پاسخ اجمالی:
از منظر تاریخ نگاران کوچکترین تردیدی وجود ندارد که معاویه با ترتیب دادن توطئه ای، امام حسن(ع) را به دست همسرش جعده، دختر اشعث بن قیس به شهادت رساند. همچنین «ام بکر» دختر «مسور» گوید: «بارها به امام سم خورانده شد. هر بار از آن رهایی می یافت تا آن که مرتبه آخر، سم به قدری شدید بود که پاره های جگر امام از گلویشان خارج می شد». پس از شهادت امام، طبق وصیت آن حضرت خواستند او را در کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کنند؛ اما «عایشه» با استناد به این که «بَیْتِی لَا آذَنُ فِیهِ»، مانع از این کار شد.
پاسخ تفصیلی:
از جنایات غیر قابل بخشایش معاویه، به شهادت رساندن امام حسن(علیه السّلام) ریحانه رسول اللّه(صلّی اللّه علیه و آله) است. از نظر تاریخی کوچکترین تردیدی وجود ندارد که معاویه با ترتیب دادن توطئه ای که اساس کارش بر همان پایه بود، امام را به دست همسرش «جعده» دختر «اشعث بن قیس» لعنت شده، به شهادت رساند. زمانی که در سال 63 هجری در واقعه «حَرّه»، «مدینه» غارت شد، خانه این زن ملعون نیز به تاراج رفت؛ اما به پاس خوش خدمتی او در به شهادت رساندن شویش، اموالش را به او بازگرداندند. منابع بیشماری خبر به شهادت رساندن امام را توسط «جعده» و با توطئه معاویه گزارش کرده اند.(1) «هیثم بن عدی» گفته است که: «مسمومیت [امام] حسن(علیه السّلام) به تحریک معاویه و توسط دختر «سهیل بن عمرو» صورت گرفته است».(2) آن حضرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا آن که به شهادت رسید.(3) «ام بکر» دختر «مسور» گوید: «بارها به امام سم خورانده شد. هر بار از آن رهایی می یافت تا آن که مرتبه آخر، سم به قدری شدید بود که پاره های جگر امام از گلویشان خارج می شد».(4)
پس از شهادت امام، طبق وصیت آن حضرت خواستند او را در کنار قبر رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) دفن کنند؛ اما عایشه با استناد به این که «بَیْتِی لَا آذَنُ فِیهِ»(5) مانع از این کار شد. «مروان» هم که آن زمان حکومت «مدینه» را داشت اعلام کرد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد. امام حسن(علیه السّلام) سفارش کرده بودند که اگر مشکلی پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند.(6) عایشه، برای یک بار دیگر کینه خود را نسبت به حضرت زهرا(علیها السّلام) و فرزند آن حضرت نشان داد. زمانی که امام را برای دفن نزدیک قبر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) آوردند، عایشه گفت: «هَذَا الْأَمْرُ لَایَکُونُ أَبَداً»(7)؛ (چنین چیزی هرگز انجام نخواهد شد). «ابو سعید خدری» و «ابو هریره» به «مروان» گفتند: «آیا از دفن حسن(عليه السلام) در کنار جدش ممانعت می کنی در حالی که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) او را سید جوانان بهشت نامید». «مروان» به تمسخر به آنها گفت: «اگر امثال شما حدیث پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را روایت نمی كردند، ضایع شده بود».(8)
«محمد بن حنفیه» می گوید: «زمانی که امام حسن(علیه السّلام) وفات کرد، مدینه یکپارچه عزادار شده و همه گریه می کردند. مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داده و می گفت: آنها می خواهند حسن(عليه السلام) را در کنار پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) دفن کنند؛ اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. امام حسین(علیه السّلام) به کنار قبر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) رسید و فرمود: «اینجا را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود خود را کنار کشید، اما مروان بنی امیه را آماده کرده و مسلح شدند. مروان گفت: چنین چیزی هرگز نخواهد شد. امام حسین(علیه السّلام) فرمودند: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو والی شهر هستی؟ مروان گفت: نه، اما تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. امام حسین(علیه السّلام) از کسانی که در حلف الفضول همراه بنی هاشم بودند کمک خواست.
اینجا بود که کسانی از «بنی تیم»، «بنی زهره»، «بنی اسد» و «بنی جعوبه» مسلح شدند. امام حسین(علیه السّلام) پرچمی داشت و مروان نیز، و میان آنها تیراندازی نیز شد. به هر روی شماری از مردم از امام خواستند تا به خاطر وصیت خود امام حسن(علیه السّلام) که فرموده بود اگر قرار است خونی ریخته شود، در همان بقیع کنار مادرش دفن شود، امام حسین(عليه السلام) را راضی کردند تا از اصرار خود دست بردارد.(9) در نقلی آمده است: «مروان» که این زمان معزول شده بود، با این اقدامِ خود، قصد داشت تا معاویه را از خود راضی کند.(10) «مروان» پس از آن که از دفن امام در كنار قبر پيامبر جلوگیری کرد، این خبر را با آب و تاب برای معاویه نوشت.(11) او می گفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله) دفن شود؛ اما عثمان در بقیع؟(12) بی شبهه «مروان» یکی از کثیف ترین چهره های بنی امیه است که در تمام مدتی که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام علي(علیه السّلام) و بنی هاشم را دشنام می داد.
شهادت امام در یک روایت، در ربیع الاول سال 49 و در نقلی دیگر، ربیع الاول سال 50 هجری دانسته شده است.(13) اما آنچه به نظر درست می آید، همان سال 49 هجری است. زمانی که امام به شهادت رسید، بنی هاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند. گفته شده که هیچ کس در خانه خود نماند.(14) زنان بنی هاشم برای [مدت] یک ماه روز برای وی مجلس عزا داشتند.(15) «طبری» به نقل از امام باقر(علیه السّلام) آورده است که مردم «مدینه» هفت روز به مناسبت درگذشت فرزند پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در ماتم نشسته و بازار را بستند.(16) او می گوید که: «در مراسم دفن امام در بقیع، به قدری جمعیت اجتماع کرده بودند که جای انداختن سوزن نبود».(17) خبر شهادت امام در «بصره» نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند.(18)
پس از وفات امام مجتبی(علیه السّلام) شیعیان «کوفه»، نامه تسلیتی به امام حسین(علیه السّلام) نوشتند. در آن نامه آمده بود که درگذشت امام از یک سوی برای «تمامی امت» و از سوی دیگر برای تو «و هذه الشیعة خاصة» مصیبت است. این تعبیر نشان شکل گیری «شیعه» و حتی کاربرد کلمه «شیعه» به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجری است. آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبی(علیه السّلام) یاد کردند: «علم الهدی و نور البلاد» کسی که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان میبود. آنان اظهار امیدواری كرده بودند که خداوند حق امام حسین(علیه السّلام) را به او باز گرداند.(19) این نامه باید یکی از اسناد تشکل شیعه اعتقادی و امامتی در کوفه تلقی شود. همچنین «عمرو بن بعجه» می گوید: «نخستین ذلّتی که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبی(علیه السّلام) بود».(20)،(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.