نحوه مواجهه اسلام با «برده‌داری»؟

اسلام چگونه با فرهنگ «برده‌داری» مواجه شد و چه راهی را برای مبارزه با آن برگزيد؟

وقتى اسلام آمد، همه مناطق جهان قانون «برده‌دارى» را معتبر مى دانستند؛ بنابراين، تغيير يا الغاى آن نيازمند برنامه‌ريزى دقيق و زمان طولانى بود. اسلام در اين ميان با دو راهكار اساسى به جنگ برده‌داری رفت: آزادسازى و قرارداد قسط بندى شده آزادى؛ علاوه بر آنها همه راه‌هاى بهره كشى و هرگونه غارت و اسارت و شبيخون را قاطعانه ممنوع كرد.

نحوه ارتباط امام عسكری(ع) با شيعيان؟

در مورد ارتباط امام حسن عسكری(ع) با شيعيان چه گزارشات تاريخی به دست ما رسيده است؟

گستردگی اصحاب ائمه در شهرها، نيازمند ايجاد سیستم ارتباط منظم و بسیار حساسی بود كه باعث گسترش تشیع و یا حفظ وضعیت موجود می شد. اين امر با تعیین «وکلا» از طرف امامان شکل می گرفت. در انتخاب وكيل به سابقه علمی درخشان و ارتباط استوار با امامان قبلی یا خود آن حضرت توجه می شد. اين ارتباط به وسیله نامه يا تماس مستقیم با امام(ع) يا فرستادن افرادی از طرف شیعیان به محضر آن حضرت انجام می گرفت. استفاده از این سیستم، موجب گسترش آموزه های شیعی در قالب حدیث و کلام به تمامی جوامع کوچک و پراکنده شیعی می شد.

برده دارى در اسلام

چرا اسلام مسأله بردگى را به طور کلى الغا نکرده و طى حکمى آزادى همه بردگان را اعلام ننموده است؟

بعضى بر اسلام خرده مى گیرند که چرا این آئین الهى با آن همه محتوا و ارزش هاى والاى انسانى مسأله بردگى را به کلى الغاء نکرده است؟

در پاسخ باید گفت: اسلام طرح و برنامه دقیق و زمان بندى شده براى آزادى بردگان ارائه کرد که همه آنها تدریجاً آزاد شوند، بى آنکه این آزادى، عکس العمل نامطلوبى در جامعه به وجود آورد.

مواد این طرح عبارتند از: 1 ـ بستن سرچشمه هاى بردگى. 2- گشودن دریچه آزادى. 3- احیاى شخصیت بردگان. 4- رفتار انسانى با بردگان. 5- معرفی انسان فروشى به عنوان بدترین کار.

ممنوع نشدن اصل برده داری در اسلام!

هنوز هم در نظر علمای اسلام برده گرفتن کفّار حربی جایز است و برده زاده برده شمرده می شود، چرا اسلام اصل برده داري را ممنوع و حرام اعلام نکرد؟!

از نظر اسلام اصل اولیه «آزادی» انسانها می باشد. آزادی یکباره بردگان در صدر اسلام امری معقول و به مصلحت نبود. با ظهور اسلام تمامی راه های بردگی محدود و مسدود شد و برای آزادی بردگان برنامه دقیقی ارائه و احکام برده داری برای حفظ حقوق آنها در حین بردگی و آزادی تدریجی آنان تدوین شد. آزاد سازى بردگان آنچنان ثواب و فضیلت یافت که مسلمانان به این کار تشویق شدند و از طرفی کفاره بسیاری از گناهان را آزادی بردگان قرار داده شد. آنچه در صدر اسلام بر «جواز» و نه «رجحان و مطلوبیت» آن حکم شده جواز به بردگی گرفتن «اسیر جنگی کافر» است که حکم جواز آن از وضعیت و امکانات آن عصر نشأت گرفته بود و حکم برده برای «کافر محارب» از کشتن و اسیر کردن او معقول تر بود؛ در آن روز زندانهايى نبود كه بتوان اسيران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت، و همه اسیران را نیز مصلحت نبود آزاد کنند تا به اردوی دشمن بر گردند یا جاسوسی کنند؛ لذا راهى جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهدارى به صورت برده وجود نداشت. در هر عصری همه انسانها مشمول حکم اولیه اسلام در «حرمت برده گرفتن آزاد» هستند؛ نیز در عصری که قراردادهای بین المللی روشن و مورد پذیرش اسلام و امکان «زندانی» کردن اسیر کافر و محارب وجود دارد از بردگی گرفتن آنها اجتناب می شود.

اقامت اجباری امام عسكری(ع) در «سامرا»

درباره اقامت اجباری امام حسن عسكری(عليه السلام) در «سامرا» و دلایل آن چه گزارشاتی به دست ما رسيده است؟

آوردن امام حسن عسكری(ع) به «سامرا»، به خاطر كنترل رفت و آمد شیعیان با امام و شناسایی شیعیان آن حضرت بود. زیرا به تصور عباسیان، ممکن بود امام(ع)، همانند سایر علویان، دست به قیام بزند، از این رو حضور حضرت در مرکز خلافت مانع چنین اقدامی می شد. از سویی اقامت طولانی ایشان در «سامرا» جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه، قابل توجیه نیست. زیرا وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدت ها قبل شکل گرفته بود، موجبات نگرانی و وحشت خليفه را فراهم می آورد. لذا باید به نحوی کنترل می شد.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

‏عن موسى بن جعفر (عليه السلام) قال:

و لا تأخذوا من تربتى شيئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسين بن على عليهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشيعتنا و أوليائنا.

جامع الاحاديث الشيعه، ج 12، ص