پاسخ اجمالی:
نامه امام علی(ع) در سرزنش يكی از فرماندارانش چنين است: «چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى كه مى دانى حرام است. چگونه با اموال يتيمان، مساكين، مؤمنان و مجاهدانى كه خداوند توسط آنان بلاد اسلام را حفظ كرده، كنيزانى مى خرى و زنانى را به همسرى در مى آورى [نمى دانى آميزش با آن كنيزان حرام و نكاح با آن زنان نارواست؟]. از خدا بترس و اموال اين گروه را به آنها بازگردان، اگر به اين دستورم عمل نكنى... با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم مگر اينكه داخل دوزخ شد، ضربه اى بر تو وارد مى كنم».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از نامه 41 نهج البلاغه پس از آن که محبّت های خود را در حقّ فرماندار خود و آن گاه تخلّف و دست اندازی او را به بیت المال بیان می نماید، در ادامه سرزنش ها و اعتراضات شديد به مخاطب خود، مى فرمايد: (اى كسى كه در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى، چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى كه مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى و چگونه با اموال يتيمان و مساكين و مؤمنان و مجاهدانى كه خداوند اين اموال را به آنها اختصاص داده و بوسيله آنان بلاد اسلام را حفظ كرده، كنيزانى را مى خرى و زنانى را به همسرى در مى آورى [نمى دانى آميزش با آن كنيزان حرام و نكاح با آن زنان نارواست؟!])؛ «أَيُّهَا الْمَعْدُودُ ـ كَانَ ـ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الاَْلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ(1)شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً وَ تَبْتَاعُ الاِْمَاءَ وَ تَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ(2)اللهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الاَْمْوَالَ وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!».
تعبير به «كانَ» كه ناظر به زمان گذشته است اشاره به اين است كه ما تو را قبلاً جزء خردمندان مى دانستيم؛ ولى با اين اعمالت كه از خود نشان داده اى، اكنون [ديگر] در زمره آنان نيستى. جمله «كَيْفَ تُسِيغُ...» اشاره به اين است كه تمام زندگى تو آميخته با حرام شده و آب و غذايى كه از اموال غصب شده بيت المال به دست مى آورى، نوشيدن و خوردنش بر تو حرام است و همسرانى كه از كنيزان با پول حرام خريدارى مى كنى و مهريّه حرامى كه براى زنان آزاد قايل مى شوى، سبب مى شود زندگى خانوادگى تو نيز آلوده به حرام گردد. جمله «مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ...» اشاره به اين است كه اگر اين اموال مال افراد ثروتمندى بود غصب آنها كمتر قبح و زشتى داشت، ولى غصب اموالى كه متعلّق به دو گروه يتيمان و محرومان و مجاهدان و مدافعان اسلام است بسيار قبيح تر و زشت تر است.
سپس امام(عليه السلام) پس از اين سرزنش طولانى چنين نتيجه گرفته و مى فرمايد: (اكنون از خدا بترس و اموال اين گروه [محرومان و مجاهدان] را به آنها بازگردان)؛ «فَاتَّقِ اللهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ». آن گاه او را شديداً تهديد مى كند و مى فرمايد: (و اگر به اين دستورى كه دادم عمل نكنى و خداوند مرا بر تو مسلّط كند، كارى مى كنم كه عذرم در پيشگاه خدا درباره تو پذيرفته باشد و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم مگر اينكه داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد مى كنم)؛ «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللهُ مِنْكَ لاَُعْذِرَنَّ(3)إِلَى اللهِ فِيكَ وَ لاضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلاَّ دَخَلَ النَّارَ!». اشاره به اينكه من جز در راه خدا و در برابر دشمنان او شمشير نمى كشم و هر كس را كه تاكنون با اين شمشير از پاى در آورده ام، سرازير جهنم شده است و به گفته شاعر:
قضا ز قهر خدا چون كه گشت آبستن *** به يك شكم دو پسر زاد ذوالفقار و سقر
در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينكه چرا كسى كه از بيت المال چيزى را ربوده مستحق اعدام باشد، در حالى كه در حدود اسلامى حداكثر، اجراى حدّ سرقت بر وى است؟ تازه حدّ سرقت هم در اينجا بعيد به نظر مى رسد؛ چون شرط آن سرقت از حرز؛ يعنى جايى است كه قفل و بند داشته باشد. اگر قفل و بندش را بشكنند و چيزى از آن را به سرقت ببرند حدّ سرقت جارى مى شود و مى دانيم بيت المال در اختيار اين فرماندار بوده نه آنكه در حرز باشد. در پاسخ اين سؤال ممكن است گفته شود: اوّلا: اين سرقت توأم با انكار حرمت آن بوده و وى آن مال را بر خود حلال مى دانسته و اين، نوعى انكار ضرورى دين است. ثانياً: امام(عليه السلام) مى فرمايد: اگر دستور مرا نسبت به بازگرداندن اين اموال به بيت المال عمل نكنى و در برابر من مقاومت نمايى در واقع قيام بر ضد امامت كرده اى و مى دانيم قيام بر ضد امام، مجوز قتل است.
آن گاه امام(عليه السلام) براى تأكيد بيشتر و جدى بودن اين تهديد مى افزايد: (به خدا سوگند اگر حسن و حسين [فرزندان عزيزم]، كارى همچون كار تو كرده بودند هيچ گونه با آنها مدارا نمى كردم و اراده مرا [در دفاع از حق بيت المال] تغيير نمى دادند تا زمانى كه حق را از آنها بستانم و باطلى را كه از ستم هاى آنها به وجود آمده از ميان بردارم)؛ «وَ اللهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ(4)وَ لاظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَة، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ(5)الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا».
بديهى است كه هرگز منظور امام(عليه السلام) اين نيست كه امكان دارد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) دست به غصب اموال بيت المال بزنند؛ بلكه منظور بيان مبالغه در مطلب است كه هيچ كس در برابر تخلّف از حق و عدالت مصونيت ندارد. به بيان ديگر، قضيّه شرطيّه كه از واژه «لو» و مانند آن استفاده مى شود به معناى احتمال وقوع شرط نيست؛ زيرا اين تعبيرات حتى در امورى كه محال است براى بيان تأكيد مطلب گفته مى شود؛ همان گونه كه در آيه شريفه «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ»(6)؛ (بگو: اگر براى خدا فرزندى بود، من نخستين پرستش كننده او بودم) اين تعبير، تأكيدى است بر نفى گفته نابخردانِ اهل كتاب كه براى خداوند فرزندى قايل بودند.
امام(عليه السلام)، در اين سخن خود روشن مى سازد كه هرگز مسائل عاطفى نمى تواند حاكم بر احكام الهى باشد و روابط بر ضوابط پيشى نمى گيرد؛ همان گونه كه قرآن مجيد در مسأله اجراى حد مى فرمايد: «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللهِ»(7)؛ (و نبايد رأفت [و محبّت كاذب] نسبت به آن دو، شما را از [اجراى] حكم الهى مانع شود)؛ و در مورد اجراى حق مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الاَْقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللهُ أَوْلى بِهِما»(8)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره و هميشه قيام به عدالت كنيد. براى خدا گواهى دهيد، حتى اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر يا نزديكانتان بوده باشد. [چرا كه] اگر او كسى كه گواهى شما به زيان اوست] غنى يا فقير باشد خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند [و لزومى ندارد براى رعايت آنها حق را رها كنيد]). سپس امام(عليه السلام) براى بيدار ساختن او از طريق ديگرى وارد مى شود كه بسيار موثّق و نافذ است، مى فرمايد: (سوگند مى خورم به خداوندى كه پروردگار جهانيان است اگر آنچه را تو از اموال آنها گرفته اى از راه حلال در اختيار من بود هرگز مرا خوشحال نمى ساخت كه آن را به عنوان ميراث براى بازماندگانم بگذارم)؛ «وَ أُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِي، أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي».
اشاره به اينكه اين اموال عظيم اگر حلال هم باشد مايه خوشبختى و سعادت انسان نمى شود چه رسد به اينكه حرام باشد؛ زيرا راهى جز اين ندارد كه به صورت ميراث براى بازماندگانش بگذارد؛ حساب و وبالش براى اوست و لذّتش براى ديگران. آيا عاقلانه است كه انسان دست به چنين كارى بزند. حال اگر از طريق حرام باشد چه مصيبتى براى صاحب آن خواهد بود. لذا در حديثى در كتاب كافى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه اين دعا را مى فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد الْمَالَ وَ الْوَلَدَ»(9)؛ (خداوندا به محمّد و آل او و كسانى كه او و خاندانش را دوست دارند خويشتن دارى و به مقدار نياز عنايت كن و كسانى كه محمّد و اهل بيتش را دشمن مى دارند مال [فراوان] و فرزندان [بسيار] روزى ده).
سرانجام امام(عليه السلام) در پايان اين نامه اشاره به پايان زندگى و مرگ و حوادث پس از آن مى كند تا روح خفته آن فرماندار را بيدار كند و خطرى را كه در كمين اوست به وى نشان دهد، مى فرمايد: (بنابراين كمى دست نگه دار [و انديشه كن] گويى به پايان زندگى رسيده اى و در زير خاك ها دفن شده اى و اعمالت به تو عرضه شده است؛ در جايى كه ستمگر فرياد حسرت بر مى دارد و آن كس كه عمر خود را ضايع ساخته، آرزو مى كند كه به دنيا بازگردد [و جبران كند]؛ ولى زمان فرار نيست [و تمام راه ها بسته است])؛ «فَضَحِّ(10)رُوَيْداً، فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى(11)وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى(12)وَ عُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ وَ يَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ(وَ لاتَ(13)حِينَ مَناص)».
امام بزرگوار اين معلم بيدارگر و پيشواى هوشيار، مخاطب خود را با اين جمله هاى كوبنده از خواب غفلت بيدار مى كند. لحظه مرگ و سپس دفن در زير خاك ها و به دنبال آن حضور در صحنه قيامت براى حساب و كتاب و سرانجام پشيمانى و تقاضاى بازگشت به دنيا را كه به هنگام مرگ و در صحنه قيامت دارد به او نشان مى دهد و آن را با آيه شريفه «و لاَتَ حِينَ مَنَاص»(14)؛ (ولى وقت نجات گذشته بود) مؤكّد مى سازد.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.