پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در نهج البلاغه، خداوند را به جهت نجات از چند چيز حمد و سپاس مى گويد، كه هر يك از آنها مى تواند تيره روزى دنيا یا آخرت را فراهم سازد. امام می فرمایند: «ستايش ويژه خداوندى است كه مرا به صورت مرده و بيمار وارد بامداد نساخت و به بيماريهاى بدمنظر گرفتار ننمود و آفتى بر رگها و اعضايم وارد نكرد و به كيفر بدترين اعمالم مجازاتم نكرد و مرا بى فرزند قرار نداد، و مرا مرتد از دين و منكر پروردگارم و گرفتار اختلال عقل نكرد ...». بر این اساس هم شمول نعمت، شايسته حمد است و هم بقا و تداوم آن، زيرا اگر لطف خدا شامل حال نباشد هر لحظه نعمتها در معرض زوال است.
پاسخ تفصیلی:
در آغاز امام(عليه السلام) خدا را به جهت نجات از ده چيز حمد و سپاس مى گويد كه هر يك از آنها مى تواند تيره روزى دنيا و آخرت را فراهم سازد. در چهار قسمت از اين ده قسمت مى فرمايد: (ستايش ويژه خداوندى است كه مرا به صورت مرده و بيمار وارد بامداد نساخت و به بيماريهاى بدمنظر گرفتار ننمود و آفتى بر رگها و اعضايم وارد نكرد و به كيفر بدترين اعمالم مجازاتم نكرد و مرا بى فرزند قرار نداد)؛ «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لاَ سَقِيماً، وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي(1) بِسُوء، وَ لاَ مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لاَ مَقْطُوعاً دَابِرِي(2)».
جمله «لَمْ يُصْبِحْ» اشاره به اين است كه انسان هنگامى مى تواند در زندگى موفق باشد كه از آغاز صبح، سالم و با نشاط باشد و خدا را بر اين نعمت بايد سپاس گفت. جمله «وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوء» به اعتقاد جمعى از شارحان نهج البلاغه اشاره به بيماريهايى است كه انسان را بد منظر مى كند مانند «برص» و «پيسى»، و آن را در عرف عرب كنايه از اين معنا مى دانند، در حالى كه بعضى ديگر عروق را به معناى اعضا تفسير كرده و جمله را اشاره به سلامت اعضاى آدمى مى دانند كه از بزرگترين نعمتهاى خداست.
بعضى ديگر عروق را به همان معناى اصلى، يعنى رگها تفسير كرده اند. اشاره به اينكه نبودن آفتى در رگهاى بدن از نعمتهاى بزرگى است كه شكر و سپاس دارد و مى دانيم كه امروز يكى از بيماريهاى رايج و خطرناك، گرفتگى رگهاى قلب و مغز است كه عامل مهم سكته هاى قلبى و مغزى است. بقاى نسل انسان و وجود فرزندان صالح كه ثواب اعمالشان و نتايج كارهايشان، هم به خودشان و به پدر و مادر عايد شود نيز نعمت بزرگ ديگرى كه در جمله «وَ لا مَقْطُوعاً دابِرِي» به آن اشاره شده است.
سپس اشاره به شش نعمت مهم ديگر كه شايسته هرگونه حمد و سپاس است كرده، مى فرمايد: (و شكر مى كنم خدايى را كه مرا مرتد از دين و منكر پروردگارم و وحشت زده از ايمانم و گرفتار به اختلال در عقلم نكرد، و مرا به كيفر و عذابهايى كه امتهاى پيشين را با آن مجازات نمود، مجازات نكرد)؛ «وَ لا مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لا مُنْكِراً لِرَبِّي، وَ لا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لا مُلْتَبِساً(3)عَقْلِي، وَ لا مُعَذَّباً بِعَذَابِ الاُْمَمِ مِنْ قَبْلِي».
بسيار مى شود كه انسان در آغاز كار مشمول نعمتهاى مهم الهى است، ولى در ادامه راه آنها را از دست مى دهد: تعدادى از جمله هاى بالا اشاره به تداوم نعمتهاست، نعمت دين و ايمان و عقل، بنابراين هم شمول نعمت، شايسته حمد و شكر است و هم بقا و تداوم آن، زيرا اگر لطف خدا شامل حال نباشد هر لحظه نعمتها در معرض زوال است.
جمله «وَ لاَ مُنْكِراً لِرَبِّي» بعد از جمله «وَ لاَ مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي» از قبيل ذكر خاص بعد از عام است. همچنین جمله «وَ لاَ مُعَذَّباً بِعَذَابِ...» اشاره به عذابهاى دردناك و وحشتناكى است كه بر بعضى از امتهاى پيشين نازل شد، مانند: صاعقه، طوفانهاى بسيار شديد و زلزله هاى ويرانگر و آفات سخت و سنگين در جسم و جان. جمله «وَ لاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي» اشاره به اين است كه انسان گاه ايمان دارد، ولى از اين مى ترسد كه آلوده به خطاهايى بشود و يا در معرض زوال قرار گيرد. امام(عليه السلام) عرضه مى دارد كه تو را به سبب ايمان آميخته با آرامش كامل شكر و سپاس مى گويم.
و از آنجا كه يكى از مهمترين مقامات عارفان و مقرّبان درگاه خداوند تسليم در برابر فرمان او و اعتراف به نقصان است، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چنين عرضه مى دارد: (خداوندا شب را به روز آوردم در حالى كه بنده مملوكى هستم كه به نفس خويش ستم نمودم خداوندا! تو حجّت را بر من تمام كرده اى و من دلیل و توجیهی در برابر تو ندارم، جز آنچه تو بخشيده اى نمى توانم چيزى به دست آورم، و جز آنچه مرا از آن حفظ كرده اى توان حفظ خود را ندارم)؛ «أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لاَ حُجَّةَ لي. وَ لاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لاَ أَتَّقِيَ إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي».
برترين افتخار انسان اين است كه بنده خدا باشد همان چيزى كه امام(عليه السلام) در سخن ديگرى فرمود: «إلهي كَفى بي عِزّاً أنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً».(4) لذا تعبير «ظَالِماً لِنَفْسِي» اشاره به اين است كه انسان هيچ گاه نمى تواند حقّ عبوديت پروردگار را انجام دهد. جايى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرضه مى دارد: «إلهي ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ»(5) ديگران به طريق اولى بايد اعتراف به تقصير كنند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.