پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) اوصاف اهل ذکر را اینگونه بر می شمرند: 1- فعاليتهاى اقتصادى شان آنها را از ياد خدا غافل نمی سازد و در مسير دنياپرستى قدم نمی زنند. 2- با ياد خدا تمام دوران زندگى خود را طی می کنند. 3- به عدالت و معروف دعوت مى كنند و خود عامل به آن هستند. 4- مردم را از منكرات باز مى دارند و خود گرد آن نمى گردند. با اينكه در دنيا هستند گويى آن را رها كرده و به آخرت پيوسته اند، و به همين سبب ماوراى دنيا را مشاهده كرده اند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه 222 نهج لبلاغه مى فرمايد: (ياد خدا اهلى دارد كه آن را به جاى [زرق و برق] دنيا برگزيده اند)؛ «وَ إِنّ لِلذِّكْرِ لاََهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْيَا بَدَلاً». اشاره به اينكه ياد خدا سبب مى شود كه فريفته ماديّات زودگذر دنيا نشوند همان دنيايى كه عشق به آن در احاديث اسلامى «رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة» و منشأ انواع گناهان شمرده شده است. البتّه مفهوم اين سخن اين نيست كه آنها مانند راهبان ديرنشين و تاركان دنيا پشت پا به زندگى اجتماعى مى زنند [به قرينه جمله هايى كه بعد از آن مى آيد] بلكه منظور اين است آنها اسير چنگال دنيا نمى شوند.
در اينكه منظور از «ذكر» و «اهل» چيست؟ دو تفسير عمده براى آن ذكر شده است: يكى خاص و ديگرى عام، تفسير خاص آن اين است كه منظور از ذكر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يا قرآن است واهل ذكر، اهل بيت و امامان معصوم اند و صفاتى كه بعد از اين جمله درباره اهل ذكر آمده به طور كامل بر آنها منطبق مى شود. مفهوم عام آن همه عالمان با تقوا و مؤمنان كامل را شامل مى شود و صفاتى كه بعد از آن است نيز بر آنها منطبق است. البتّه هيچ مانعى در جمع ميان اين دو معنا نيست، مفهوم جمله عام است و اهل بيت(عليهم السلام)، مصداقهاى بارز و چهره هاى درخشان آن هستند.
آنگاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن آثار ذكر الله را در وجود اين گروه در ضمن اوصافی بيان مى كند و مى فرمايد: (لذا هيچ تجارت و داد و ستدى آنها را از ياد خدا باز نداشته است)؛ «فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ». نه اينكه آنها تجارت و بيعى ندارند و از فعاليت اقتصادى بيگانه و سربار اجتماع اند، بلكه آنها گامهاى مؤثرى در اين وادى بر مى دارند، ولى چنان نيست كه اين فعاليتهاى اقتصادى آنها را از ياد خدا غافل سازد و در مسير دنياپرستى قدم زنند. در ادامه اين سخن به بقيه صفات آنها اشاره كرده مى فرمايد: (با ياد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مى كنند و با فريادهاى بازدارنده در گوش غافلان آنها را به [كيفر] محرّمات الهى توجّه مى دهند، و به عدالت و معروف دعوت مى كنند و خود عامل به آن هستند، و مردم را از منكرات باز مى دارند و خود گرد آن نمى گردند)؛ «يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ(1)بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ، وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ».
جمله «يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ» اشاره به اين است كه برنامه ياد خدا و آثار پربركتش مربوط به يك روز و چند روز عمر آنها نيست، بلكه سراسر ايّام حياتشان را از جوانى گرفته تا بزرگسالى و پيرى همه را شامل مى شود. جمله هاى بعد از آن اشاره به اين است كه آنها هرگز خود را از مسئوليّتهاى اجتماعى؛ مانند گوشه گيران و چلّه نشينان كنار نمى كشند، بلكه در ميدان ارشاد جاهل و تنبيه غافل و امر به معروف و نهى از منكر كاملا فعّال اند و با توجّه به اينكه جمله به صورت فعل مضارع آمده و فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد نشان مى دهد كه اين برنامه، برنامه هميشگى آنان است.
شايان توجّه اينكه امام در اينجا مى فرمايد: «آنها هم خود عامل به معروف اند و هم دعوت كننده به آن، و هم خود تارك منكرند و هم ناهى از آن»، همان گونه كه امام(عليه السلام) در خطبه 175 مى فرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي، وَ اللّهِ، مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَة إِلاَّ وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا، وَ لاَ أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَة إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا!»؛ (اى مردم! به خدا سوگند من شما را به كار نيكى دعوت نمى كنم مگر اينكه پيش از شما به آن عمل مى كنم و از منكرى باز نمى دارم مگر اينكه خودم قبلا از آن چشم مى پوشم). سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، به شرح بيشترى درباره حالات اين مردان الهى و اهل ذكر پرداخته، مى فرمايد: ([با اينكه در دنيا هستند] گويى آن را رها كرده و به آخرت پيوسته اند و در آن قرار دارند، و به همين سبب ماوراى دنيا را مشاهده كرده اند)؛ «فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الاْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِكَ». آرى! آنها با چشم حقيقت بين و نافذشان از اين جهان، عالم پس از مرگ و برزخ و قيامت را مى بينند و سرنوشت نيكوكاران و تبهكاران را مشاهده مى كنند.
سپس در توضيح اين سخن مى افزايد: (گويى از پشت ديواره اين دنيا سر بر آورده و به برزخيان و اقامت طولانى آنها در آنجا مى نگرند [و از آن برتر قيامت را با چشم دل مى بيند] و مشاهده مى كنند كه رستاخيز وعده هاى خود را براى آنها عملى ساخته است)؛ «فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طَولِ الاِْقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا(2)». آنگاه نتيجه اين مكاشفه روحانى را بيان كرده، مى فرمايد: (از اين رو اين پرده ها را براى اهل دنيا كنار زده [و حقايق عالم برزخ و قيامت را براى آنها شرح مى دهند] گويى آنها با چشم خود چيزهايى را مى بينند كه مردم نمى بينند و مطالبى را مى شنوند كه ديگران نمى شنوند)؛ «فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذلِكَ لاَِهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لاَ يَرَى النَّاسُ، وَ يَسْمَعُونَ مَا لاَ يَسْمَعُونَ».
چرا مردم عادى دنيا از درك احوال برزخ و آخرت ناتوانند و مردم الهى اهل ذكر هر دو را مشاهده مى كنند، بلكه خود را در آن مى بينند؟ براى اين است كه روح دنياپرستان به دنيا تعلّق دارد و حجابى در ميان آنها و عوالم ديگر افكنده، امّا پاكدلان اهل ذكر كه خود را از اين تعلّقات رهايى بخشيده اند و با ادامه ذكر و عبادتهاى خالصانه روح را صيقل داده اند، پرده ها از جلوى چشمانشان كنار رفته و صورت حقايق عالم برزخ و قيامت در آن نقش بسته است. اينها حاملان پيامهاى الهى از آن جهان به اين جهان اند. پيامهايى كه سبب بيدارى غافلان و بينايى كوردلان مى شود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.