پاسخ اجمالی:
خواب طولانى «اصحاب كهف»، تردیدهایی را ایجاد کرده است؛ مثلا آیا ممكن است انسان برای مدت طولانی در خواب بدون آب و غذا زنده بماند؟ یا اینکه آیا يكنواختی بدن براى مدت طولانى، به ارگانيزم آن صدمه نمی زند؟ و ... در پاسخ می توان گفت: طول عمر موجودات ثابت نبوده و رابطه عمیقی با شرایط زندگی آنان دارد. از سویی نیاز به غذا در حال خواب بسیار ناچیز است؛ زیرا فعاليتهاى حياتى جانداران نزديك به صفر مى رسد و از سوی دیگر، قرآن می فرماید: «ما آنها را به راست و چپ بر مى گردانيديم»، که نشان مى دهد آنها در حال يكنواختى كامل نبودند.
پاسخ تفصیلی:
می دانیم که سرگذشت اصحاب كهف (خفتگان شهر اُفسوس) يك واقعيت تاريخى است كه اسناد آن در تواريخ شرق و غرب موجود است. در مورد خواب طولانى اصحاب كهف كه ساليان درازى به طول انجاميد ممكن است افرادى ترديد كنند و آن را با موازين علمى سازگار ندانند، و آن را در رديف اسطوره ها و افسانه ها فرض كنند زيرا: چنين عمر طولانى چند صد ساله براى افراد بيدار بعيد است تا چه رسد به افراد خواب، اين از يكسو.
از سوى ديگر، اگر قبول كنيم كه در بيدارى چنين عمرى امكان پذير است براى كسى كه در خواب باشد قطعا امكان ندارد؛ زيرا مشكل غذا و آب پيش مى آيد كه چگونه ممكن است انسانى در چنان مدتى بدون غذا و آب زنده بماند؟ و اگر براى هر روز فرضاً يك كيلو غذا و معادل يك ليتر آب در نظر بگيريم براى عمر اصحاب كهف، بيش از يك صد تن غذا و يكصد هزار ليتر آب لازم است كه ذخيره كردن آن در خود بدن معنى ندارد.
از سوى سوم، اگر از همه اينها صرف نظر كنيم باز اين اشكال پيش مى آيد كه ماندن بدن در شرايط يكنواخت براى چنان مدت طولانى به ارگانيزم آن صدمه مى زند و ضايعات فراوانى به بار خواهد آورد.
اين ايرادها ممكن است در آغاز، بن بستها و موانع غير قابل عبورى بر سر راه اين مسأله مجسم كند، در حالى كه چنين نيست: زيرا مسأله عمر دراز مدت - چند صد سال و حتى بيش از هزار سال - يك مسأله غير علمى نيست، چه اينكه مى دانيم طول عمر هيچ موجود زنده اى - از نظر علمى - ميزان ثابت و معينى ندارد كه با فرا رسيدن آن، مرگ حتمى باشد.
به عبارت ديگر درست است كه نيروهاى جسمى انسان هر چه باشد بالاخره محدود و پايان پذير است، اما اين سخن به آن معنى نيست كه بدن يك انسان يا موجود زنده ديگر توانايى زيست بيشتر از مقدار عادى را ندارد، مثلاً همان طور كه در طبيعت هنگامى كه آب به يكصد درجه حرارت رسيد مى جوشد و در درجه صفر يخ مى زند، انسان هم به يكصد يا يكصد و پنجاه سال كه رسيد قلب او متوقف مى گردد و مرگ او فرا مى رسد.
بلكه ميزان طول عمر موجودات زنده بستگى زيادى به وضع زندگى و شرايط خاص آن دارد و با تغيير آن كاملاً تغييرپذير است.
گواه زنده اين سخن اين است كه از يك طرف مى بينيم هيچ يك از دانشمندان جهان ميزان معينى براى عمر انسان كشف نكرده اند، و از سوى ديگر توانسته اند در آزمايشگاه ها گاهى طول عمر بعضى از موجودات زنده را به دو، يا چند برابر، و گاهى به دوازده برابر و بيشتر برسانند، و حتى امروز به ما اميدوارى مى دهند كه در آينده با پيدا شدن «روش هاى نوين علمى» عمر انسان نيز به چندين برابر فعلى افزايش خواهد يافت. (اين درباره اصل مسأله طول عمر به طور خلاصه).
دوم اين كه، در مورد آب و غذا در اين خواب طولانى اگر خواب عادى و معمولى باشد، مى توان حق را به ايراد كننده داد كه اين موضوع با اصول علمى سازگار نيست؛ زيرا مصرف غذاى بدن به هنگام خواب هاى عادى كمى از حال بيدارى كمتر است و روى هم رفته براى سال هاى متمادى بسيار زياد خواهد بود؛ ولى بايد توجه داشت كه خواب هايى در جهان طبيعت وجود دارد كه مصرف غذاى بدن در آنها بسيار ناچيز است.
زمستان خوابى
بسيارى از جانداران هستند كه در سرتاسر زمستان در خواب فرو می روند و به اصطلاح «زمستان خوابى» دارند. در اين نوع خوابها، فعاليت هاى حياتى تقريباً متوقف مى گردد، و تنها شعله بسيار ضعيفى از آن روشن است، «قلب» تقريباً از ضربان مى افتد و يا به تعبير صحيح تر ضربان آن به قدرى خفيف مى شود كه ابداً قابل احساس نيست، در اين گونه موارد، بدن را مى توان به كوره هاى عظيمى تشبيه كرد كه به هنگام خاموش كردن آنها «شمعكى» از آن در حال اشتعال است.
واضح است كه مقدار خوراكى را كه آن كوره در يك روز از مواد نفتى - مثلاً - مى طلبد تا شعله هاى عظيم خود را به آسمان بفرستد ممكن است خوراك دهها يا صدها سال آن در حال اشتعال شمعك بسيار كوچك باشد (البته اين بستگى به شعله هاى عظيم در حال بيدارى كوره و حال شمعك آن دارد).
دانشمندان در مورد زمستان خوابى بعضى از جانداران چنين مي گويند: «اگر وزغى را كه در حال زمستان خوابى است از جايش بيرون آوريم، به نظر مرده مى رسد، در شُش هاى آن هوا نيست، ضربان قلبش چنان ضعيف است كه نمى توان به آن پى برد... در ميان حيوانات خونسرد كه زمستان خوابى دارند بسيارى از پروانه ها و حشرات و حلزون هاى خاكى و خزندگان را مى توان نام برد. بعضى از پستانداران (خونگرم) نيز که زمستان خوابى دارند، در دوران زمستان خوابى، فعاليت هاى حياتى بسيار كند مى شود و چربى ذخيره بدن آنها به تدريج مصرف مى گردد».(1)
خلاصه منظور اين است يك نوع خواب داريم كه در آن نياز به غذا، فوق العاده تقليل پيدا مى كند، و فعاليت هاى حياتى نزديك به صفر مى رسد، و اتفاقاً همين موضوع كمك به جلوگيرى از فرسودگى اعضا و طول عمر اين گونه جانداران مى كند، اصولاً زمستان خوابى براى اين حيوانات كه احتمالاً قادر بر تحصيل غذاى خود در زمستان نيستند فرصت بسيار گرانبهايى است.
دفن مرتاضان
در مورد مرتاضان نيز ديده شده است كه بعضى از آنها را در برابر چشمان حيرت زده عده اى از افراد ديرباور، در تابوت گذارده و گاهى براى مدت يك هفته در زير خاك دفن كرده اند و پس از تمام شدن مدت مزبور بيرون آورده و ماساژ و تنفس مصنوعى مى دهند تا كم كم به حال عادى باز گردند.
مسأله نياز به غذا در اين مدت اگر مهم نباشد، مسأله نياز به اكسيژن هوا بسيار مهم است؛ زيرا مى دانيم حساسيت سلول هاى مغز مخصوصاً در برابر اكسيژن و نيازشان به اين ماده حياتى به قدرى زياد است كه اگر چند دقيقه از آن محروم بمانند ضايع مى شوند. حالا چطور است جناب مرتاض هندى كمبود اكسيژن را مثلاً براى مدتى در حدود يك هفته تحمل مى كند؟
پاسخ اين سؤال با توجه به توضيحى كه داديم چندان مشكل نيست، در اين مدت فعاليت حياتى بدن مرتاض تقريباً متوقف مى گردد، بنابراين نياز سلولها به اكسيژن و مصرف آن فوق العاده تقليل مى يابد، به طورى كه در اين مدت همان هواى محفظه تابوت براى تغذيه يك هفته سلول هاى تن او كافى است.
منجمد ساختن بدن انسان زنده
در مورد منجمد ساختن بدن جانداران و حتى بدن انسان براى طولانى ساختن عمر آنها، امروز تئورى ها و بحث هاى فراوانى است كه قسمتى از آن جامه عمل به خود پوشيده است. طبق اين تئوري ها، ممكن است با قرار دادن بدن انسان يا حيوانى در سرماى زير صفر، حيات و زندگى او را متوقف ساخت، بدون اينكه واقعاً بميرد، و پس از مدتى كه لازم باشد او را در حرارت مناسبى قرار دهند و دوباره به حال عادى باز گردد.
براى مسافرت هاى فضايى به كرات دور دست كه احتمالاً صدها يا هزاران سال طول مى كشيد طرح هايى پيشنهاد شده كه يكى از آنها همين طرح است كه بدن فضانورد را در محفظه خاصى قرار دهند و آن را منجمد سازند، و پس از ساليان دراز به هنگام نزديك شدن به كرات مورد نظر، با يك سيستم خودكار حرارت عادى به محفظه برگردد و آنها به حال عادى درآيند، بدون آنكه در حقيقت عمرى تلف كرده باشند!
در يكى از مجلّات علمى اين خبر انتشار يافت كه در سال هاى اخير كتابى درباره منجمد ساختن بدن انسان به خاطر يك عمر طولانى به قلم «رابرت نيلسون» منتشر شده كه در جهانِ دانش، انعكاس وسيع و دامنه دارى داشته است.
در مقاله اى كه در مجلّه مزبور در اين زمينه تنظيم شده بود تصريح شده كه اخيرا يك رشته علمى در ميان رشته هاى علوم نيز به همين عنوان به وجود آمده است، در مقاله مزبور چنين مى خوانيم: «زندگى جاويدان، در طول تاريخ همواره از رؤياهاى طلايى و ديرينه انسان بوده؛ اما اكنون اين رؤيا به حقيقت پيوسته است و اين امر مديون پيشرفت هاى شگفت انگيز علم نوينى است كه «كريونيك» نام دارد (علمى كه انسان را به عوالم يخبندان مى برد و از او همچون بدن منجمد شده اى نگهدارى مى كند به اميد روزى كه دانشمندان او را به زندگى دوباره بازگردانند).
آيا اين منطق باوركردنى است؟ بسيارى از دانشمندان برجسته و ممتاز از جهات ديگر به اين مسأله مى انديشند و نشرياتى چون «لايف» و «اسكوار» و همچنين روزنامه هاى سراسر جهان شديداً به بحث درباره اين مهم پرداخته اند و از همه مهمتر اينكه برنامه اى هم اكنون در اين زمينه در دست اجراست».(2)
چندى قبل نيز در جرائد اعلام شده بود كه در ميان يخ هاى قطبى كه به گواهى دانشمندان، قشرهاى آن مربوط به چند هزار سال قبل بود، ماهى منجمدى پيدا شده كه پس از قرار گرفتن در آب ملايمى زندگى را از سر گرفته و در مقابل ديدگان حيرت زده ناظران شروع به حركت كرده است.
روشن است كه حتى در حال انجماد، دستگاه هاى حياتى همانند حال مرگ متوقف نمى گردند؛ زيرا در آن صورت بازگشت به حيات ممكن نبود.
از مجموع اين گفتگوها نتيجه مى گيريم كه متوقف ساختن و كند كردن فوق العاده حيات امكان پذير است، و مطالعات مختلف علمى، امكان آن را از جهات مختلفى تأييد كرده است و در اين حال مصرف غذاى بدن تقريباً به صفر مى رسد و ذخيره ناچيز موجود در بدن مى تواند براى زندگى كُند آن در سال هاى دراز كافى باشد.
مسلماً خواب اصحاب كهف يك خواب عادى و معمولى مانند خواب هاى شبانه ما نبوده و خوابى بوده كه كاملاً جنبه استثنايى داشته است، بنابراين جاى تعجب نيست كه آنها در خواب طولانىِ خود نه گرفتار كمبود غذا شوند و نه ارگانيزم بدن آنها صدمه ببيند! جالب اينكه از آيات سوره كهف درباره سرگذشت آنها بر مى آيد كه طرز خواب آنها با خواب هاى معمولى فرق داشته است: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ... لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرارًا وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا»(3)؛ (آنها چنان به نظر مى رسيدند كه گويا بيدارند [چشمشان باز بود]... اگر آنها را مشاهده مى كردى از وحشت فرار مى كردى و ترس سراسر وجود تو را فرا مى گرفت).
اين آيه گواه بر آن است كه آنها يك خواب عادى نداشته اند؛ بلكه حالتى شبيه حالت يك مرده - با چشم گشوده - داشته اند. به علاوه قرآن مى گويد: «نور آفتاب به درون غار آنها نمى تابيد» و با توجه به اينكه غار در يكى از ارتفاعات آسياى صغير در منطقه سردى بوده، شرايط استثنايى خواب آنها را روشنتر مى سازد.
از سوى ديگر قرآن مى گويد: «... وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ ذَاتَ الشِّمالِ»(4)؛ (... و ما آنها را به سوى راست و چپ بر مى گردانيديم).
و اين نشان مى دهد كه آنها در حال يكنواختى كامل نبوده اند و عوامل مرموزى كه هنوز براى ما ناشناخته مانده است (احتمالاً در هر سال يك بار) آنها را به سمت راست و چپ مى گردانده تا به ارگانيزم بدن آنها صدمه اى وارد نشود.
اكنون كه اين بحث علمى به قدر كافى روشن شد نتيجه گيرى از آن،در بحث معاد نياز به گفتگوى زيادى ندارد؛ زيرا بيدار شدن پس از آن خواب طولانى بى شباهت به زنده شدن پس از مرگ نيست و امكان معاد را به ذهن نزديك مى كند.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.