پاسخ اجمالی:
از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است. نظام طب، كشاورزى و ... روى اين اصل عقلى كه "حذف موجود خطرناك و مزاحم لازم است" بنا شده است لذا بخاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع و به خاطر نموّ گياه، شاخههاى مضر را مىبُرند. تشريع «قصاص»، ارتباطى با انتقامجوئى ندارد و براي پيشگيرى از تكرار ظلم بر اجتماع است. قصاص در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز ضرورت دارد و در كنار آن اسلام، «قانون عفو» را قرار داده است. هدف از قصاص، حفظ حيات عمومىِ اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است.
پاسخ تفصیلی:
گروهى كه بدون تأمل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار دادهاند به خصوص درباره مسئله «قصاص» سر و صدا راه انداخته مىگويند:
1. جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است؛ ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مىكنيد!
2. قصاص جز انتقام جوئى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسندِ انتقام جوئى، روح تازهاى مىدمند!
3. آدمكشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سر زند، حتماً قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است و بايد معالجه شود و قصاص، دواى چنين بيمارانى نمىتواند باشد.
4. مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنابراين قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مى شده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
5. آيا بهتر نيست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مىشود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مسأله قصاص مطرح مى شود.
با دقت در «آيات قصاص» در قرآن مجيد، جواب اين اشكالات روشن مى شود: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبَابِ»؛ زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است و چون در اين گونه موارد، مسأله قصاص، ضامن حيات و ادامه بقا مىباشد شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دامدارى همه و همه روى اين اصل عقلى كه حذف موجودِ خطرناك و مزاحم است بنا شده؛ زيرا مىبينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مىكنند و يا به خاطر نموّ گياه، شاخههاى مضر و مزاحم را مىبُرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مىدانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مىكنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد و ناگفته پيدا است كه تاكنون هيچ كس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضرّ اعتراض نكرده است، اين در مورد ايراد اول.
در مورد ايراد دوم بايد توجه داشت كه اصولاً تشريعِ قصاص، هيچ گونه ارتباطى با مسأله انتقام جوئى ندارد؛ زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مسئله شخصى است؛ در حالى كه قصاص به منظور پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت از ساير افراد بى گناه مىباشد.
در مورد ايراد سوم كه قاتل حتماً مبتلا به مرض روانى است و ممكن نيست چنين جنايتى از اشخاص عادى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد، اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورتهائى براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است؛ اما نمىتوان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داشت؛ زيرا فسادى كه اين طرح به بار مىآورد و جرأتي كه به جنايتكاران اجتماع مىدهد براى هيچ كس قابل ترديد نيست و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در مورد تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مىكنند نيز بايد صحيح باشد؛ زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز به ديگران تجاوز نمىكند و به اين ترتيب، تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستان هاى روانى هدايت كرد. اما اينكه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمىپذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته؛ اما الآن قصاص را حكمى خلاف وجدان مىدانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اينكه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدانهاى نبرد و غير آن ادعاى بىارزشى است و به خيالبافى شبيهتر است و به فرض كه چنين دنيائى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر به فرد معرفى نكرده است، مسلماً در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند؛ اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافههاى گوناگون قطعاً از گذشته بيشتر و وحشيانهتر است، حذف اين قانون جز اينكه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
در مورد ايراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همان طور كه قرآن تصريح مىكند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلماً زندان نمىتواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم زندانهاى كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايتكاران بهتر است) و به همين دليل در كشورهائى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، به خصوص اگر حكم زندانى افراد ـ طبق معمول ـ در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايتكاران با فكرى آسودهتر و خيالى راحتتر دست به جنايت مىزنند.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.