پاسخ اجمالی:
در سوره «كهف» حاكميّت، حكومت، امر و نهى و همچنين ولايت، مخصوص خداوند شمرده شده است و طبيعى است كه حكم، فرمان و قانون نيز منحصر به او باشد. حكم در اينجا امر، نهى، قضاوت و حكومت را شامل مى شود؛ چرا كه همه اينها از شاخه هاى ولايت است و چون ولايت منحصر به اوست پس حكم هم از آن اوست؛ البته ولايت خدا در هر دو عالمِ تشريع و تكوين ثابت است؛ پس حاكميّت او نيز عموميّت دارد.
پاسخ تفصیلی:
در برخي از آيات، سخن در اين است كه «حكم» تنها حكم الهى است و همه بايد از «حكم» او پيروى كنند. درست است كه «حكم» در اصل به معنى «منع» است(1)؛ ولى از آنجا كه امر و نهى و فرمان سبب منع از كار خلاف مى شود، به آن حكم گفته شده، و به علوم و دانشها از اين جهت حكمت گفته اند كه مانع از اعمال جاهلانه و نابخردانه است. اين نكته نيز قابل توجّه است كه واژه «حكم» در قرآن مجيد، گاه به معنى داورى آمده، و گاه به معنى امر و نهى و فرمان. آنجا كه به معنى داورى است نيز نوعى امر و نهى و فرمان است كه از سوى قاضى صادر مى شود.
در سوره كهف، حاكميّت، حكومت، امر و نهى و همچنين ولايت را مخصوص خدا شمرده است و مى فرمايد: (آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى دهد)؛ «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لايُشْرِكُ فى حُكْمِهِ اَحَداً».(2) در واقع صدر و ذيل آيه به منزله علّت و معلول است؛ زيرا هنگامى كه ولايت مخصوص خدا باشد طبيعى است كه حكم، فرمان و قانون نيز منحصر به او باشد، ناگفته پيداست، كه «حكم» در اينجا هم امر و نهى را شامل مى شود و هم قضاوت و هم حكومت را؛ چرا كه همه اينها از شاخه هاى ولايت است، و چون ولايت منحصر به او است؛ پس حكم هم از آن اوست؛ بلكه بعضى معتقدند حاكميّت تكوينى خداوند بر عالم آفرينش را نيز شامل مى شود؛ چرا كه ولايت او در عالم تشريع و تكوين هر دو ثابت است؛ پس حاكميّت او نيز عموميّت دارد.
در آيه دهم سوره شوري، سخن از داورى خداست و مى فرمايد: (در هر چیز اختلاف کنید، [بگو:] داوریش با خداست)؛ «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فيهِ مِنْ شَيئ فَحُكْمُهُ اِلَى اللهِ».(3) و در ذيل آيه مى فرمايد: (اين است خداوند پروردگار من، تنها بر او توكّل كردم و تنها به سوى او باز مى گردم)؛ «ذلِكُمُ اللهُ رَبّى عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنيبُ». چون همه چيز مخصوصاً حكم و داورى به دست اوست، تنها بايد بر او توكّل كرد و به سوى او بازگشت نمود. از آنجا كه داورى و قضاوت از حكم و قانون جدا نيست ـ و به اصطلاح بسيارى از موارد نزاع از قبيل شبهه حكميه است، نه شبهه موضوعيّه ـ معلوم مى شود كه حكم و فرمان و قانون نيز فقط به دست اوست.
آياتي از سوره مائده از كسانى سخن مى گويد كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند و براى آن اهميّتى قائل نيستند، يا به تعبير ديگر به سراغ احكامى غير از احكام خدا مى روند. در يك آيه آنها را كافر و در آيه ديگر ظالم و در آيه سوّم فاسق شمرده است: «وَ مَنْ لَمْيَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ ... فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ ... فَاُولئِكَ الفاسِقُونَ».(4)
آنها كافرند به اين دليل كه يكى از شاخه هاى توحيد افعالى يعنى توحيد حاكميّت الله را به فراموشى سپرده اند، اين شاخه از توحيد مى گويد: غير او نه حقّ حكم و فرمان دارد و نه حقّ حكومت و نه داورى، و مسلّماً هر كس از اين اصل منحرف شود، به نوعى گرفتار شرك شده است. آن ها ظالم هستند به دليل اينكه به خود و ديگران ستم مى كنند و احكامى كه مايه سعادت آنها و سبب پيشرفت جامعه است، كنار زده و به احكام كمارزش يا بى ارزشى كه فقط مصالح محدودى را در نظر گرفته روى مى آورند. آن ها فاسق هستند به خاطر اينكه از مرز بندگى و عبوديّت خارج شده اند؛ زيرا مى دانيم معنى فسق، خارج شدن از وظيفه و فرمان است. اين سه تعبير مختلف (كافر، ظالم و فاسق) در اين سه آيه بسيار حساب شده است و ممكن است اشاره به سه بعد قانون الهى باشد زيرا «قانون» از يك سو به قانون گذار (خداوند) منتهى مى شود كه مخالفتش كفر است؛ و از سوى ديگر به بندگان خدا منتهى مى شود كه مخالفتش ظلم است؛ و از سوى سوّم، به شخص حاكم و قاضى منتهى مى شود كه حكمش (در آنجا كه برخلاف حكم خداست) فسق است.
همچنين آيه 49 سوره مائده به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد كه: (و در میان آنها [اهل کتاب]،طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن؛ و از هوسهاى آنان پیروى مکن؛ و از آنها برحذر باش، مبادا تو را نسبت به بخشى از آنچه خداوند بر تو نازل کرده، منحرف سازند)؛ «وَ اَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ لاتَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْيَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللهُ اِلَيْكَ».(5) مقابله ميان «حكم به ما انزل الله» و «پيروى از هوى و هوس» نشان مى دهد كه آن كس كه از حكم خدا روى برتابد، در درّه هولناك هوى و هوس سقوط مى كند، و تصريح به اينكه بر حذر باشد و از اينكه تو را فريب دهند تأكيدى است مجدّد بر پيروى از احكام الهى و ايستادگى در برابر وسوسه ها و به رسميّت نشناختن غير آن. بدون شك پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر مقام عصمت هرگز فريب آنان را نمى خورد ولى تعبير فوق درسى است براى ساير مردم كه متوجه نيرنگ هاى دشمنان براى منحرف ساختن مؤمنان از احكام الهى باشند.
با توجّه به شأن نزولى كه مفسّران براى اين آيه ذكر كرده اند آيه فوق در مورد قضاوت و داورى در اختلافات و منازعات است، و كلمه «بينهم»؛ (در ميان آنها) نيز حكايت از اين معنى مى كند، ولى مسلّم است كه داورى بايد مستند به حكم و قانون باشد، و مفهوم آيه اين است كه مستند داورى فقط بايد «ما اَنْزَلَ اللهُ»؛ يعنى احكامى كه خدا نازل كرده است باشد.
آيه ديگري كه در قرآن درست بعد از آيه فوق قرار گرفته، مى فرمايد: (آیا آنها حکم جاهلیّت را [از تو] مى خواهند؟! و چه کسى بهتر از خدا، براى قومى که اهل ایمان و یقین هستند، حکم مى کند؟!)؛ «اَفَحُكْمَ الجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكْماً لِقَوْم يُوْقِنُونَ».(6) در اينجا احكام غير الهى را احكام جاهليّت شمرده است! احكامى كه از جهل و نادانى، و گاه از هوى و هوسهاى ناشى از جهل سرچشمه مى گيرد و اگر درست بينديشيم اين معنى اختصاص به عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و قيام او در زمان جاهليّت عرب ندارد؛ بلكه هر حكم غير الهى نمى تواند آميخته به جهل نباشد؛ زيرا به يقين علم انسان محدود است؛ نه شناخت كاملى از تمام ويژگى ها و زواياى وجود خويش دارد و نه آگاهى كامل نسبت به اسرار موجودات و حوادث گذشته و حال و آينده كه در مصالح و مفاسد احكام اثر مى گذارد؛ به علاوه چون هر كس در اجتماع داراى منافع و تمايلاتى است طبعاً نمى تواند به هنگام قانونگذارى خود را به كلّى از آنها بركنار سازد، تنها خداست كه از همه چيز آگاه و از همه كس بى نياز است.
«برسوئى» در تفسير «روح البيان»، در بيان معنى جاهليّت مى گويد: «آن هر چيزى است كه متكّى به وحى و كتاب آسمانى نباشد».(7) در تفسير «فى ظلال» مى خوانيم: «جاهليت اشاره به زمان خاصّى نيست بلكه شرايط و اوضاع ويژه اى است كه ديروز بوده و امروز و فردا نيز مى تواند باشد، جاهليّت آن گونه كه قرآن توصيف مى كند حكم بشر براى بشر است؛ چرا كه پيروى از عبوديّت و بندگى بشر نسبت به بشر، و خارج شدن از عبوديّت الله است».(8) در تفسير «مجمع البيان» از بعضى از مفسّران پيشين نقل شده: «تعبير به جاهليّت اشاره به كارهاى يهود در آن عصر است كه هر گاه ضعيفان جامعه كارى انجام مى دادند، احكام و قوانين تورات را درباره او اجرا مى كردند، ولى هر گاه زورمندان و اشراف مرتكب گناهى مى شدند آنها را مؤاخذه نمى كردند، و نيز از بعضى نقل مىكند كه «جاهليّت» هم بت پرستان را شامل مى شود و هم اهل كتاب را».(9) اين گونه تبعيض ها كه در عصر و زمان ما نيز به شدّت جريان دارد و قوانين هم در درون كشورها و هم در روابط بين الملل، تنها در مورد ضعفا اجرا مى شود، و قدرتمندان غالباً مستثنى هستند، نشانه وجود جوامع جاهلى است!
قابل توجّه اينكه بسيارى از آياتى كه در بالا آمد و سخن از منحصر بودن حقّ قانون گذارى و تشريع به خداوند می كند در سوره «مائده» است، و سوره «مائده»، بنابر مشهور آخرين سوره يا از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است و بسيارى از مسائل مهمّ اسلامى و از جمله مسائل مربوط به حكومت _ كه از اركان مهمّ اسلام است _ در آن مطرح گرديده، و در آيه هاى متعددى از اين سوره تأكيد شده است كه «حكم»، «فرمان» و «تشريع قانون» منحصر به خداست، و اين تأكيدهاى مكرّر در اين سوره پر معنى است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.