پاسخ اجمالی:
این دو تفاوتهای زیادی باهم دارند؛ در قرون وسطی، حکومت دینی از طرف کلیسا به پاپ داده شد تا بدون هیچ محدویتی بر مردم حکومت کند و در مقابل مردم نیز باید تسلیم محض باشند. اما حاکم در نظام دینی اسلام؛ اگرچه پیامبر یا امام باشد، در گستره خاصی سلطه داشته و می تواند نظر دهد و قدرتش بی حدّ و مرز نیست. ضمن اینکه حاکمان مسیحی هیچ دستور نظام مندی در مورد مسائل سیاسی و حکومتی نداشتند و تنها به مواعظ اخلاقی اکتفا می کردند، در حالی که اسلام دین جامعی است که در تمام زمینه ها از خود دستوری به جای گذاشته است.
پاسخ تفصیلی:
برخی حکومت دینی اسلامی را با حکومت دینی «کلیسا» در قرون وسطی مسیحی مقایسه و تشبیه می کنند. دکتر «احمد محمود صبحی» در این زمینه می گوید: «اگر بخواهیم رأی شیعه و اهل سنّت را مطابق اصطلاحات علم سیاست ارزیابی کنیم باید بگوییم که رأی شیعه در سلطه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سیاست شبیه «ثیوقراطی» و حکومت دینی است که در عصر کلیسا پدید آمد و نظر اهل سنّت مطابق با دموکراسی غربی است. مفهوم «ثیوقراطی» آن است که حکومت برگرفته از وحی یا الهام الهی باشد...».(1)
در جواب می گوییم: حکومت دینی اسلامی با حکومت دینی «مسیحی» در قرون وسطی تفاوت های اساسی دارد. حکومت دینی در قرون وسطی در حقیقت از طرف کلیسای مسیحی به رهبر کلیسا «پاپ» داده شد، تا بدون هیچ قید و حدّ و مرزی در نظام حکومتی مردم دخالت کند؛ و همه مردم در مقابل او خضوع کرده و تسلیم محض باشند.
این نظریه سه مرحله را طی کرد که عبارتند از:
1- طبیعت الهی برای حاکمان «کلیسا»
این نظریه بر این اصل استوار بود که امپراتور، خدا یا مظهر او و یا فرزند تربیت شده اوست، لذا سلطه و قدرتی بی نهایت بر مردم دارد. این نظریه، به تمدن های قدیم، چون «روم»، «ایران»، «مصر» و «ژاپن» باز می گردد. با مراجعه به تاریخ مصر قدیم پی می بریم مردم آن عصر برای پادشاهان و فراعنه خود چنین عقیده و امتیازی را قائل بودند... .
2- انتخاب مستقیم
بعد از گذشت زمان در مسیحیت دیدگاه جدیدی درباره حاکمان پدید آمد. این نگرش بر خلاف نظریه گذشته، حاکم را انسانی می دانست که خداوند متعال او را به طور مستقیم اختیار کرده و به جهت قابلیت هایی که دارد به او قدرت و سلطه داده است. او از خود به طور استقلال سلطه ای ندارد و تمام قدرتش برگرفته از قدرت و سلطه حقیقی الهی است.
3- انتخاب غیر مستقیم
این نظریه می گوید: خداوند حاکم را به واسطه مردم انتخاب می کند، نه به صورت مستقل و مستقیم. این نظریه هنگامی پدید آمد که بین کلیسای مسیحیت و پادشاهان اروپا بر سر حکومت نزاع در گرفت و از این طریق توانستند نفوذ «کلیسا» را از حکومت ها بردارند.
فرق اوّل:
با تأمل و دقت در حکومت دینی مسیحی [ثیوقراطی] و حکومت دینی اسلامی پی می بریم بین این دو نوع حکومت فرق های اساسی است؛ زیرا نظام دینی اسلامی معتقد است حاکم، اگرچه پیامبر یا امام باشد، در حدود و مرزهای خاصی سلطه داشته و می تواند نظر دهد و قدرتش بی حدّ و مرز نیست؛ از همین رو خداوند متعال خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «وَأَنِ احْکُمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»(2)؛ (و در میان آنها [اهل کتاب]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن). همچنین خطاب به عموم حاکمان می فرماید: «وَمَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»(3)؛ (و هر کس طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند، پس آن ها همان کافرانند).
حاکم اسلامی خود را در برابر قانون الهی و اسلامی مسؤول می بیند و هرگز حق ندارد از آن تخطّی کند و این بر خلاف نظام «ثیوقراطی» و حکومت مسیحی در «قرون وسطی» است؛ زیرا آنان برای رهبران کلیسا قدرت مطلقه و بی حدّ و مرز را قائلند.
فرق دوّم:
فرق دیگری که در مبنای نظری این دو نوع حکومت دینی می بینیم، این است که رجال و شخصیت های مسیحی هیچ دستور نظام مندی در مورد مسائل سیاسی و حکومتی نداشتند و تنها به مواعظ اخلاقی اکتفا می کردند، در حالی که اسلام دین جامعی است که در تمام زمینه ها از خود دستوری به جای گذاشته است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.