پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در خطبه 155 «نهج البلاغه»، تأكيد مي كند كه معرفت به کُنه و ذات خداوند برای انسان ها امکان ندارد؛ چرا که تمام الفاظی که برای بیان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقات است که خود، صفاتی محدود و مخلوق هستند. به تعبیر دیگر: ذات خداوند از هر نظر نامحدود است و برای عقل های محدودِ ما قابل درک نیست و الفاظ و افکار ما توان بیان آن را ندارند؛ بلکه ما به آن ذات باعظمت، تنها علم اجمالى داريم و مى توانيم از طريق آثارش به او اشاره كنيم.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در آغاز خطبه 155 «نهج البلاغه»، به ستايش ذات پروردگار و اوصاف جمال و جلال او مى پردازد و قبل از هر چيز به عدم امكان معرفت كُنه ذات او اشاره مى كند و مى فرمايد: (ستايش، مخصوص خداوندى است كه اوصاف از بيان كُنه ذاتش عاجز است و عظمتش عقل ها را از درك ذاتش باز داشته؛ و به همين جهت راهى براى وصول به منتهاى ملكوتش نيافته است)؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ(1) الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً(2) إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ(3)!».
چرا «اوصاف» توان شرح ذات پاك او را ندارند؟ به دليل اين كه تمام الفاظى كه براى بيان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقان است كه صفاتى است محدود و مخلوق. به تعبير ديگر ذات خداوند كه از هر نظر نامحدود و بى پايان است براى عقل هاى محدود ما قابل درك نيست و الفاظ و افكار ما توان بيان آن را ندارد؛ همين معنا سبب شده تا عقول انسانى از درك عظمتش بازمانند و راهى به معرفت ذاتش نيابند. البته اين بدان معنا نيست كه ما معرفة الله را براى بشر غير ممكن بدانيم يا به تعبير ديگر به تعطيل معرفت و شناخت قائل شويم؛ بلكه مقصود اين است كه علم ما به آن ذات باعظمتِ بى نهايت از هر نظر، تنها علم اجمالى است كه مى توانيم از طريق آثارش به او اشاره كنيم و نه علم تفصيلى.
اين مسئله جاى تعجب نيست؛ عظمت خداوند كه جاى خود دارد؛ ما نسبت به بسيارى از موجودات عالَم امكان ايمان داريم و مثل آفتاب براى ما روشن است، در حالى كه از كُنه آن بى خبريم، ما مى دانيم روح وجود دارد؛ نيروى جاذبه همه جا در دسترس ماست، زمان و مكان موجودند؛ اما حقيقت و كُنه اين امور چيست؟ كمتر كسى از آن خبر دارد و قرن هاست كه فلاسفه و علماى علوم طبيعى درباره آنها بحث مى كنند و هنوز به يك نقطه مورد اتفاق نرسيدند.
از همه چيز نزديك تر به ما، خود ما هستيم؛ ما هنوز بسيارى از اسرارِ وجودِ خودمان را نمى دانيم؛ تا آنجا كه نویسندگانی از جمله نويسنده معروف غربى «الكسيس كارل» كتاب هايى با عنوان «انسان موجود ناشناخته» يا مانند آن نوشته اند.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به بيان يكى ديگر از اوصاف خداوند [كه تأكيدى است بر آنچه گذشت] مى فرمايد: (او خداوندى است ثابت و آشكار، ثابت تر و آشكارتر از آنچه چشم ها مى بيند و با اين حال دست تواناى عقل ها نمى تواند حدّى براى او بيان كند تا شبيهى براى او يافت شود و [نيروى پرجولان] انديشه ها هرگز اندازه اى براى او تعيين نمى كنند تا همانندى داشته باشد)؛ «هُوَ اللهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ، لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً، وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً».
آرى، وجود او اظهر الاشياء است و كُنهش در نهايت خفا، آنچه با چشم مى بينيم ممكن است خطاب باصره باشد [كه دانشمندان انواع زيادى براى آن ذكر كرده اند] ولى علم به وجود خداوند خطايى در آن نيست. حضور او را در همه جا و در هر زمان و در هر حال احساس مى كنيم؛ ولى با اين حال، در فهم حقيقتِ ذات او حيرانيم و هر گاه در اين مرحله قدم بگذاريم و يك گام به پيش برويم دو گام به عقب بر مى گرديم و به گفته آن شاعر نكته سنج:
كُلَّمَا قَدَّمَ فِكْري فيـ *** كَ شِبْراً فَرَّ ميلا
ناكِصاً يَخْبِطُ فِي *** عَمْياء لا يَهْدِي سَبيلا
«هر زمان فكر من يك وجب به تو نزديك شود يك ميل فرار مى كند.
و به عقب بر مى گردد، در تاريكى ها غرق مى شود و راهى به جلو پيدا نمى كند»
اين موضوع به آن مى ماند كه انسان منبع نور فوق العاده شديد و خيره كننده اى را ببيند، آهسته به آن نزديك شود، ناگهان برق خيره كننده نور، چنان او را تكان دهد كه سراسيمه به عقب برگردد.
به يقين با توجه به آنچه گفته شد هرگونه تشبيه و اندازه گيرى وصفى از كُنه ذات او كنيم به راه خطا مى افتيم؛ چرا كه او را تشبيه به مخلوقات كرده ايم و گرفتار نوعى شرك شده ايم.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.