پاسخ اجمالی:
یکی از مباحث کلامی، امامت پیش از بلوغ است كه در زمان امامت امام جواد(ع) مطرح شد. به نظر «نوبختی» علّت اختلاف، شرط دانستن بلوغ براي امامت بود. اما «حجت خدا» علم را حتی قبل از بلوغ و بدون یادگیری و به طور لدنّی، می تواند اخذ کند. البته شیعیان از قبل نیز امامان را در مقابل انواع پرسش ها قرار می دادند تا به شرط پاسخ گویی به سؤالات و همچنین وجود نصّ به امامتشان به عنوان امام معصوم(ع) شناخته شوند؛ لکن سنّ کم امام جواد(ع) این آزمایش را ضروری تر كرد و شيعيان نیز با دریافت پاسخ همه سؤالات خویش، با اطمینان خاطر امامت ايشان را پذیرفتند.
پاسخ تفصیلی:
یکی از مسائلی که بعدها در مباحث کلامی مربوط به امامت، جایگاه ویژه ای یافت، این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این مسأله در سال 203، آن هنگام که امام جواد(علیه السّلام) به امامت رسید، به صورت جدّی تری در محافل علمی - کلامی امامیه مطرح شد و بعدها در سال 220 درباره امامت امام هادی(علیه السّلام) و پس از آن حضرت مهدی(علیه السّلام) نیز ادامه یافت.
در سال 203 که امام رضا(علیه السّلام) به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت این که تنها فرزند وی (امام جواد(علیه السّلام)) بیش از هشت سال نداشت، در نگرانی و اضطراب عمیقی فرو رفتند. به نوشته برخی از مورّخان: در این جریان، شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد؛ چنانکه شیعیان دیگر شهرها نیز متحیّر شدند.(1) به همین جهت، گروهی از آنان در منزل «عبدالرحمن بن حجّاج» گرد آمده، ضجّه و ناله سر دادند.(2) این مشکل برای شیعیان، که مهم ترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم(عليه السلام) دانسته و در مسائل و مشکلات فقهی و دینی خود به وی رجوع می کردند، از اهمّیت بسیار برخوردار بود و نمی توانست همچنان لاینحل بماند. البته برای شیعیان مسلّم بود که امام رضا(علیه السّلام) فرزند خود امام جواد(علیه السّلام) را به جانشینی برگزید؛ ولی مشکل ناشی از خردسالی آن حضرت، آنان را بر آن می داشت تا برای اطمینان خاطر، به کاوش و جستجوی بیشتری در این باره بپردازند.
در میان نصوصی که درباره جانشینی امام جواد(علیه السّلام) از حضرت رضا(علیه السّلام) بر جای مانده، به ویژه خاطر نشان شده است که امام رضا(علیه السّلام) فرزند خردسالش امام جواد(عليه السلام) را به جانشینی خود برگزید و با این که هنوز فرصت زیادی برای این کار وجود داشت، به جانشینی او اصرار می ورزید تا آنجا که در برابر اشاره برخی از اصحاب به سن اندک امام جواد(علیه السّلام) با اشاره به نبوّت حضرت عیسی(علیه السّلام) در دوران شیرخوارگی فرمودند: «سنّ عیسی هنگامی که نبوّت به وی اعطا شد، کمتر از سن فرزند من بوده است».(3)
اضطرابی که پس از رحلت امام رضا(علیه السّلام) در میان شیعیان آن حضرت به وجود آمد، سبب شد تا برخی از آنها به دنبال «عبدالله بن موسی» برادر امام رضا(علیه السّلام) بروند؛ ولی از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل، امامت کسی را بپذیرند، جمعی از آنها پیش وی سؤالاتی مطرح کردند و هنگامی که او را از جواب مسائل خود ناتوان دیدند، وی را ترک کردند.(4) شمار دیگری نیز به «واقفی» ها که بر امام کاظم(علیه السّلام) توقف کرده بودند، پیوستند. علّت پیدایش این اختلاف، به نظر «نوبختی»، همین بود که آنها بلوغ را یکی از شرایط امامت می دانستند.(5)
با تمام این احوال، بیشتر شیعیان به امامت امام جواد(علیه السّلام) گردن نهادند. گرچه در میان آنان، کسانی بودند که مسأله کمی سنّ را به خود امام جواد(علیه السّلام) هم یادآور شدند و آن حضرت در جواب، به جانشینی حضرت سلیمان از داود(علیه السّلام) اشاره کرد و فرمود: حضرت سلیمان(علیه السّلام)، هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا می برد، حضرت داود(علیه السّلام) او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، در حالی که عُبّاد و علمای بنی اسرائیل، این عمل او را انکار می کردند.(6)
به نوشته «نوبختی»، برهانِ استدلال کنندگان به امامت حضرت جواد(علیه السّلام)، مسأله یحیی بن زکریّا(علیهما السّلام) و نبوّت عیسی(علیه السّلام) در دوران شیرخوارگی و داستان یوسف و علم حضرت سلیمان(علیه السّلام) بود که نشان می داد علم در «حجت خدا» و لو به سن بلوغ نرسیده باشند، بدون آموزش و یادگیری و به طور لدنّی، می تواند وجود داشته باشد.(7)
شیعیان امامی از یک سو امامت را از جنبه الهی آن می نگریستند و به همین دلیل کمی سنِّ امام هرگز نمی توانست در عقیده آنها خللی وارد آورد؛ اما از سوی دیگر آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الهی بود که می بایست در علم و دانش امامان(علیهم السّلام) باشد. در واقع امامان(علیهم السّلام)، پاسخگوی کلیّه سؤالات شیعیان بودند. از این رو آنان درباره تمامی امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع پرسش ها قرار می دادند و تنها موقعی که احساس می کردند آنان بخوبی از عهده پاسخ گویی به این سؤالات بر می آیند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم(علیه السّلام) شناخته می شدند. با توجه به سنّ کم امام جواد(علیه السّلام) این آزمایش از طرف شیعیان درباره آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا می کرد. بر این اساس، در مواقع و فرصت های مختلف، آزمایش مزبور را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن، اکثریت قریب به اتفاق آنان - جز اندکی - با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند.
در مجلسی که پیشتر اشاره شد، شیعیان گرد آمدند تا مسأله جانشینی را حل کنند. «یونس بن عبدالرحمن» که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا(علیه السّلام) بود گفت: تا زمانی که این فرزند؛ یعنی امام جواد(علیه السّلام) بزرگ شود باید چه کنیم؟ در این هنگام، «ریّان بن صلت» از جای خود برخاست و به اعتراض گفت: تو خود را در ظاهر مؤمن به امام جواد(علیه السّلام) نشان می دهی؛ ولی پیدا است که در باطن در امامت او تردید داری! اگر امامت وی از جانب خدا باشد، حتی اگر طفل یک روزه هم باشد به منزله شیخ است و چنانکه از طرف خدا نباشد، حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است.
دیگران برخاستند و ریّان را ساکت کردند ... سرانجام در ایام حجّ، هشتاد نفر از علمای شیعه از بغداد و دیگر شهرها گردهم آمده و عازم مدینه شدند. ابتدا پیش «عبدالله بن موسی» رفتند؛ ولی هنگامی که گمشده خود را پیش او نیافتند، از وی روی برتافتند و به حضور امام جواد(علیه السّلام) مشرّف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخ های وی که نشان بارزی از امامت و علم الهی وی بود شادمان شدند.(8) بار دیگر گروهی از شیعیان، از اقطار مختلف نزد آن حضرت گرد آمده و در مجلسی پرسش های زیادی را مطرح کردند؛ آن حضرت در حالی که بیش از ده سال نداشت، به تمام این پرسشها پاسخ داد.(9) از این روایت چنین به دست میآید که:
اولاً: شیعیان اصرار داشتند تا از طریق دانش امام، امامت وی را بپذیرند.
ثانیاً: امام در حالی که هنوز کودک خردسالی بیش نبود، به دلیل الهی بودن امر امامت، به خوبی قادر بود به پرسش های علمی و فقهی شیعیان پاسخ دهد.
شیخ «مفید» -با اشاره به این که پس از وفات امام رضا(علیه السّلام) گروهی از شیعیان حتّی امامت آن حضرت را انکار کرد و به عقیده «واقفه» گرویدند و عده ای دیگر به امامت «احمد بن موسی» قائل شدند- بر امامت حضرت جواد(علیه السّلام) که اکثریت شیعه آن را پذیرفته بودند تأکید کرد و برای اثبات آن، علاوه بر دلیل عقلی(کَمَالُ الْعَقْلِ لَایَسْتَنْکِرُ، لِحُجَجِ اللهِ مَعَ صِغَرِ السِّنِّ) به آیاتی که درباره حضرت عیسی(علیه السّلام) نازل شده، استدلال می کند. همچنین اشاره به دعوت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) از امام علي(علیه السّلام) برای پذیرش اسلام (در حالی که آن حضرت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود) دارد، در صورتی که از دیگر افراد هم سنّ و سال وی هرگز چنین دعوتی به عمل نیاورده است و در نهایت شرکت دادن حسن و حسین(علیهما السّلام) در «مباهله»، در حالی که در آن هنگام هنوز دو کودک خردسال بودند، شاهد دیگر شیخ مفید بر صحّت امامت امام جواد(علیه السّلام) است.(10)
در امر امامت، آنچه مهم است، تنصیص امام سابق بر امامت امام پس از خود می باشد که شیخ «مفید» آن را از شماری از اصحاب بزرگ و نزدیک به امام رضا(عليه السلام) درباره امامت امام جواد(علیه السّلام) نقل کرده و راویان این نص را چنین بر می شمارد: علی بن جعفر بن محمد صادق(علیهم السّلام)، صفوان بن یحیی، معمّر بن خلّاد، حسین بن بشّار، ابن ابی نصر بزنطی، ابن قیام واسطی، حسن بن جهم، ابو یحیی صنعانی، خیراتی، یحیی بن حبیب بن زیّات و گروهی دیگر.(11)
شیخ، روایات برخی از نامبردگان را در کتاب «ارشاد» آورده و استاد «عطاردی» تقریباً همه آنها را در «مسند الامام الجواد(علیه السّلام)» گرد آورده است.(12) علّامه مجلسی نیز در «بحار الانوار»، فصلی را به ذکر نصوص وارد شده در امامت آن امام همام اختصاص داده است.(13)
از این روایات به خوبی برمی آید که امام رضا(علیه السّلام) در موارد متعدد و مناسبت های گوناگون، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر گذاشته است. در واقع، استقرار اکثریت اصحاب امام رضا(علیه السّلام) بر امامت حضرت جواد(علیه السّلام) که پشتوانه اش همین فرمایشات امام رضا(علیه السّلام) بوده، بهترین دلیل بر حقانیّت امامت آن بزرگوار است؛ زیرا فقها و محدثان شیعه، در پذیرش امامت امامان، دقت عجیبی از خود نشان می دادند و همان گونه که گذشت، با وجود نص، تنها بعد از سؤالات علمی متعدد، امامت آنان را می پذیرفتند. این بدان دلیل بود که گاه نصّ نسبت به چند نفر ابراز می شد تا دشمن حساسیت روی شخص خاصی نداشته باشد.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.