پاسخ اجمالی:
به اعتقاد ماترياليستها، ترس از مرگ عامل پیدایش «مذهب» است؛ حال این ترس یا بخاطر بلاهای طبیعی است و یا آسیب هايي که امکان دارد به او زده شود. البته اثر آرام بخشى مذهب در برابر عوامل ترس قابل انكار نیست؛ چرا كه مذهب پيش از هر چيز، بر توجّه به مبدئى كه قدرت وسيع و گسترده او به هيچ عامل ترسى اجازه مقاومت نمى دهد، بنا شده است و اتّكاى بر او مى تواند انسان وحشت زده در برابر عوامل نابوده كننده را به آرامش دعوت كند تا بر ترس خويش غلبه نموده و تسكين يابد ولى هيچ گونه دليلى بر انگيزه بودن آن براى پيدايش مذهب در دست نيست.
پاسخ تفصیلی:
يكي از فرضيّه هايي كه در نوشته هاى بسياري از جامعه شناسان و غير جامعه شناسان ماترياليست ديده مى شود اين است كه آنها سرچشمه گرايش به «مذهب» را ترس از مرگ يا عوامل طبيعى مى دانند. «ويل دورانت» در بحثى تحت عنوان «سرچشمه هاى دين» مى گويد: «همان گونه كه «لوكرتيوس» حكيم رومى گفته: ترس، نخستين مادر خدايان است و از ميان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهمترى دارد. حيات انسان ابتدايى در ميان هزاران مخاطره قرار داشته و خيلى كم اتّفاق مى افتاده است كه كسى با مرگ طبيعى بميرد يا به پيرى برسد ... به همين جهت انسان ابتدايى نمى توانست باور كند كه مرگ يك حادثه و نمودى طبيعى است و به همين دليل هميشه براى آن، علّتى فوق طبيعى تصوّر مى كرد».(1)
همين سخن را «راسل» به گونه ديگرى تكرار كرده مى گويد: «گمان مى كنم منشأ مذهب قبل از هر چيز ترس و وحشت باشد. انسان خود را بى نهايت ناتوان احساس مى كند و علّت اصلى وحشت او سه عامل است:
(عامل اوّل) بلايى است كه طبيعت مى تواند بر سرش بياورد؛ به عنوان مثال به وسيله رعد و برق او را به هلاكت برساند و يا در اثر زمين لرزه در اعماق زمين مدفونش كند.
(عامل دوّم) آسيبى است كه انسان هاى ديگر مى توانند به او برسانند به عنوان مثال در ميدان جنگ او را بكشند.
(عامل سوّم) اعمالى است كه شهوات ويژه انسان به هنگام غليان و شدّت مى تواند او را وادار به انجام آنها كند، البتّه انسان به خوبى مى داند كه پس از اعاده آرامش از اين كه چنين اعمالى انجام داده متأسّف خواهد شد».(2)
در اين گفتار، ترس در دايره وسيعترى مطرح شده كه علاوه بر عوامل طبيعى، عوامل اجتماعى بشرى و عوامل ويژه روانى را نيز شامل مى گردد. در گفتارى كه «انيشتين» در پيدايش «زمينه مذهبى» دارد مى خوانيم: «براى يك انسان ابتدايى، ترس از مرگ، گرسنگى، جانوران وحشى يا مرض، ايجاد كننده زمينه مذهبى است».(3) در اين سخن ابتدا اين انگيزه در دايره مذاهب ابتدايى محدود شده و سپس ترس بدون آن كه محصور در عوامل طبيعى باشد، عامل پيدايش زمينه مذهبى معرّفى گرديده است.
ماركسيست ها نيز در نوشته هاى خود روى اين عامل تكيه كرده و چون آن را در مسير مقاصد ويژه خود مى ديده اند، بدون بررسى بيشتر از آن استقبال كرده اند؛ امّا با اين همه «ساموئيل كينگ» جامعه شناس معروف در كتاب خود در فصل «تأسيسات مذهبى» مى گويد: «دانشمند بزرگ «رابرت سن اسميت» عقيده دارد كه مذهب عبارت از يك ترس مهم از قواى نامرئى و يا «فرزند وحشت و هراس» نيست؛ بلكه عبارت است از رابطه كلّيه افراد يك جامعه با قدرتى كه نيكى جامعه را مى خواهد و حافظ مقرّرات و نواميس و نظم اخلاقى آن است».(4)
در مورد اين فرضيّه ملاحظات مختلفى وجود دارد كه نبايد آن را از نظر دور داشت:
1. ما هر قدر به اين فرضيّه ها و ابداع كنندگان آنها خوشبين باشيم باز نمى توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه هيچ يك از آنها توانايى و جرأت آن را ندارند كه فرضيّه خود را به عنوان يك موضوع قطعى و اثبات شده، تلقّى و ابراز كنند؛ بلكه از نظر تجزيه و تحليل هاى مادّى در نهايت به همان مى رسند كه «ساموئيل كينگ» اظهار داشته است: «منبع مذهب مستور از اسرار است. از ميان نظريّه هاى بى شمار دانشمندان در اين خصوص، برخى منطقى تر از ديگران به نظر مى رسد، ولى حتّى بهترين اين نظريّه ها از لحاظ ثبات علمى محلّ ايراد است و از دايره تصوّر منطقى خارج نيست و به همين جهت جامعه شناسان پيرامون منبع مذهب، اختلاف نظر شديدى دارند».(5)
ملاحظه مى كنيد كه چگونه اين فرضيّه ها را فقط يك سلسله تصوّرات و نه تصديقات اثبات شده معرّفى مى كند و علاوه بر اين غالب اين فرضيه ها حتّى چندان منطقى نمى توانند باشند.
2. طرفداران اين فرضيّه و فرضيّه هاى مشابه، گويا همگى با هم يك توافق ضمنى در مورد «عدم وجود ريشه فوق طبيعى براى مذهب» كرده اند و متعهّد شده اند كه مذهب را ساخته فكر بشر بدانند، با اين كه در حقيقت هيچ دليلى براى انكار ريشه فوق طبيعى مذهب در دست ندارند، بنابراين حدّاقل، اساس فرضيّه هاى خود را بر يك امر مشكوك بنا نهاده اند.
ممكن است وجود خرافات و مسائل ضدّ علمى در پاره اى از مذاهب، آنها را بر اين امر تشجيع كرده باشد، ولى نفوذ خرافات و عقايد غير منطقى منحصر به مسائل مذهبى نيست؛ بلكه بسيارى از علوم پيش از پيرايش هاى لازم با آن آميخته بودند. كيست كه افسانه هاى مربوط به «كيميا» را در علم شيمى كه حتّى نام آن از مادّه «كيميا» گرفته شده، نشنيده باشد، اگر به عنوان مثال ما وجود كيميا را مانند بسيارى از پژوهندگان علوم يك خرافه بدانيم، هرگز دليل بر آن نخواهد شد كه اين حكم را به تمام مسائل شيمى سرايت دهيم.
عجيب تر اين كه بسيارى از جامعه شناسان براى شناخت ريشه هاى مذهب، كار خود را از مطالعه مذاهب اقوام وحشى و نيمه وحشى شروع كرده اند و آنها را الگوى يك مذهب اصيل و دست نخورده! پنداشته اند، (چنان كه «كينگ» از «دوركيم» نقل مى كند) يعنى روى اقوامى كه همه حقايق را بر اثر جهل با خرافات مى آميزند، چه اشتباه بزرگى و چه گناه نابخشودنى؟! درست مثل اين كه كسى بخواهد براى مطالعه درباره علم پزشكى روى چگونگى درمان هاى آميخته با خرافات در ميان اقوام نيمه وحشى مطالعه كند!
3. اثر آرام بخشى مذهب در برابر عوامل ترس، چه ترس از عوامل طبيعت باشد و چه ترس از همنوع يا ترس از عواقب گناه قابل انكار نبوده و نمى تواند باشد؛ چرا كه مذهب پيش از هر چيز، بر توجّه به مبدئى كه قدرت وسيع و گسترده او به هيچ عامل ترسى اجازه مقاومت نمى دهد، بنا شده است، و اتّكاى بر او مى تواند انسان وحشت زده در برابر عوامل نابوده كننده را، به آرامش دعوت كند تا بر ترس خويش غلبه نموده، و تسكين يابد. آيه: «فَإِذَا رَكِبُواْ فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرَّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»(6)؛ (هنگامى كه سوار بر كشتى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند [و غير او را فراموش مى كنند]؛ امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد باز مشرك مى شوند)، روشنگر اين حقيقت است كه حتّى مشركان به هنگام فرو رفتن در امواج ترس - كه از كوچكى قدرت آنها در برابر عظمت درياى طوفان زده، سرچشمه مى گرفت - با ايمان به «اللّه» و فراموش كردن «بت ها» آرامش خود را باز مى يافتند تا چه رسد به مؤمنان كه به مضمون آيه: «ألاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(7)؛ (آگاه باشيد! [دوستان و] اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند) و آيه: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْاَمْنُ»(8)؛ (آرى، آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند ايمنى، تنها از آنِ آنهاست) با اتّكاى بر قدرت لا يزال الهى، ترس از غير او براى آنها مفهومى ندارد و با ايمان به جهان پس از مرگ و زندگى جاويدان رستاخيز، «مرگ» كه خوفناك ترين چهره را در ميان عوامل ترس دارد، با تبديل عنوان «نقطه نابودى و فنا» به «دريچه اى براى يك زندگى عالى تر و وسيع تر» يك چهره آشنا مى گردد، به خصوص اگر در راه هدف مقدّسى تحت عنوان «شهادت» صورت گيرد، كه در اين صورت دوست داشتنى و افتخار آميز خواهد بود، و چه قهرمانى ها كه همين عقيده مذهبى در طول تاريخ بشر آفريده است و هيچ كس نيست كه قسمت هايى از آن را نشنيده باشد.
به تعبير ديگر، عقيده مذهبى مى تواند انسان را به يك موجود غير قابل شكست در برابر عواملى كه حيات او را تهديد مى كنند تبديل كند، و شعارش اين شود: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»(9)؛ (بگو آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى را انتظار داريد؟! [يا پيروزى يا شهادت]). آرى اينها را نمى توان انكار كرد، ولى دوباره اين بحث پيش مى آيد كه آيا اينها «اثر» است يا «انگيزه»؟ بركات مذهب است يا علل پيدايش آن؟ از نتايج است يا از اهداف؟
پايه گذاران اين فرضيّه، در حقيقت هيچ گونه دليلى بر اثبات احتمال دوّم ندارند و سخنان آنها از دايره شرح ادّعا فراتر نمى رود، همين قدر مى گويند كه در مذهب اين اثر وجود دارد، امّا به چه دليل عامل پيدايش بوده معلوم نيست، به عنوان مثال در بحث عاملِ پيدايشِ خواب، اين فرضيّه كه عامل آن كم شدن جريان خون در مغز، يا مسموميّت خون بر اثر بيدارى و كار مداوم است، از طرف دانشمندان فيزيولوژيست رد شده، زيرا كه مقارن وجود خواب چنين آثارى در انسان پيدا مى شود، ولى هيچ گونه دليلى بر انگيزه بودن آنها براى پيدايش خواب در دست نيست.(10)
4. در ميان مذاهب ساختگى و غير اصيل كه نقش اصلى در آنها بر عهده خرافات است، «ترس هاى موهوم» با مسائل مذهبى آميخته است، به عنوان مثال اگر مى خوانيم كه: «در اساطير ساكنان جزيره بريتانياى جديد چنين است كه مرگ نتيجه اشتباه خدايان است (به اين ترتيب كه) «كامبى نانا» خداى خير به برادر نادان خود «كوروووا» گفت به زمين فرود آى و به مردم بگو تا از پوست خود در آيند و از مرگ رهايى يابند، امّا او اشتباه كرد و سِرّ جاودانى را به مارها گفت و خبر مرگ را به انسان رسانيد»(11) (و شايد به خاطر همين است كه مارها پوست مى اندازند و عمر طولانى دارند!) نبايد زياد تعجّب كنيم.
اگر مى بينيم كه ترس از جنّ و پرى (با مفهوم موهومى كه از جنّ و پرى ساخته اند) و ترس از خداى شرّ و بدى در ايران باستان و خدايان افسانه اى در يونان قديم، افكار پيروان اين مذاهب خرافى را پوشانيده، نبايد تصوّر كنيم از آنها مى توان يك قانون كلّى براى پيدايش همه مذاهب پيدا كرد.
5. ممكن است گفته شود ما در مذاهب مترقّى همچون اسلام، مسئله اى به نام «ترس از خدا» داريم كه از مهمترين امتيازات افراد با ايمان محسوب مى شود و مقام «خائفين» مقامى شايسته و هم رديف مقام پيشوايان و رهبران است و از شدّت خوف آنها در تاريخ زندگى شان سخن بسيار آمده است. پرهيز از خدا كه از جمله «اِتَّقُوا اللّهِ» و مانند آن استفاده مى شود و در منابع اسلامى بسيار تكرار شده نيز، چهره ديگرى از همين مسأله است.
امّا با مطالعه مختصر، ثابت مى شود خداوندى كه در قرآن بيش از 114 بار رحمان و رحيم معرّفى شده، وجود مخوف و ترس آورى نمى تواند باشد، و خوف و ترس در اين جا به معنى خوف و ترس از عدم انجام تعهّدات و مسئوليّت هاست. در واقع سرچشمه خوف، كيفيّت و چگونگى اعمال مى باشد و طبيعى است وجود چنين خوفى علاوه بر اين كه يك پوشش دفاعى در برابر گناه، طغيان و تجاوز است، نشانه احساس مسئوليّت و بيدارى وجدان مى باشد. در آيات قرآن مى خوانيم: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»(12)؛ (آن كس كه از مقام پروردگار خود بترسد و نفس را از هواپرستى باز دارد).
در اين جا خوف از مقام پروردگار يعنى مقام عدالت او كه نتيجه اش مجازات متخلّفين است، به عنوان مقدّمه و وسيله اى براى مبارزه با هواپرستى شمرده شده است، پس ترس در حقيقت از او نيست؛ بلكه از اجراى عدالت است؛ لذا در جاى ديگر مى خوانيم: «ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِى وَ خَافَ وَعِيد»(13)؛ (اين موفّقيّت براى كسى است كه از مقام [عدالت] من بترسد و از عذاب [من] بيمناك باشد) و در سرگذشت آدم در زمين مى خوانيم: «فَمَنْ تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(14)؛ (كسانى كه از آن پيروى كنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين شوند).
با ملاحظه مدارك فوق و مدارك فراوان ديگر كه براى عدم اطاله سخن از ذكر همه آنها خوددارى شد، روشن مى شود كه از نظر يك مسلمان، تنها عامل ترس و خوف، گناه و عدم انجام وظيفه است، آنچنان كه در نهج البلاغه از امير مؤمنان نقل شده است كه: «وَ لاَ يَخَافَنَّ إلاَّ ذَنْبَهُ»(15)؛ (جز از گناه نبايد ترسيد) و تغييرات مربوط به خوف از پروردگار و تقوا و مانند آن همه به همين معناست.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.