پاسخ اجمالی:
جناح های سیاسی و اقتصادی که بر اساس ماتريالیسم پایه گذاری شده با اصول مذهبی تضاد دارند، به طوري كه اگر یک رهبر سیاسی با مطالعاتش ایمان به مبدأ عقل و علم در نظام هستى بیاورد آن را اظهار نمی کند و سعی در مخفی کردن آن دارد تا بتواند به اهداف سیاسی و اقتصادی خود برسد. در کشورهای ماتريالیستی با افکار مذهبی به شدت مخالفت می شود و کسی که از امور مذهبی صحبت کند او را مرتجع می خوانند. در بقیه کشورها هم که یا مستعمره آنها است و یا تبلیغات شدید ماتريالیسم اجازه اظهار نظر در مورد مذهب به بزرگان را نمی دهد.
پاسخ تفصیلی:
امروز به دلايل مختلفى تضادّ روشنى در ميان بعضى از جناح هاى سياسى و اقتصادى دنيا با جناح هاى مذهبى ديده مى شود؛ زيرا پاره اى از مكتب هاى «سياسى ـ اقتصادى» اصول خود را بر اساس و پايه ماترياليسم بنا نهاده اند و براى پيشبرد اهداف شان، تضعيف مبانى مذهبى را يكى از خطوط اصلى سياست خود حساب مى كنند. بسيار طبيعى است كه يك رهبر سياسى يا اقتصادى در اين گونه مكتب ها هر چند با مطالعه نظام آفرينش از طريق درك عقلانى به وجود يك مبدأ بزرگ عقل و علم در نظام هستى ايمان بياورد، هيچ گاه موقعيّت او اجازه نمى دهد آن را اظهار كند، نه تنها اظهار نمى كند؛ بلكه مى كوشد با دلايلى آثار اين طرز فكر را از مغز خود بيرون براند تا با فراغت خاطر برنامه هاى خويش را دنبال كند.
اكنون در كشورهايى كه با اين گونه نظام ها اداره مى شود آنچنان موج تبليغات نيرومندى در جهت ماترياليسم و نفى هر گونه عقيده مذهبى جريان دارد كه يك دانشمند علوم طبيعى پرورش يافته آن محيط، هيچ گاه به غير آن نمى انديشد، و شايد تصوّر مبانى مذهبى براى او در چنين شرايطى امكان پذير نيست. پرندگانى كه در قفس متولّد شده و پرورش مى يابند، تصوّر چيزى به نام «آزادى» براى آنها، نه تنها جالب نيست؛ بلكه وحشتناك و خطرناك است!
آنها قفس را يك محيط محفوظ، مطمئن، آرام و ايده آل فرض مى كنند و چنان عاشقانه نغمه سر مى دهند كه گويى بر شاخسار بهشت آزادانه نشسته و كمترين غمى در وجود آنها نيست، و اگر هم از قفس آزاد شوند علاوه بر اين كه بال و پرى آماده پرواز ندارند، پرواز را يك چيز خطرناك و بى معنا مى پندارند و شايد به سرعت به قفس باز گردند!
بنابراين اگر دانشمندانى كه در اين كشورها پرورش يافته اند از مفاهيم مذهبى، مانند مفهوم آزادى و بسيارى از مفاهيم ديگر بيگانه باشند، جاى تعجّب نيست، و به گفته بعضى از تحصيل كرده ها كه به اين كشورها مسافرت كرده اند، هنگامى كه با آنها به عنوان مثال درباره آزادى سخن گفته مى شود، به زحمت مى توانند مفهوم اين كلمه را درك كنند و يا به هيچ وجه آن را درك نمى كنند تا چه رسد به اين كه بخواهند قضاوتى پيرامون آن كنند.
قضاوت صحيح و منطقى در صورتى براى انسان ممكن است كه در يك محيط آزاد و خالى از امواج خاص و جهت گيرى شده، قرار گيرد و مكتب ها را به صورت تطبيقى در برابر هم قرار دهد و با مقايسه آنها با يكديگر به واقعيّات نزديك شود؛ و گرنه در محيطى كه حفظ سياست و اقتصادش ايجاب مى كند كه رهبران آن، چنان سانسور شديدى در مطبوعات و وسايل ارتباط جمعى برقرار سازند و نوزادان را از زايشگاه تا لحظه پايان عمر زير نظر بگيرند كه كوچكترين فكر غير ماترياليستى در مغز آنها نفوذ نكند، و اگر جرقّه اى از مغزى پريد به سرعت به عنوان «مرتجع» و «مرتد» و «تجديد نظر طلب» او را بكوبند، چگونه مى توان انتظار داشت كه با بررسى نظام آفرينش به سرچشمه هاى اين نظام پى برند؟... اين از يك سو.
از سوى ديگر، آنها كه در بيرون كشورهاى كمونيستى و سوسياليستى نيز زندگى مى كنند، ممكن است از امواج تبليغات ماترياليستى آنها بر كنار نمانند ـ همان طور كه نمانده اند ـ به خصوص برگ برنده اى كه آنها در اين قمار بزرگ سياسى به دست دارند كه قسمت مهمّى از «سنگرهاى انقلابى» را در نقاط مختلف جهان به خود اختصاص داده اند، و چهره ضدّ استعمارى به خود گرفته و در لباس قهرمانان ظاهر شده اند، نفوذ تبليغاتشان را تسريع مى كند.
چهره مخالفان استعمارگر آنها نيز به قدرى تاريك و وحشتناك است كه به آب و رنگ آنها كمك مى كند و به مبارزات آنان شكل مثبت و سازنده مى دهد و همين ها است كه به خصوص براى نسل جوان جالب است.
سخن از انقلاب ضدّ استعمارى، سخن از آزاد ساختن توده ها از زير يوغ بردگى و بندگى، تعميم عدالت اجتماعى در تمام سطوح، مبارزه با فاصله طبقاتى و تراكم ثروت، مبارزه پى گير و بى امان با ظلم و ستم و هر گونه استثمار ... و امثال اين «دَرِ باغ سبز»ها، همه، شعارهاى پر كشش و جذّابى هستند كه افكار و عواطف را به سوى خود جلب مى كنند. پذيرش اين امور سبب مى شود كه لوازم آن را نيز بپذيرند، و يا لااقل در برابر آن چه با اينها سازگار نيست، سكوت اختيار كنند. آميختگى ماترياليسم به عنوان ريشه اصلى اين مكتب، با مفاهيم انقلابى ـ آن هم آميختنى تجزيه ناپذير ـ سبب مى شود كه صداى رهبرىِ خرد در زمينه حكايت نظام آفرينش از وجود يك مبدأ بزرگ عقل و علم، چنان نشنيده بماند كه صداى يك معلّم در برابر غرّش يك توپ!
گر چه در پايان راه اگر چشم و گوش باز كنيم، مى بينيم تنها كانالها عوض شده است، از چنگال اربابى رها شده و به دام ارباب بزرگترى افتاده اند، از استعمار و استبدادى خلاص شده زير چتر استعمار و استبداد ديگرى قرار گرفته اند، زنجير رهبرى رهبران ستمگرى را از دست و پاى خود گشوده، و بدون توجّه، زنجيرهاى ديگرى را به جاى آن نهاده اند و رهبران جديدشان تا رسيدن به قدرت فرشته آسمانى و بزرگترين پناهگاه توده هاى زحمتكش، و مظهر تمام آن شعارها كه گفته شد، هستند؛ امّا همين كه از كار بركنار شد، چهره زيبا و دلفريب آنها به وسيله رقبايشان، تبديل به چهره اى خطرناك و مرتجع و ضدّ انسانى مى گردد، ولى هر دو دسته در يك چيز مشترك هستند و آن، اين كه تا در مصدر كارند و وسايل تبليغاتى نيرومند به دستشان است، مدافع مطلق منافع توده هاى زحمت كش و وكيل تامّ الاختيار آنها هستند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.