پاسخ اجمالی:
با قتل عثمان و رسيدن امام علي(ع) به حكومت و ناكامي طلحه و زبير در تصاحب بخشي از قدرت، آنان به مكّه رفتند و با تحريك عايشه براي خونخواهي عثمان، توانستند لشكري را مهيا كنند تا به سمت بصره حركت كند. هنگامى كه اصحاب جمل به بصره رسيدند، عثمان بن حنيف فرماندار امام علي(ع) در بصره نامه اى براى حضرت نوشت و ايشان را در جريان امور گذاشت. حضرت دستور داد تا به اتفاق گروه وفاداران به امام(ع) از اهالى بصره در مقابل مخالفان بايستند ...
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در نامه 4 «نهج البلاغه» به يكى از فرماندهان لشكرش دستور مى دهد كه در مقابل گروهى شورشى ايستادگى كند. نخست آنها را نصيحت كند كه به راه راست باز گردند و اگر نپذيرفتند با نيروى نظامى آنها را بر سر جاى خود بنشاند. مخاطب اين نامه «عثمان بن حنيف» فرماندار بصره بود كه در عين حال، فرماندهى لشكر را نيز بر عهده داشت و لذا مرحوم سيّد رضى عنوان نامه را «إلى بَعْضِ أُمَراءِ جَيْشِهِ» قرار داده است.
جريان آن گونه كه مرحوم شيخ مفيد در كتاب «الجَمَل» نوشته است چنين بود: «بعد از قتل عثمان و بيعت عامه مردم با امير مؤمنان علي(عليه السلام) هنگامى كه طلحه و زبير به اهداف خود كه خلافت [يا لااقل امارت بخشى از جهان اسلام بود]، نرسيدند، از مدينه به سمت مكّه حركت كردند و در مكّه، عبدالله بن زبير را نزد عايشه فرستادند كه به او بگويد: امير المؤمنين عثمان مظلوم كشته شد و على بن ابى طالب امور مردم را قبضه كرد و به وسيله سفيهانى كه قتل عثمان را بر عهده گرفتند بر همه چيز غلبه يافت و ما از اين مى ترسيم كه مفاسدى از اين طريق در جهان اسلام پيدا شود. اگر مصلحت مى بينى در سفر به بصره همراه ما باش، اميد است خداوند به وسيله تو اختلاف اين امّت را التيام بخشد و شكاف ميان آنها را پر كند و پراكندگى آنها را برطرف سازد و امورشان را بدين طريق اصلاح نمايد. عبدالله نزد عايشه آمد و پيام را رساند. عايشه در ابتدا امتناع ورزيد سپس فرداى آن روز موافقت خود را اعلام كرد هنگامى كه طلحه و زبير به اتفاق عايشه و گروه شورشيان به بصره رسيدند، عثمان بن حنيف فرماندار امير مؤمنان علي(عليه السلام) در بصره نامه اى براى آن حضرت نوشت و آن حضرت را در جريان امور گذاشت. حضرت نامه مورد بحث را مرقوم داشت و براى عثمان بن حنيف فرستاد و دستور داد به اتفاق گروه وفاداران به امام(عليه السلام) از اهالى بصره در مقابل مخالفان بايستند».(1)
امام(عليه السلام) مى فرمايد: (مخالفان را [كسانى كه فرمان تو را در مقابله با لشكريان طلحه و زبير پذيرا نيستند] نصيحت كن اگر به سايه اطاعت باز گردند [و تسليم فرمان تو شوند] اين همان چيزى است كه ما دوست داريم [و از آنها مى خواهيم] و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان كشاند با كمك كسانى كه از تو اطاعت مى كنند با كسانى كه نافرمانى تو را مى كنند پيكار كن و با كسانى كه مطيع اند از كسانى كه سستى مى ورزند خود را بى نياز ساز)؛ «فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاكَ الَّذِي نُحِبُّ، وَ إِنْ تَوَافَتِ(2) الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ الْعِصْيَانِ فَانْهَدْ(3) بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ(4) عَنْكَ».
تعبير به «ظِلِّ الطَّاعَةِ»؛ (سايه اطاعت) تعبير لطيفى است و اشاره به اين دارد كه عصيان، سركشى و مخالفت، همچون آفتاب سوزان است و اطاعت و تسليم در برابر فرماندهان عدل، سايه لذت بخشى است كه به جامعه آرامش مى دهد. تفاوت شقاق و عصيان در اين است كه شقاق به معناى جدايى است و عصيان و نافرمانى چيزى فراتر از جدايى است.
آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اين نامه اشاره به دليل دستور خود پرداخته مى فرمايد: (زيرا سست عنصران و كسانى كه از جنگ با دشمن كراهت دارند غيابشان بهتر از حضورشان است و قعود آنها از جنگ كارسازتر از قيامشان است)؛ «فَإِنَّ الْمُتَكَارِهَ(5) مَغِيبُهُ(6) خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ».
اين همان چيزى است كه قرآن مجيد نيز درباره گروهى از منافقان در سوره «توبه» مى فرمايد: «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالاً وَ لاَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ»(7)؛ (اگر آنها همراه شما [به سوى ميدان جهاد] خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد، چيزى بر شما نمى افزودند و به سرعت در بين شما به فتنه انگيزى [و ايجاد تفرقه و نفاق] مى پرداختند).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.