پاسخ اجمالی:
پس از آنکه اشعث بن قیس منافق، رشوه ای آورد تا امتیازخواهی کند، امام(ع) فرمود: «به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه روى زمين با آنچه در زير آسمانهايش قرار دارد به من داده شود تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد، به يقين دنياى شما نزد من از برگ درختى در دهان ملخى كه در حال جويدن آن باشد پست تر و بى ارزش تر است، على را با نعمتهاى فانى دنيا و لذتهاى ناپايدار آن چه كار؟».
پاسخ تفصیلی:
پس از آنکه اشعث بن قیس منافق، رشوه ای آورد تا امتیازخواهی کند، امام(علیه السلام) فرمود: (زنان بچه مرده بر تو گريه كنند آيا از طريق آيين خدا به سراغ من آمده اى تا مرا بفريبى؟)،«فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ!(1) أَعَنْ دِينِ اللّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي؟». اشاره به اينكه تو نيز مانند بسيارى از شيطان صفتان براى اينكه به مقصد نامشروع خود برسى لباس ظاهراً مشروعى بر آن پوشانده اى، نام هديه بر رشوه گذارده اى به گمان اينكه مى توانى با اين ظاهرسازى كسى را كه چشمش اعماق وجود را مى بيند بفريبى. آنگاه مى افزايد: (آيا تعادل فكرى خود را از دست داده اى يا جن زده اى يا بر اثر شدت بيمارى هذيان مى گويى؟)؛ «أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُوجِنَّة، أَمْ تَهْجُرُ؟». اشاره به اينكه هيچ انسان عاقلى باور نمى كند كه بتواند كسى مانند على(عليه السلام) را با هديه اى كه در باطن بوى رشوه مى دهد بفريبد و اگر كسى در اين ميدان وارد شود دليل بر اين است كه يا ديوانه بوده و يا بر اثر بيمارى، عقل خود را موقتاً از دست داده است.
سپس امام(عليه السلام) براى اينكه به او بفهماند تا چه حد گرفتار اشتباه شده و على(عليه السلام) را به تاريكى ديده و او را نشناخته است، اشاره به نكته بسيار مهمى در زمينه عدالت خويش مى كند كه شايد از غير او در طول تاريخ شنيده نشده باشد. اين نكته هشدارى است به همه رهبران و حاكمان جوامع بشرى كه مى فرمايد: (به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه روى زمين با آنچه در زير آسمانهايش قرار دارد به من داده شود تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد)؛ «وَ اللّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الاَْقَالِيمَ السَّبْعَةَ(2)بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللّهَ فِي نَمْلَة أَسْلُبُهَا جُلْبَ(3)شَعِيرَة مَا فَعَلْتُهُ». سپس به بيان دليل آن مى پردازد و مى فرمايد: (به يقين دنياى شما نزد من از برگ درختى در دهان ملخى كه در حال جويدن آن باشد پست تر و بى ارزش تر است)؛ «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فِي فَمِ جَرَادَة تَقْضَمُهَا(4)». در تأكيد آن مى فرمايد: (على را با نعمتهاى فانى دنيا و لذتهاى ناپايدار آن چه كار؟!)؛ «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيم يَفْنَى، وَ لَذَّة لا تَبْقَى!».
در اين چند جمله كوبنده و صريح و گويا، امام(عليه السلام) بیان مى کند که هر گاه بزرگ ترين رشوه هاى متصوّر در جهان كه همه روى زمين و قصرها و ثروتها و اموال و زرق و برقها باشد به من دهند كه كمترين ظلم و ستمى كه همان گرفتن پوست جوى [نه دانه جو] از دهان مورچه اى كه ظاهراً كوچك ترين جنبنده است انجام دهم، این کار را نمى كنم. دليلى كه امام براى اين امر آورده بسيار قابل توجّه است، زيرا امتيازات مادّى براى كسانى اهميّت دارد كه دنيا در نظرشان بزرگ و برجسته است، بسيارند كسانى كه مبالغ كوچك و متوسّط رشوه آنها را تكان نمى دهد، ولى اگر امتياز مهمّى براى آنها قائل شوند كه معادل تمام زندگى آنان يا بيشتر باشد دست و پايشان مى لرزد و مى لغزند. چه كسى مى تواند ادّعا كند كه در هيچ حدّى از گرفتن امتياز در برابر هيچ حدّى از كمترين كار خلاف گرفتار لغزش نخواهد شد؟ امام مى فرمايد: من آن شخص هستم و حتّى صريحاً سوگند بر آن ياد مى كند.
این عبارت نشان می دهد که اگر بخواهيم ظلم و ستم، رشوه خوارى و تعدّى به حقوق ضعيفان از دنيا ريشه كن شود بايد در بالا بردن سطح معرفت انسانها نسبت به خدا و نسبت به دنيا تلاش و كوشش كنيم. در ضمن از اين عبارات با دلالت التزامى مى توان فهميد كه ظلم و ستم و داورى به ناحق بدترين گناه است كه حتّى در برابر به دست آوردن تمام دنيا نبايد آن را مرتكب شد.
سرانجام امام(عليه السلام) با جمله اى كوتاه و بيدار كننده كه در واقع ناظر به كلّ محتواى خطبه است، سخن خود را پايان مى دهد و مى فرمايد: (به خدا پناه مى بريم از خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح و زشت و در اين راه از او يارى مى طلبيم)؛ «نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُبَاتِ(5)الْعَقْلِ، وَ قُبْحِ الزَّلَلِ، وَ بِه نَسْتَعِينُ». اشاره به اينكه اگر عقل بيدار باشد و لطف خدا يار، انسان گرفتار گناهان بزرگ نمى شود و در دام گناهان كوچك كمتر مى افتد.
اين سخن را با نقل دو روايت پايان مى دهيم: ابونعيم اصفهانى از دانشمندان معروف اهل سنّت در كتاب مشهورش حلية الاولياء مى نويسد: «پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) به امام على(عليه السلام) فرمود: «يا عَلي! إِنّ اللهَ قَدْ زَيَّنَكَ بِزينَة لَمْ يُزيِّنِ الْعِبادَ بِزينَة أحَبَّ إلَى اللهِ مِنْها هِي زينَةُ الابْرارِ عِنْدَاللهِ تَعالى وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيا فَجَعَلَكَ لا تَرْزَءُ مِنَ الدُّنْيا شَيْئاً وَ لا تَرْزَءُ مِنْكَ الدُّنْيا شَيْئاً»(6)؛ (اى على! خداوند تو را به زينتى آراسته كه بندگانش را به چيزى محبوب تر از آن زينت نياراسته و آن زينت ابرار و نيكان نزد خداوند متعال است و آن همان زهد و بى اعتنايى به دنياست، تو را آن گونه قرار داده كه تو از دنيا چيزى كم نمى كنى و دنيا چيزى از تو نمى كاهد).
در حديث ديگرى آمده است كه زن شجاعى از شيعيان مخلص امام على(عليه السلام) به نام «دارميه حجونيه» در ملاقاتى كه با معاويه داشت [او را احضار کرده بودند] در جواب اين سؤال معاويه كه: آيا هرگز على(عليه السلام) را ديده اى؟ گفت: آرى به خدا سوگند او را ديدم. گفت: چگونه او را ديدى؟ گفت: «رَأَيْتُهُ لَمْ يَفْتِنُهُ الْمُلْكُ الَّذي فَتَنَكَ وَ لَمْ تَشْغَلْهُ النِّعْمَةُ الَّتي شَغَلَتْكَ»(7)؛ (او را چنان ديدم كه اين حكومتى كه تو را فريب داده او را فريب نداده بود، و اين نعمتهاى دنيا كه تو را مشغول ساخته او را مشغول نساخته بود).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.