پاسخ اجمالی:
تقرّب الهی به معنای احاطه خداوند بر وجود و حتّی درونی ترین احساسات و ذهنیات اوست. با احاطه علمى ای که خداوند به ما دارد و با توجه به بودن ما در قبضه قدرت او تكليف ما روشن است. نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه انديشه ها و نيات، و نه حتّى وسوسه هايى كه از قلب ما مى گذرد. معنی دیگر قرب در امور معنوى و بندگى آن است كه بنده خدا با اعمال صالح خود در معرض شمول رحمت الهى واقع می شود.
لقاء الله نیز یا به معنی مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت، پاداش ها و کیفرها و نعمت ها و عذاب هاى او است، یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است. زیرا انسان گاه به جایى مى رسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى کند؛ به طورى که هیچ گونه شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند. این حالت ممکن است بر اثر پاکى، تقوا، عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود.
با این توصیف بدیهی است که این دو اصطلاح به هیچ وجه ارتباطی با اعتقاد به جسمانیّت خداوند ندارند.
پاسخ تفصیلی:
منظور از قرب الهی؟
واژه «قرب» در لغت به معنای نزدیکی یک شیء به شیء دیگر دانسته شده است؛(1) یعنی برای تصوّر معنای این واژه و مفهوم نزدیکی دو پدیده به هم، ناگزیر از تصویر شیئیّت و جسمیّت برای آنها هستیم. با لحاظ کردن این نکته می بینیم که در متون دینی اصطلاح «قرب الهی» و مفهوم نزدیکی به خدا به مناسبت های مختلف مورد اشاره قرار گرفته است؛ حال این سؤال مطرح است که وقتی ما خداوند را از هر گونه جسمیّت و شیئیّت و قابلیّت دیده شدن منزه و پاک می شماریم، اصطلاح «قرب الهی» چه مفهوم و معنایی دارد؟
برای فهم معنای انتساب این اصطلاح به خداوند متعال پیش از هر چیزی، باید به قرآن مجید به عنوان اصیل ترین منبع معارف اسلامی رجوع کرد. قرآن در آیات متعدّدی به مفهوم «قرب الهی» و موضوع نزدیک بودن خداوند به مخلوقاتش اشاره می کند. یکی از مهم ترین آیاتی که متضمّن معنای «قرب» برای ساحت خداوند متعال است، آیه 16 سوره ق می باشد. خداوند متعال در این آیه شریفه درباره خلقت انسان و وضعیّت این مخلوق نزد خالقش می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»؛ (ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را می دانيم و ما به او از رگ قلبش نزديک تريم).
در تفسیر و تبیین چنین تعبیر عجیبی که خداوند برای نزدیکی خود به آدمی به کار برده، مفسّران وجوه مختلفی را بیان کرده اند؛ امّا همه آنها نهایتا به معنای احاطه خداوند بر وجود و حتّی درونی ترین احساسات و ذهنیات اوست. با احاطه علمى ای که خداوند به ما دارد و با توجه به بودن ما در قبضه قدرت او تكليف ما روشن است. نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه انديشه ها و نيات، و نه حتّى وسوسه هايى كه از قلب ما مى گذرد.(2)
علّامه طباطبایی نیز در تفسیر معنای نزدیکی خداوند به انسان در این آیه می فرماید: خداى تعالى كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده؛ پس خداى تعالى بين نفس آدمى و خود نفس، و بين نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است. پس خدا از هر جهتى كه فرض شود و حتّى از خود انسان به انسان نزديک تر است. و چون اين معنا، معناى دقيقى است كه تصوّرش براى فهم بيشتر مردم دشوار است لذا خداى تعالى به اصطلاح دست كم را گرفته كه همه بفهمند و به اين حدّ اكتفا كرده كه بفرمايد ما از طناب وريد [رگ] به او نزديک تريم و يا در جاى ديگر قريب به اين معنا را آورده، می فرمايد: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(3)؛ (خدا بين انسان و قلبش واسطه و حائل است).(4)
به طور کلی آنچه با بررسی این آیه و آیات دیگر و تفاسیر آنها به نظر می آید این است که باید معنای «قرب» را راجع به ساحت مقدّس خداوند به معنا و مفهومی فهمید که تفاوتی جوهری با معنای لغوی این واژه دارد.
بهترين تعبير همان است كه اميرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه فرموده است: «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَة»(5)؛ (او با همه موجودات است، امّا نه اينكه قرين آنها باشد؛ و جدا از همه موجودات است، امّا نه اينكه از آنها بر كنار باشد). هستى تمام موجودات عالم چنين است كه بدون وابستگى و پيوند با ذات او اصلا مفهوم و وجود و بقايى ندارد؛ و اين نهايت قرب خداوند را به بندگان و قرب بندگان را به او نشان مى دهد.(6)
علاوه بر این، از موارد دیگرى كه كلمه «قرب» استعمال می گردد، در امور معنوى و بندگى و عبوديّت است که از آن تعبیر به «تقرّب» می گردد. «تقرّب» به معناى آن است كه كسى بخواهد به چيزى و يا كسى نزديک شود. بنده خدا با اعمال صالح خود مى خواهد به خداوند نزديک گردد و اين نزديكى عبارت است از اينكه در معرض شمول رحمت الهى واقع می شود.(7) که این معنا نیز با مساله تجسیم بی ارتباط است.
منظور از لقاء الله؟
علاوه بر «قرب الهی»، اصطلاح دیگری که ممکن است کاربرد آن برای ساحت مقدّس پروردگار شائبه تجسیم ایجاد کند، اصطلاح «لقاء الله» است. ریشه این اصطلاح از مادّه «لقی» به معنای دیدار کردن و بهم رسیدن است.(8) بدیهی است که این مفهوم درباره خداوند به عنوان وجودی مجرّد و نامرئی که جسمیّت درباره آن قابل تصوّر نیست، مبهم و نیازمند تبیین است.
بررسی آیاتی که در آنها این مفهوم مورد اشاره قرار گرفته و روایاتی که ذیل این آیات به تبیین این مفهوم پرداخته اند ما را با معنای صحیح این اصطلاح در مورد خداوند آشنا می کند.
در آیه 5 سوره عنکبوت می خوانیم: «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليم»؛ (كسى كه اميد به لقاء اللَّه دارد، سرآمدى را كه خدا تعيين كرده فرا مى رسد و او شنوا و داناست). علامه طباطبایی در تفسیر اصطلاح «لقاء الله» در این آیه شریفه می فرماید: «مراد قرار گرفتن بنده است در موقعى كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابى نباشد؛ همچنان كه روز قيامت نيز اين چنين است و این روز، روز ظهور حقايق است.
به عبارتی لقاى هر چيز علم يافتن به وجود او است و روز قيامت همگان بر حقانيت پروردگار علم می یابند، و لقاى علمى برایشان حاصل مى شود».(9)
شبیه همین تفسیر را در تفسیر نمونه نیز می خوانیم که: «بعضى آن را به معنى ملاقات فرشتگان پروردگار، و بعضى به معنى ملاقات حساب و جزا، و بعضى به ملاقات حكم و فرمان حقّ تفسير كرده اند، و بعضى آن را كنايه از قيامت و رستاخيز دانسته اند؛ در حالى كه دليلى ندارد كه آيه را به اين معانى مجازى تفسير كنيم. بايد گفت لقاى پروردگار در قيامت نه يک ملاقات حسّى كه يک لقاى روحانى و يک نوع شهود باطنى است؛ چرا كه در آنجا پرده هاى ضخيم عالم مادّه از مقابل چشم جان انسان كنار مى رود و حالت شهود به انسان دست مى دهد».(10)
با اندک جست و جویی در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز می بینیم که منظور از این اصطلاح، همین معنای مورد اشاره است. برای مثال حضرت علی(علیه السلام) در تفسیر آیه 46 سوره بقره یعنی «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِم»؛ (آنها كسانى هستند كه مى دانند ديدار كننده پروردگار خويشند) می فرماید: (آنها برانگیخته می شوند و زنده می گردند و مورد حساب و اعطای پاداش یا عذاب قرار می گیرند)؛ «أَنَّهُمْ يُبْعَثُونَ وَ يُحْشَرُونَ وَ يُحَاسَبُونَ وَ يُجْزَوْنَ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَاب».(11)
مورد دیگر قرآنی که در آن از این تعبیر برای خدا استفاده شده، آیه 11 سوره انسان است. در بخشی آیه درباره جایگاه نیکان در قیامت می خوانیم: «وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»؛ (و خداوند از آنها استقبال مى كند در حالى كه شادمان و مسرورند). معنای صحیح و خالی از هر گونه شائبه تجسیم درباره این آیه نیز این است که استقبال لطف آمیز الهی از آن نیکان در آن روز به معنای در برگرفتن شان در سایه رحمت و مودتش است.(12)
به هر حال آنچه مسلّم است اینست که منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند ملاقات حسّى مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست. چه این که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم ظاهر دیده شود. بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قیامت، پاداش ها و کیفرها و نعمت ها و عذاب هاى او است یا به معنى یک نوع شهود باطنى و قلبى است. زیرا انسان گاه به جایى مى رسد که گویى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى کند؛ به طورى که هیچ گونه شک و تردیدى براى او باقى نمى ماند. این حالت ممکن است بر اثر پاکى، تقوا، عبادت و تهذیب نفس در این دنیا براى گروهى پیدا شود. چنانکه در نهج البلاغه مى خوانیم: «ذعلب یمانى» از امام على(علیه السلام) پرسید: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّک»؛ (آیا خداى خود را دیده اى؟!)
امام(علیه السلام) فرمود: «أَ فَأَعْبُدُ ما لا أَرَى»؛ (آیا خدائى را که نبینم پرستش کنم؟) و هنگامى که او توضیح بیشتر خواست امام اضافه کرد: «لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الإِیمان»(13)؛ (چشم هاى ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلب ها به وسیله نور ایمان او را درک مى نمایند).
این حالت شهود باطنى در قیامت براى همگان پیدا مى شود؛ چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا آنچنان آشکار است که هر کوردلى به یقین می رسد.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.