پاسخ اجمالی:
این سخن امام علی(ع) که می فرماید: «ما امراى كلام هستيم» واقعيّتى انكارناپذير است و بهترين دليل آن، آثارى است كه از اين خاندان مقدس باقى مانده است، مانند: سخنان پيامبر اكرم(ص) كه به عنوان «نهج الفصاحه» منتشر شده و كتاب «نهج البلاغه» و دعاهاى «صحيفه سجاديه» و امثال آنها. همچنین اعترافات دشمنان سرسخت خاندان نبوت انکار ناپذیری این امر را روشن می کند، مانند سخن معاویه درباره امیرالمومنین(ع) که گفت: «به خدا سوگند، اساس فصاحت را در ميان قريش جز او كسى بنا ننهاد».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه 233 نهج البلاغه می فرماید: (ما فرمانروايان سخنيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده و شاخه هايش بر سر ما سايه افكنده است)؛ «وَ إِنَّا لاَُمَرَاءُ الْكَلاَمِ، وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ(1)عُرُوقُهُ(2)، وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ(3)غُصُونُهُ». امام(عليه السلام) در اين عبارت زيبا سخن گفتن را به درخت تنومندى تشبيه كرده كه داراى ريشه ها و شاخه هاست و اضافه مى كند كه اين درخت پربار در سرزمين وجود ما ريشه دوانده و شاخه هایش بر سر ما سايه افكنده و به همين دليل خاندان وحى را «اميران كلام» ناميده است.
آنچه امام(عليه السلام) در اين خطبه بيان فرموده كه «ما امراى كلام هستيم» واقعيّتى انكارناپذير است و دوست و دشمن به آن معترف اند. بهترين دليل براى اين مطلب، آثارى است كه از اين خاندان مقدس باقى مانده؛ مانند سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه به عنوان «نهج الفصاحه» منتشر شده و اين كتاب «نهج البلاغه» در بخشهاى سه گانه خود و دعاهايى مانند دعاى «كميل» و «صباح» كه سندش به آن حضرت مى رسد و دو خطبه معروف بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) و همچنين دعاى «عرفه» كه سندش به امام حسين(عليه السلام) مى رسد و خطبه هايى كه خاندان آن حضرت بعد از حادثه «كربلا» در «كوفه» و «شام» و سپس در «مدينه» ايراد كردند و همچنين دعاهاى «صحيفه سجاديه» و دعاهايى مانند دعاى ابوحمزه ثمالى كه آن نيز سندش به امام سجاد(عليه السلام) مى رسد و امثال آنها.
اعتراف دشمنان در اين زمينه قابل ملاحظه است. «ابن ابى الحديد» در جلد اوّل شرح نهج البلاغه از شخصى به نام محقن «ابن ابى محقن» نقل مى كند: هنگامى كه او محضر على(عليه السلام) را رها كرد و به معاويه پيوست، معاويه از او پرسيد: از نزد چه كسى آمدى؟ او براى چاپلوسى در برابر معاويه چنين گفت: «جِئْتُكَ مِنْ عِنْدِ أَعْيَى النّاسِ»؛ (من از نزد ناتوان ترين اشخاص در سخن گفتن آمده ام). معاويه گفت: «وَيْحَكَ كَيْفَ يَكُونُ أعْيَى النّاسِ فَوَاللهِ ما سَنَّ الْفَصاحَةَ لِقُرَيْش غَيْرُهُ»(4)؛ (واى بر تو چگونه او را ناتوان ترين افراد مى شمارى در حالى كه به خدا سوگند، اساس فصاحت را در ميان قريش جز او كسى بنا ننهاد). همچنین او از «عبدالحميد كاتب» كه در فن نويسندگى ضرب المثل بود نقل مى كند كه مى گفت: «هفتاد خطبه از خطبه هاى على(عليه السلام) را حفظ كردم و پس از آن ذهن من فوق العاده جوشيد».(5)
مرحوم «سيّد رضى» در مقدمه جالبى كه بر نهج البلاغه نوشته سخنى دارد كه ترجمه اش اين است: «اميرمؤمنان على(عليه السلام) سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است، اسرار بلاغت از وى آشكار شد و قواعد و دستوراتش از او سرچشمه گرفت. با استفاده از شيوه او هر خطيب توانايى به قدرت خطابه دست يافت و از گفتار او سخنرانان ماهر يارى جستند، او در اين ميدان همچنان پيش مى رود و ديگران از او عقب مانده اند، زيرا در كلامش نشانه هايى ازعلم خداست و عطر و بويى از سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله)».
«ابن ابى الحديد» ذيل خطبه 221 بعد از شرح بخشى از كلام مولا درباره عالم برزخ چنين مى گويد: «اگر تمام فصحاى عرب در مجلس واحدى اجتماع كنند و اين بخش از خطبه را براى آنها بخوانند، سزاوار است همگى به خاطر آن سجده كنند، چنان كه شعراى عرب هنگامى كه شعر معروف عدى بن رقاع را كه با اين جمله: «قلم اصحاب...» شروع مى شود، شنيدند [براى خدا] سجده كردند، چون از علّت آن سؤال شد، گفتند: ما محلّ سجود در شعر را مى شناسيم، آن گونه كه شما محل سجود را در قرآن مى شناسيد».(6)،(7)،(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.