پاسخ اجمالی:
بر اساس دیدگاه مورخین اهل سنت، حدود ده نزاع هنگام رحلت پیامبر(ص) و پس از آن، ميان مسلمانان رخ داد: 1- آوردن قلم و دوات. 2- تجهيز و حركت لشكر اسامه. 3- از دنيا رفتن پيامبر(ص). 4- محل دفن پيامبر(ص). 5- مسئله امامت و خلافت. 6- مسئله فدك. 7- حكم مانعان زكات. 8- تعيين عمر به عنوان جانشين ابوبكر. 9- شوراي شش نفره عمر. 10- بر پا كردن جنگ جمل، صفَّين و نهروان.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در خطبه 197 «نهج البلاغه» اشاره به حادثه ناگوار رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ضجّه فرشتگان مى كند كه حاكى از عظمت اين مصيبت عُظمی است. اين حادثه هنگامى دردناك تر مى شود كه حوادث ناگوار ديگرى را كه مقارن و همراه آن يا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهيم كه عمق فاجعه را بيشتر نشان مى دهد.
جمعى از شارحان نهج البلاغه در اينجا به ذكر بخشى از اين حوادث پرداخته اند؛ ولى ما بهتر آن ديديم كه عنان قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصّب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در كتاب «ملل و نحل» بسپاريم. او اشاره به ده اختلاف مهم مى كند كه هر كدام براى جهان اسلام مصائبى به بار آورد، هر چند مى كوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجيه كند؛ ولى بديهى است اَعمال خلاف انجام شده به قدرى آشكار است كه توجيه آن با مسئله اجتهاد يا اشتباه غير قابل قبول است.
1. نخستين اختلاف را نزاعى مى داند كه در بيمارى آخر عمر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) واقع شد. او از «صحيح بخاري» از «ابن عباس» نقل مى كند هنگامى كه بيمارى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه در آن بدرود حيات گفت، شديد شد، فرمود: «إِيتُونِي بِدَواةٍ وَ قِرْطاسٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِي»؛ (دوات و كاغذى بياوريد تا براى شما نامه اى بنويسم و با عمل كردن به آن بعد از من گمراه نشويد). عمر گفت: (بيمارى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) غلبه كرده [و آنچه مى گويد از هوش و حواس كافى سرچشمه نمى گيرد]، كتاب خدا ما را كافى است). در اين هنگام سر و صداى زيادى در ميان اصحاب بلند شد، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنازُعُ»؛ (از نزد من برخيزيد و برويد، نزاع نزد من سزاوار نيست). ابن عباس بعد از نقل اين حديث افزود: «الرَّزِيَّةُ كُلُّ الرَّزِيَّةِ مَا حالَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ كِتابِ رَسُولِ اللهِ»(1)؛ (مصيبت بزرگ اين بود كه ميان ما و نامه پيامبر(صلى الله عليه وآله) جدايى افكندند).
2. سپس به اختلاف دیگری در همان بيمارى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده كه حضرت می فرماید: «جَهِّزُوا جيشَ أُسامَةِ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ»؛ (لشكر اسامه را آماده كنيد و همراه آن برويد، لعنت خدا بر كسى كه از آن تخلّف كند). در اين هنگام جمعى گفتند: امتثال امر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بر ما واجب است و اسامة در خارج مدينه آماده حركت [به سوى شام براى مبارزه با فتنه شاميان] است؛ اما عده ديگرى گفتند: بيمارى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شديد است، قلوب ما اجازه جدايى از او را نمى دهد، بايد صبر كنيم ببينيم كار به كجا مى كشد.
3. اختلاف سوم نيز هنگام رحلت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اتّفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «مَنْ قالَ أَنَّ مُحَمّداً قَدْ ماتَ قَتَلْتُهُ بِسَيْفي هذا وَ إِنَّما رُفِعَ إلَى السَّماءِ كَما رُفِعَ عيسى(عليه السلام)»؛ (هر كس بگويد محمّد از دنيا رفته، من او را با اين شمشمير به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه كه عيسى(عليه السلام) را برد). ابوبكر [گفتار او را شكست و] گفت: هر كس محمّد(صلى الله عليه وآله) را پرستش مى كرد، محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا ديده فرو بست و هر كس خداى محمّد را پرستش مى كند او نمرده و نخواهد مرد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقابِكُمْ ...»(2)؛ (محمّد فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به گذشته [به دوران جاهليّت] باز مى گرديد...). در اين هنگام مردم گفتار او را پذيرفتند، و عمر گفت: گويا تاكنون آيه اى را كه ابوبكر تلاوت كرد، نشنيده بودم.(3)
4. اختلاف چهارم در مورد محلّ دفن پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، مهاجران مكّه مى خواستند جسد حضرت را به مكّه ببرند، چون زادگاه او بود و انصار مدينه مى خواستند در مدينه دفن شود، چون دارالهجرة بود. گروهى علاقه داشتند حضرت را به بيت المقدس ببرند كه محل دفن انبياست. سپس همگى اتّفاق بر اين كردند كه در مدينه دفن شود چون روايتى از آن حضرت بود كه «اَلْأَنْبِياءُ يُدْفَنُونَ حَيْثُ يَمُوتُونَ»(4)؛ (پيامبران در همانجا كه از دنيا مى روند بايد دفن شوند).
5. پنجمين اختلاف در مسئله امامت بروز كرد كه به گفته همين دانشمند مهمترين اختلاف بين امّت، اختلاف در امامت و خلافت بود: «إِذْ ما سَلَّ سيفٌ فِي الْإِسْلَامِ عَلَى قَاعِدَةٍ دِينِيةٍ مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الْإِمامَةِ فِي كُلِّ زَمانٍ»؛ (زيرا در هيچ برنامه دينى شمشيرى همچون شمشيرى كه در امامت و خلافت در هر زمان كشيده شد، كشيده نشد). سپس داستان سقيفه بنى ساعده و به اختلافات در آن و نتیجه آن که بیعت با ابوبکر باشد، می پردازد.
6. ششمين اختلاف را به مسئله فدك اختصاص مى دهد و به سخن فاطمه زهرا(عليها السلام) اشاره مى كند كه آن را به عنوان هبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا لااقل ارث پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطالبه مى فرمود؛ ولى ابوبكر با روايت [مجعول]: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ لَا نُوَرِّثْ، مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ (ما پيامبران چيزى را به ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بماند صدقه در راه خداست)، با وى مخالفت مى ورزيدند.
7. هفتمين اختلاف درباره مانعان زكات بود كه بعضى آنها را كافر مى دانستند و بعضى غير كافر.
8. اختلاف هشتم كه تصريح ابوبكر به خلافت عمر در وقت وفاتش بود، مى كند كه گروهى از مردم به او گفتند: «وَلَّيْتَ عَلَيْنا فَظّاً غَلِيظاً»؛ (شخص خشنى را بر ما گماشتى)؛ ولى گروهى او را پذيرا شدند.
9. نهمين اختلاف در امر شوراى شش نفره عمر بود كه براى تعيين خليفه بعد از خودش ترتيب داده بود.
10. و دهمين اختلاف در زمان اميرمؤمنان علي(عليه السلام) رخ داد كه بعد از اتّفاق عموم مسلمين نسبت به خلافت و بيعت با آن حضرت، طلحه، زبير و عايشه شعله جنگ جمل را برافروختند و معاويه جنگ صفَّين و خوارج جنگ نهروان را.(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.