پاسخ اجمالی:
ایشان می فرماید: «تو [اي عمروعاص] دين خود را تابع كسى قرار داده اى كه گمراهيش آشكار و پرده حيايش دريده و به افراد با شخصيت در مجلسش توهين مى كند و عاقل را با معاشرت خود سفيه مى سازد. تو قدم در جاى قدم هاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى، همچون سگى كه به دنبال شير درنده اى برود و به چنگالش متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شكارش باشد كه به سويش افكنده شود. تو با اين كار دنيا و آخرتت را تباه كردى. اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى خواستى مى رسيدى».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در آغاز نامه 38 نهج البلاغه، سرزنش خود را نسبت به عمرو بن عاص این گونه آغاز مى كند: (تو [اى عمرو بن عاص] دين خود را تابع كسى قرار داده اى كه گمراهيش آشكار و پرده حيايش دريده است و به افراد با شخصيت در مجلسش توهين مى كند و عاقل را با معاشرت خود سفيه مى سازد)؛ «فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئ ظَاهِر غَيُّهُ، مَهْتُوك سِتْرُهُ(1)يَشِينُ(2)الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ(3)بِخِلْطَتِهِ(4)».
بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ» را اشاره به سب و لعن شدن مولا على(عليه السلام) و بنى هاشم در مجلس معاويه دانسته اند، كه اين بزرگواران همواره و طى ساليان دراز در مجلس او و سپس مجالس ديگر مورد هتك و بى احترامى واقع مى شدند؛ ولى ظاهراً منحصر به اين نيست؛ بلكه او افزون بر اين كار بسيار زشت، پيوسته حاضران را كه داراى شخصيت و مقامى نزد حضرت على(عليه السلام) بودند، به باد سخريه مى گرفت و با كلمات زشت و ركيك به آنها اهانت مى كرد و بسيارى از آنها نيز پاسخ كوبنده به او مى دادند، بى آنكه به خطرات ناشى از آن اعتنا كنند. روى هم رفته معاويه مردى بدزبان و هتاك بود.
از جمله «جارية بن قدامة» كه مرد با شخصيتى بود ـ به گفته «العقد الفريد» ـ روزى بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت چقدر آدم پستى بودى كه تو را جاريه (يكى از معانى جاريه، كنيز است) نام نهادند و او در جواب گفت: و تو نيز اى معاويه، چه آدم پستى بودى كه نامت را معاويه گذاشتند كه يكى از معانى آن، سگ ماده است. معاويه گفت: اى بى مادر چرا چنين سخن مى گويى؟ جاريه گفت: مادرم مرا براى گرفتن شمشيرهايى زاده است كه با آن در برابر تو در ميدان هاى نبرد حاضر شديم و آن نيز هم اكنون در دست ماست ... .(5)
و جمله «يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ» اشاره به اين است كه آن قدر سخنان بى ارزش و ناموزون در مجلس او گفته مى شد كه آدم عاقل در آن مجلس، سفيه شمرده مى شد؛ و اين است نتيجه مجلسى كه معاويه و هم رديفان او در آن شركت دارند. اين اوصاف چهارگانه اى كه امام(عليه السلام) براى معاويه بر شمرد، به خوبى مى تواند تمام شخصيت او را مجسم كند، و نشان دهد چه كسى ادعاى خلافت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) را داشت. از آن شگفت آورتر حال كسانى است كه تاريخ او را خوانده اند و با اين حال او را صحابى محترم پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم) مى شمرند و كمترين اهانت به او را جايز نمى دانند. راستى تعصب كوركورانه چه بلاهايى بر سر انسان مى آورد.
امام(عليه السلام) در ادامه خطاب به عمرو عاص مى فرمايد: (تو قدم در جاى قدم هاى او گذاشتى و بخشش او را خواستار شدى، همچون سگى كه به دنبال شير درنده اى برود و به چنگال او متوسل شود و منتظر پس مانده هاى شكار او باشد، كه به سويش افكنده شود. تو با اين كار دنيا و آخرتت را تباه كردى)؛ «فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ(6)يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ(7)وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ(8)، فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ».
معمولا در اين گونه موارد تشبيه به روباهى مى شود كه به دنبال شير درنده اى مى رود تا از پس مانده شكار او استفاده كند و اينكه امام(عليه السلام) واژه كلب (سگ) را به جاى ثعلب (روباه) به كار مى برد، براى نشان دادن شدت پستى عمرو بن عاص است و مى دانيم عمرو عاص خودش كسى نبود كه بتواند حكومتى به چنگ آورد؛ ولى با نيرنگ هايى كه براى پيشرفت كار معاويه به كار بست، سرانجام زمامدارى مصر را از طرف او در اختيار گرفت. دنياى او تباه شد؛ چرا كه آبرويى براى او باقى نماند و تباهى آخرتش نياز به بحث ندارد.
در كتاب «تاريخ يعقوبى» آمده است: «هنگامى كه عمرو بن عاص در آستانه مرگ قرار گرفت، نگاهى به اموال فراوان خود كرد [و از اينكه مى خواهد از آنها چشم بپوشد و همه را رها سازد سخت ناراحت بود] گفت: اى كاش به جاى اين فضولات شتران بود اى كاش سى سال قبل چشم از دنيا فرو بسته بودم. دنياى معاويه را سر و سامان دادم و دين خودم را فاسد كردم. دنيا را مقدم داشتم و آخرت را به فراموشى سپردم. راه راست را رها كردم تا مرگم فرا رسيد. مى بينم معاويه تمام اموال مرا در اختيار خود مى گيرد و با شما [بستگان و نزديكانم] بدرفتارى خواهد كرد».(9)
سپس امام(عليه السلام) اضافه مى فرمايد كه: (اگر طرفدار حق بودى، به آنچه مى خواستى مى رسيدى)؛ «وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ». اشاره به اينكه هم دنيا را داشتى و هم آخرت را چون استعداد كافى براى اين كار داشتى؛ اما مع الاسف آن را در مسير باطل به كار بستى. بسيارند كسانى كه مى توانند با هوش و استعداد خود، دنيا را از طريق حلال به دست آورند بى آنكه لطمه اى به آخرت آنها وارد شود؛ ولى راه را اشتباه مى روند. در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينكه آيا اگر واقعاً عمرو بن عاص در برابر حق تسليم مى شد، امام(عليه السلام) آنچه را او مى خواست به او مى داد، مثلا حكومت مصر را در اختيار او مى گذاشت، در حالى كه از سيره امام(عليه السلام) چنين چيزى استفاده نمى شود؟ در پاسخ اين سؤال مى توان گفت كه اگر او واقعاً راه حق را پيش مى گرفت و تقواى الهى داشت، با هوش و ذكاوت خاصى كه در او بود چرا امام(عليه السلام) مقام مهمى را به او ندهد، به علاوه منظور از «مَا طَلَبْتَ» تنها حكومت مصر نيست؛ بلكه داشتن مقام شايسته اى است كه او را اقناع كند، هر چند مقامى كمتر از حكومت مصر باشد.
در پايان اين نامه، امام(عليه السلام) او و معاويه را تهديد مى كند و مى فرمايد: (و اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفيان [معاويه] مسلط سازد، كيفر همه آنچه را در گذشته انجام داديد به شما خواهم داد و اگر من به شما دست نيابم و [بعد از من] باقى بمانيد، آنچه را [از عذاب الهى در آخرت] در پيش داريد براى شما بدتر است. والسلام)؛ «فَإِنْ يُمَكِّنِّي اللهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ إِنْ تُعْجِزَا تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا، وَ السَّلاَمُ».
بعضى از شارحان نهج البلاغه در اينجا بحثى را عنوان كرده اند كه اگر امام(عليه السلام) بر آنها پيروز مى شد آيا آنها را به قتل مى رساند يا مشمول عفو مى ساخت يا مجازاتى در ميان اين دو؟ گرچه سخن درباره مسأله اى كه هرگز روى نداد چندان فايده اى ندارد؛ ولى به يقين اگر امام(عليه السلام) از حق خود مى گذشت از حق مردم نمى گذشت و نتيجه جنايات آنها را به آنها مى داد. شاهد اين سخن چيزى است كه ذيل اين نامه در روايات ديگر آمده است: «فَإِنْ يُمَكِّنِّي اللهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ أَبي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ أُلْحِقْكُمَا بِمَنْ قَتَلَهُ اللهُ مِنْ ظَلَمَةِ قُرَيْش عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ»؛ (اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط سازد شما را به آنچه از پيش انجام داده ايد كيفر مى دهم و شما را به ظالمان قريش كه خداوند آنها را در عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كشت ملحق مى سازم).(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.