پاسخ اجمالی:
گستردگی اصحاب ائمه در شهرها، نيازمند ايجاد سیستم ارتباط منظم و بسیار حساسی بود كه باعث گسترش تشیع و یا حفظ وضعیت موجود می شد. اين امر با تعیین «وکلا» از طرف امامان شکل می گرفت. در انتخاب وكيل به سابقه علمی درخشان و ارتباط استوار با امامان قبلی یا خود آن حضرت توجه می شد. اين ارتباط به وسیله نامه يا تماس مستقیم با امام(ع) يا فرستادن افرادی از طرف شیعیان به محضر آن حضرت انجام می گرفت. استفاده از این سیستم، موجب گسترش آموزه های شیعی در قالب حدیث و کلام به تمامی جوامع کوچک و پراکنده شیعی می شد.
پاسخ تفصیلی:
آنگاه که امام رضا(علیه السّلام) به «خراسان» آمد، سادات علوی به دلایل گوناگونی به نقاط مختلف کشور پهناور اسلامی مهاجرت کردند و این مهاجرت از زمانی که فشار و اختناق به علویان و شیعیان در عراق شدت گرفت رو به گسترش نهاد. شیعیان ناگزیر به فکر یافتن مناطق امن تری برای زندگی خود افتادند. سرزمین عرب به علت تسلط روحیات و طرز تفکر اموی در آن، نمی توانست جای امنی برای آنان باشد، اما در شرق، به ویژه در «ایران» زمینه های مناسبی برای این هدف وجود داشت؛ از این رو بسیاری از شیعیان به این سرزمین سرازیر شده و در شهرهایی با فاصله های دور از هم به زندگی پرداختند. آنها در درجه اول، نیاز مبرمی به ایجاد رابطه میان خود داشتند؛ زیرا هم امامِ حاضر داشتند و هم نیازمند به حل پرسش های دینی و احیاناً یافتن راه حل هایی برای مشکلات سیاسی و اجتماعی بودند که با آن روبرو می شدند. به همین دلیل از روش های مختلف ارتباطی؛ از قبیل اعزام افراد خاص نزد امام(عليه السلام) و تماس با آن حضرت در ایام حج و «مدینه» و نیز مکاتبه، استفاده می کردند و از این راه ها به دریافت روایات و رهنمودهای علمی از آن حضرات توفیق می یافتند.
پراکندگی شیعیان را، در شصت سال پایانی دوران حضور تا آغاز غیبت صغری، از شواهد و قرائن تاریخی که حتی در احادیث فقهی نیز فراوان به چشم می خورد به روشنی می توان یافت. در اینجا ابتدا پراکندگی شیعیان در دوران مذکور و سپس چگونگی رابطه امام(عليه السلام) با آنها را مورد بحث قرار می دهیم. البته بحث ما تنها شامل شیعیانی می شود که رابطه فکری و دینی در حدّ اعتقاد به امامت ائمه دوازدهگانه پس از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشتند، نه محبّان آنها که تنها دوستدار اهل بیت به معنای عام آن بودند. تفاوت این دو گروه در روایتی از امام عسکری(علیه السّلام) مطرح و دقیقاً روشن شده است. از آن حضرت در تفاوت تشیع از نوع اعتقادی آن و تشیع در حد دوستی اهل بیت(علیهم السّلام) پرسش شد: «مَا الْفَرْقُ بَیْنَ الشِّیعَةِ وَ الْمُحِبِّینَ؟ قَالَ: شِیعَتُنَا هُمُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ یُطِیعُونَا فِی جَمِیعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِینَا وَ مَنْ خَالَفَنَا فِی کَثِیرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللهُ فَلَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا».(1)
از جمله مناطق مهمی که شیعیان فراوانی را در خود جای داده بود و با امام نیز در رابطه بودند، «نیشابور» را می توان نام برد. اصولاً شرق ایران جزو مناطقی است که نام شماری از اصحاب ائمه و همچنین نام علمای مشهوری از شیعیان در قرن های سوم و چهارم در تاریخ آن به چشم می خورد، یکی از نمونه های بارز اینگونه شخصیت ها، «فضل بن شاذان» است که مقام ارجمندی در میان اصحاب ائمه و علمای شیعه داشته است. غیر از «نیشابور» مناطقی مانند «سمرقند»، «بیهق» و «طوس» نیز از محل های تجمع شیعیان به شمار می رفت، چنان که در «بیهق» بیشتر مردم از شیعیان بودند. پراکندگی بدین شکل -که مشابه آن در مناطق دیگری نیز وجود داشت- یک سیستم ارتباط منظم و بسیار حساسی را می طلبید تا به وسیله آن بتوان به گسترش تشیع و یا حداقل به حفظ وضعیت موجود آن دست یازید. این سیستم با تعیین «وکلا» از طرف امامان شکل می گرفت و با ارتباطی که بین امام و وکلای وی -به ویژه در شکل مکاتبه ای– به وجود میآمد، سعی می شد تا راهنمایی های لازم از نظر دینی و سیاسی ارائه شود. این حرکت سابقه داری بود که امام عسکری(علیه السّلام) نیز در دوران حیات خود به آن نظر داشت و در توسعه و استفاده از آن می کوشید. افرادی که سابقه علمی درخشان و همچنین ارتباط استواری با امامان قبلی یا خود آن حضرت داشتند و می توانستند از نظر حدیثی پشتوانه ای برای شیعیان به شمار آیند، به عنوان وکیل انتخاب می شدند.
«نیشابور» که مرکزیت آن از نظر علمی و فرهنگی و همچنین از نظر اقتصادی بسیار قویتر از دیگر نقاط بود، برای «خراسان» اهمیت زیادی داشت. وکیل امام در این شهر طبق روایتی که ذیلاً به نقل آن می پردازیم «ابراهیم بن عبده» بود. در اینجا برای آن که اهمیت این سیستم و کارهای انجام شده از طریق آن روشن شود نامه های امام درباره این وکالت را به اختصار مرور می کنیم:
در نامه ای که امام عسکری(علیه السّلام) به «عبدالله بن حمدویه» نوشته، آمده است: «من ابراهیم بن عبده را بر شما نصب کردم تا اهالی آن نواحی و ناحیه شما حقوق واجب ما را به او بپردازند. من او را امین خود برای دوستانم در آن نواحی قرار دادم، تقوا پیشه کنید و مراقب باشید که حقوق را ادا کنید که در ترک و یا تأخیر آن عذری نیست».(2) از این نامه به دست می آید که شعاع وکالت و فعالیت ابراهیم، تمام نواحی و حتی ناحیه «عبدالله بن حمدویه بیهقی» -ناحیه عبدالله احتمالاً همان بیهق بود- را در بر می گرفته است. گویا بعضی از شیعیان درباره اصالت و صحّت خط امام درباره ابراهیم، دچار تردید شدند. به دنبال آن، امام نامه ای به شرح زیر نوشت: «نامه ای که در آن ابراهیم به عنوان وکیل من تعیین و به وی مأموریت اخذ حقوق من از دوستانم داده شده از خود من است و آن را به خط خود نوشته ام. من او را در شهر خودشان به حق منصوب کرده ام. از خدا بترسید و حقوق مرا به وی بپردازید که من به او اجازه تام و کامل در این باره داده ام.(3)
طولانی ترین نامه از توقیعات امام عسکری(علیه السّلام) درباره همین «ابراهیم بن عبده» می باشد که به «اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» فرستاده است. این نامه مشحون از پندهای اخلاقی و رهنمودهای بسیار با ارزش است. امام(علیه السّلام) در آغاز نامه، پس از مقدمه ای طولانی درباره اهمیت هدایت الهی از طریق اوصیا و این که ائمه هدی(علیهم السّلام) ابواب علم الهی هستند، آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» را دلیل بر منت خدا بر انتخاب آنان جهت هدایت مردم شمرده است. آن حضرت همچنین از حقوقی که قرار است به ائمه معصومین(علیهم السّلام) پرداخت شود سخن گفته و نوشته اند: «ابراهیم بن عبده از طرف من تعیین شده است. تو ای اسحاق فرستاده من نزد ابراهیم عبده هستی تا او به آنچه من طی نامهای به محمد بن موسای نیشابوری فرستاده ام عمل کند و همچنین تو و کلیه کسانی که در شهر تو زندگی می کنند مأمور هستند به محتوای آن نامه عمل کنند. درود بر ابراهیم و تو و تمامی دوستان ما. کسانی که این نامه را بخوانند و کسانی که در ناحیه شما بوده و دچار انحراف نیستند باید حقوق ما را به ابراهیم بپردازند تا او هم به رازی برساند و این دستور من است. ای اسحاق! نامه مرا برای بلالی که مورد اعتماد ما است و همچنین برای محمودی بخوان و هنگامی که به بغداد رفتی برای دهقان که وکیل و ثقه ما بوده و پول از دوستان ما می گیرد و بالاخره برای هر کس از موالی ما که دیدی، بخوان و اگر کسی خواست نسخه ای از آن بردارد، مانعی نیست. به هر حال جز از شیطانی که مخالف شما است آن را از کسی پنهان مدار، از شهر بیرون برو تا عمری را ببینی که هر چه از دوستان به ما رسد در نهایت پس از چند واسطه به دست او می رسد تا به ما برساند».(4)
از این نامه نکات مهمی درباره سیستم وکالت به دست می آید: موضوع آن به ویژه هدایت شیعیان در شیوه پرداخت واجبات مالیشان است که ضرورت اساسی در حفظ و حراست آنها داشته است. معرفی وکلا و اظهار اعتماد کامل به آنها برای استحکام موقعیتشان، از جمله نکاتی است که به روشنی در این توقیعات به چشم می خورد، اضافه بر این، روشن می کند که در میان وکلای مناطق، سلسله مراتبی وجود داشته که حقوق مالی امام بایستی از طریق آن به وکیل اصلی وی رسانده شود. گاهی شبهاتی درباره وکالت افرادی به وجود می آمد که در چنین مواردی امام مجبور بود با ارسال نامه های دیگری این شبهات را از بین ببرد.
ایجاد و حفظ چنین پیوندهایی بود که سبب احیای شیعیان در عرصه حیات فرهنگی و اجتماعی و مانع از پیدایش ضعف در تشکیلات آنها می شد و در نتیجه هضم شدن در جامعه تسنن را در پی داشت، امری که به هر حال برای هر اقلیتی امکان دارد. این سیستمی بود که شبیه آن را زمانی عباسیان و مدتی طولانی نیز اسماعیلیان به کار بسته بودند و طبعاً حاصل آن چیزی جز حراست شیعه در مقابل خطرات بنیان کن که همواره متوجه آنها بوده و موجودیت آنان را تهدید میکرد، نبوده است.
افزون بر آن، استفاده از چنین سیستم ارتباطی دقیق، موجب گسترش آموزه های شیعی در قالب حدیث و کلام به تمامی جوامع کوچک و پراکنده شیعی میشد، همانند کشّ و سمرقند. این مناطق با آن که از مراکز زندگی ائمه بسیار دور بودند، بخش مهمی از علمای شیعه از آنجا برخاسته اند. به طوری که ذکر شد اشکالات ناشی از این پراکندگی را فرستادگان و نامه های پربار و به موقع ائمه هدی(علیهم السّلام) برطرف می کرد. ارتباط به وسیله نامه در این دوران بسیار گسترده و از نوع پیشرفته آن به حساب می آمده است، گرچه معمولاً به دلایل مختلف، بیشتر این نامه ها از میان رفته؛ اما مقدار باقی مانده شاهد آن است که نامه های متبادله میان شیعیان و امام(عليه السلام) بسیار فراوان بوده است.
«ابو الادیان» می گوید: من خدمتگزار امام عسکری(علیه السّلام) بودم. کار من بردن نامه های آن حضرت به شهرهای مختلف بود، آخرین بار که حامل نامه ای از ایشان بودم امام مریض بود، نامه را به من داده، فرمود: این را به «مدائن» ببر، پانزده روز دیگر که باز می گردی؛ در آن وقت مرا در حال تغسیل و تکفین خواهی یافت. من نامه را بردم و موقع بازگشت، همان که امام(عليه السلام) به من فرموده بود را دیدم(5) این روایت نشان می دهد که امام برای بردن و آوردن نامه پیک مخصوصی داشته است. همچنین «محمد بن حسین بن عباد» می گوید: ابو محمد حسن بن علی عسکری(علیهما السّلام) روز جمعه هشتم ربیع الاول از سال 260 در حالی که 29 سال تمام داشت در حین ادای نماز صبح رحلت فرمود. حضرت همان شب، نامه های زیادی برای مدینه نوشته بود.(6) در حال حاضر ما نامه ای از امام عسکری(علیه السّلام) به مردم قم و آبه (آوه) در اختیار داریم.(7) «ابن شهر آشوب» می نویسد: «امام عسکری(علیه السّلام) نامه ای به علی بن حسن بن بابویه نوشته است. البته با توجه با فوت ابن بابویه در سال 329 این امر بعید به نظر می رسد، اما تردیدی نیست که وی توسط حسین بن روح ارتباط مکاتبه ای با امام زمان(علیه السّلام) داشته است».(8)
تماس مستقیم با امام(علیه السّلام)، با فرستادن افرادی از طرف شیعیان به محضر آن حضرت، نوع دیگری از وجود ارتباط میان امام(علیه السّلام) و دوستانش بود. از «جعفر بن شریف جرجانی» نقل شده که گفت: به زیارت خانه خدا مشرّف شدم و در «سامرا» به خدمت امام عسکری(علیه السّلام) رسیدم، خواستم اموالی را که دوستان به وسیله من فرستاده بودند به آن حضرت بدهم. پیش از آن که بپرسم، به چه کسی بدهم فرمود: آنچه را همراه آورده ای به مبارک، خادم من بسپار.(9) در روایتی دیگر آمده: مردی از علویان برای به دست آوردن «فضل» راهی منطقه جبل شد. شخصی که در حلوان او را دید، از وی پرسید: از کجا می آیی؟ گفت: از «سامرا». پرسید: آیا در «سامرا» خانه فلانی را می شناسی؟ جواب داد: آری، آن مرد پرسید: آیا از حسن بن علي(علیهما السّلام) خبری داری؟ گفت: نه. مرد پرسید: برای چه آمده ای؟ گفت: برای به دست آوردن پول. آن مرد به او گفت: من پنجاه دینار به تو می دهم تا مرا نزد حسن بن علی در «سامرا» ببری. علوی پذیرفت و او را نزد امام در «سامرا» آورد. آن مرد چهار هزار دینار خدمت امام(علیه السّلام) تقدیم کرد.(10)
یکی دیگر از وکلای امام «ابراهیم بن مهزیار اهوازی» -ساکن اهواز- بوده است.(11) بنا به نقل کشی وی، در اصل «هندیجانی» بوده است. همچنین «قم» اصیل ترین شهری بود که گروه انبوهی از شیعه را در خود جای داد و از زمان امام صادق(علیه السّلام) به طور مرتب و منظم با امامان معصوم(علیهم السّلام) در رابطه بود. از جمله شخصیت های شیعی قم که با امام عسکری(علیه السّلام) رابطه داشت، «احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعری» بود که «نجاشی» او را با عنوان «کان وافد القمّیین» واسطه قمیها و امام دانسته و تصریح کرده است که احمد از خواص اصحاب ابو محمد العسکری(علیه السّلام) بوده است.(12) امام عسکری(علیه السّلام)، «احمد بن اسحاق» را فردی مورد اعتماد معرفی کردند.(13) در منابع دیگر از وکالت او برای امام(علیه السّلام) یاد شده است.(14)
از مهمترین وکلای امام(علیه السّلام) که بعدها به منصب نیابت خاص در غیبت صغری رسید، «عثمان بن سعید» مشهور به «سمّان» بود. او از طرف امام هادی و عسکری(علیهما السّلام) به وکالت برگزیده شد. شیخ «طوسی» با اشاره به این مطلب درباره وجه تسمیه او به «سمّان» می نویسد: او به تجارت روغن مشغول بود تا به عنوان سرپوشی برای کار اصلی خود (وکالت) بهره برداری کند. در مواقعی که مالی از شیعیان به او می رسید آن را در ظرف روغن جاسازی می کرد و پنهانی نزد ابو محمد عسکری(علیه السّلام) می فرستاد.(15) در روایتی که پیش از این آوردیم، تصریح شده است که «عثمان بن سعید» در رأس سلسله مراتب قرار داشت و مسائل یا اموالی که می بایست به دست امام برسد از آن طریق به آن حضرت می رساند.(16) امام هادی و عسکری(علیهما السّلام) بر اعتماد خود نسبت به او بارها تأکید فرمودند.(17)
شماری از شیعیان یمن به منظور زیارت آن حضرت و ضمناً پرداخت وظایف مالی خود به سامرا آمده بودند که امام، «عثمان بن سعید» را فرستاد تا اموالی را که آنها با خود آورده بودند تحویل بگیرد.(18)
آنچه درباره وکلای ائمه هدی(علیهم السّلام) موجب تعجب آمیخته با تأسف عمیق شده، آن است که گاه و بیگاه در میان وکلا، افرادی یافت می شدند که در مقابل اموالی که شیعیان به آنها می سپردند تا به امام برسانند، دچار وسوسه شده و دست به خیانت می زدند و به همین سبب از طرف امام(علیه السّلام) مورد لعن و سرزنش قرار گرفته و طرد می شدند. این امر تا بدانجا رسید که برخی از وکلا پس از رحلت امام، وفات او را انکار می کردند تا آن را بهانه قرار داده و از پرداخت پول هایی که نزد آنها جمع شده بود به امام بعدی طفره روند. اصولاً می توان همین پیش آمدها را یکی از ریشه های بسیار مهم پیدایش فرقه های انشعابی در میان شیعیان دانست.
«عروة بن یحیی» معروف به «دهقان» -که پیش از آن در نامه امام به «اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» توثیق شده و از وکلای امام در بغداد بود- به خاطر دروغ هایی که به امام هادی و عسکری(علیهما السّلام) نسبت داد گرفتار لعن و طرد از طرف امام عسکری(علیه السّلام) گردید. آن حضرت دستور داد تا همه شیعیان او را لعن و نفرین کنند و از او دوری نمایند؛ زیرا وی در سمت مسئول خزانه داری امام(علیه السّلام)، اموالی را از خزانه اختلاس کرده و به خود اختصاص داده بود.(19) توقیعاتی که در چنین مواردی از طرف امام(علیه السّلام) صادر می شد، به سرعت در میان شیعیان شایع می شد و بدین ترتیب همه آنان از مضمون توقیع آگاهی می یافتند و بلافاصله شخص مورد نظر امام(علیه السّلام) از جامعه شیعه طرد می شد. همچنین علیه «احمد بن هلال» -که عمری در مصاحبت ائمه سپری کرده بود و سپس به خاطر اشکالاتی که در روابط او با امام عسکری(علیه السّلام) پیش آمد- توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر گردید.
امام به وکلای خود در «عراق» نوشت: «احذروا الصّوفیّ المتصنّع»(20)؛ (از صوفی ریاکار دوری کنید). زمانی که برخی از شیعیان، به دلیل شدت اعتمادشان به احمد، در صحّت توقیع به تردید افتادند، امام نامه مفصل تری خطاب به شیعیان نوشته و خطاهای او را که عمده ترین آنها بی اعتنایی به دستورات امام و خودرأی بودن در مقابل حضرتش بود برشمرد.(21) همچنین امام در مواردی کسانی را که بی جهت در کار وکلا دخالت کرده و -به عنوان نمونه – پرداخت های پولی آنان را به باد انتقاد میگرفتند، مورد عتاب قرار داده و آنها را از دخالت در مسائلی که ارتباطی با آنها نداشت بر حذر می داشتند.(22)
بدین سان بود که سیستم وکالت، نقش خود را در زمینه ایجاد پیوند بین امام(علیه السّلام) و شیعیان، به ویژه در اخذ وجوهات شرعی -که بخش عمده آن برای رسیدگی به وضع شیعیانِ نیازمند به مصرف می رسید- ایفا می کرد، چنان که در کتب مربوط به شرح حال امام(علیه السّلام)، بارها به این نمونه کمک ها اشاره شده است.(23) نفوذ «واقفیه»، «غلات» و سایر افکار انحرافی در شیعیان، به ویژه آن دسته از شیعیانی که در بلاد دور از زیستگاه امام(علیه السّلام) زندگی می کردند، از همین طریق وکالت، کنترل و دفع می شد و این خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی دیدگاه های آنها به انحراف، نقش بسزایی داشت.(24)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.