پاسخ اجمالی:
علوم انسان دو گونه است: اول: تجربی که با خطا همراه است. دوم: علوم نظری که به کمک علوم تجربی می آید تا بسیاری از مجهولات مثل مسئله علّت و معلول و... که با آزمایش و تجربه قابل حل نیست را حل کند؛ مثلاً پيدا شدن یک لوح سنگ قدیمی یا قبر متروکه ای و یا فسیل برخی حیوانات يا کشف یک اتم و یا ساختن یک قلب مصنوعي و ... همه بيانگر اين است كه نشان دهد انگيزه اى طبيعى تر از اين براى پيدايش افكار مذهبى و ايمان به وجود يك عقل كل و قدرت بى پايان و مافوق طبيعى وجود ندارد.
پاسخ تفصیلی:
دانش هاى انسانى را مى توانيم از يك نظر به دو بخش تقسيم كنيم: «علوم تجربى» و «علوم نظرى». شكّى نيست كه علوم تجربى روشن ترين دانش هاى ما محسوب مى شوند؛ زيرا حقايق مربوط به آن را در آستانه حس مى بينيم؛ امّا اشتباه است اگر تصوّر كنيم حسّ و تجربه به تنهايى و بدون دانش هاى نظرى مى تواند، چهره حقايق را آنچنان كه هست به ما نشان دهد؛ چرا كه حس ـ بر خلاف تصوّر بعضى ـ قطعى ترين راه درك واقعيّات نيست، به عنوان مثال با اين كه «حسّ بينايى» قوى ترين و مثبت ترين حسّ ماست، باز گرفتار اشتباهات زيادى مى شود كه انواع مختلفى از آن امروز تحت عنوان «خطاهاى باصره» براى ما روشن است. پى بردن به خطاهاى حواس، مفهومش به كمك طلبيدن خرد در اين زمينه است.
بعلاوه فعّاليّت حواس، هم از نظر مكان و زمان، و هم محدود به ظواهر اشيا و موجودات اين جهان مى باشد؛ به همين دليل همه مسائل را نمى توان در آزمايشگاه ها به آزمايش گذاشت، مسائل مربوط به گذشته، به خصوص گذشته دور، مسائل مربوط به علّت و معلول جهان و انگيزه ها و مسائل ديگرى از اين قبيل، همه را بايد با كمك «خرد» حل كرد. در ميان علوم نظرى، علومى داريم كه نظرى خالص نيستند؛ بلكه نظرى آميخته به تجربه اند، به اين معنا كه پايه هاى آن را از مشاهده يا تجربه مى گيريم و سپس روى آن بناهايى به كمك «خرد» مى گذاريم. هم اكنون علوم زيادى داريم كه در اين رده جاى مى گيرد. تاريخ بشرى، تاريخ طبيعى، علم هيئت، روان شناسى و روانكاوى و نيز ديرين شناسى، اينها علومى هستند كه پايه هايى از مشاهده و يا آزمايش داشته و بر اساس آن بناهاى عريض و طويلى ساخته اند؛ به عنوان مثال:
1. گاهى پيدا شدن يك لوحه سنگى با خط ميخى در حفّارى ها دريچه اى مى شود براى مشاهده يك چشم انداز بزرگ، درباره تاريخ اقوامى كه در زمان هاى بسيار دور زندگى مى كرده اند و با اين كه ما هيچ گونه تماسى با اين اقوام نداشته ايم، امّا گاهى همين يك لوحه سنگى مى تواند تاريخ تمدن آنان را براى ما بيان كند، يعنى از يك اثر به ظاهر كوچك، به يك مؤثّر بزرگ پى مى بريم.
2. پيدا كردن چند قبر متروك در لابه لاى حفّارى ها به ضميمه چند ظرف سفالين و يا چند تصوير بر بدنه يك غار، كافى است كه فصولى از تاريخ انسان هاى هزاران سال قبل را براى ما بنويسد. هنگامى كه امروز به شهر «جيزه» در نزديكى قاهره گام مى گذاريم و اهرام سه گانه، به خصوص هرم «خوفو» را از نزديك مشاهده مى كنيم كه همانند يك هيولاى عظيم در برابر طوفانِ گذشتِ زمان، مقاومت مى كند و سپس ضمن كندوكاوها، آثارى به دست مى آوريم كه اين هيولاهاى عجيب تاريخ را بعضى از فراعنه مصر به كمك صد هزار كارگر در مدّت بيست سال، از چند ميليون قطعه سنگ عظيم، به عنوان قبرى براى فرعون ساخته اند، ضمن تأسّف بر اين همه حماقت و خودخواهى، مى توانيم سطح تمدّن مردم آن زمان را با توجّه به عظمت اين بنا به خوبى دريابيم، اگر چه چند هزار سال با آنها فاصله داشته باشيم.
3. پيدا شدن چند فسيل ماهى و حيوانات دريايى بر فراز يك كوه، كافى است كه ما را مطمئن سازد كه روزى، شايد ميليون ها سال قبل از آن كه نسل انسان به وجود آيد آن جا قعر دريايى بوده است، و نيز مطمئن سازد كه پوسته زمين پيوسته در حال دگرگونى و چين خوردگى است و سرانجام بسيارى از مسائل مربوط به «زمين شناسى» و «ژئوفيزيك» را براى ما حل كند.
4. پرتاب يك موشك بدون سرنشين به كره مرّيخ و اطّلاع از پاره اى از شرايط كنونى سطح مرّيخ به وسيله دستگاه هاى خودكار اين سفينه و مخابره آنها به زمين، به ما امكان مى دهد كه نسبت به مسائل ديگرى مربوط به امروز مرّيخ كه در دسترس مشاهده و آزمايش ما نيست، يا مربوط به پيدايش اين كره كه به ميلياردها سال قبل باز مى گردد، اظهار نظر كنيم.
5. در روانكاوى و روانشناسى امروز، گاهى يك خواب به ظاهر ساده يا يك جمله كه ناخودآگاه و از روى اشتباه بر زبان يك بيمار روانى جارى مى شود، كافى است كه روانكاو را از اسرار اعماق درون جان او آگاه سازد و ريشه هاى بيمارى او را كشف كند، گرچه اعماق روح او در تاريكى مطلق فرو رفته و از دسترس مشاهده و آزمايش بيرون باشد.
كوتاه سخن اين كه در بسيارى از مسائل علمى امروز، ما براى پذيرش و قبول حقايق از روش مشاهده و تجربه بر روى اصل موضوع، استفاده نمى كنيم؛ بلكه اغلب، مشاهده و آزمايش را روى آثار، معلول ها و نتايج انجام مى دهيم تا ما را به منشأ و علّت ناديده آنها آشنا سازد و اين همان چيزى است كه در فلسفه، از آن به عنوان «دليل اِنّى» ياد مى كنند؛ يعنى پى گيرى آثار از نظر مشاهده و آزمايش، و پى بردن به موثّرها از طريق خرد. اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه وقتى مى بينيم براى كشف اسرار يك اتم، هزاران مغز متفكّر به كار مى افتد تا نظام اعجاب آور و پيچيده و حساب شده آن را دريابد، چگونه مى توانيم ساختمان و پيدايش اصل اتم را بى نياز از نقشه قبلى و مبدأ علم و عقل نيرومندى بدانيم؟
هنگامى كه براى ساختن يك قلب مصنوعى كه بيش از چند روز عمر نكرد، لازم بود صدها دانشمند و كارشناس با صرف هزينه هاى سنگين دست به كار باشند، و يا براى پيوند يك قلب طبيعى به جاى يك قلب ديگر، تلاش تيم هاى نيرومند پزشكى از آگاه ترين و ماهرترين دانشمندان و جرّاحان روى زمين ضرورت داشته باشد، چگونه مى توانيم در برابر ساختمان و نظام يك «قلب طبيعى» كه ده ها سال بدون وقفه كار مى كند، بى تفاوت بمانيم و حدّاقل در علم و قدرتى كه آن را به وجود آورده نينديشيم؟! نظير اين صحنه ها در تمام رشته هاى علمى امروز در برابر چشم ما وجود دارد.
آيا به عقيده شما انگيزه اى طبيعى تر از اين براى پيدايش افكار مذهبى و ايمان به وجود يك عقل كل و قدرت بى پايان و مافوق طبيعى پيدا مى شود؟(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.