى خداوند كه در قرآن مجيد از آنها به «و الْمُدَبِّرات اَمْراً»(9) تعبير شده است و اشارات فراوان ديگرى به اعمال فرشتگان الهى در تنظيم و مديريّت عالم در زمينه هاى مختلف نيز ديده مى شود؛ در جهان انسانيّت نيز بدون يك دستگاه اجرائى قوى و منظّم و حساب شده با تقسيم كارها و مسئوليتها، برقرارى نظم و اجراى قوانين غير ممكن است. در فرمان مالك اشتر كه نمونه كامل نظام اجرائى از جهت آيين كشوردارى در آن تبيين گرديده؛ اين مطلب به خوبى به چشم مى خورد. در اين فرمان، على(عليه السلام) بعد از اشاره به مسأله مشاوران به وظايف اجرائى مالك اشتر، به عنوان حاكم كشور مصر اشاره كرده، دستور مى دهد: «وزراى خود را از ميان افراد خوش سابقه، آگاه، صريح اللّهجه، اهل صداقت، ورع و دور از هر گونه تملّق و چاپلوسى برگزيند؛ و در همه كار و همه حال در تشخيص مصالح كشور با علما و خردمندان به مشورت بنشيند».
سپس به بخش هاى مختلف اجرائى حكومت پرداخته؛ نخست به مسأله نيروى دفاعى و ارتش قدرتمند اسلام پرداخته؛ و بعد به كارمندان و كارگزاران حكومت؛ و سپس به قضات اشاره مى كند، سپس به سراغ تجّار، امور تجارى، صنعتى و اقتصادى مى رود و سرانجام به مسائل مربوط به نيازمندان و محرومان جامعه مى پردازد؛ و وظايف و مسئوليت هاى هر يكى از آنها را در رابطه با اين امور طىّ بيانات گسترده و بسيار حسابشدهاى، با ذكر دقايق و ظرايف شرح مى دهد. اين عهدنامه كه در واقع عصاره اى از آيات قرآن مجيد و روايات نبوى است؛ آن چنان تنظيم شده كه نه تنها گذشت چهارده قرن گرد و غبار كهنگى بر آن نيفشانده، بلكه عظمت آن با گذشت زمان آشكارتر شده است و نمونه بارزى از برنامهريزى اسلامى در زمينه اصول حاكم بر مديريت اسلام و نظام اجرائى در حكومت اسلامى است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.