پاسخ اجمالی:
«وجدان» نمونه زنده ای از دادگاه رستاخیز است که قاضی، گواه و مجری احکامش یکی است، كه قرآن به آن «نفس لوامه» می گوید. دادگاهی كه چون معصوم نيست و علم و دانش آن محدود است، ممكن است مورد سوء استفاده قرار گیرد و حقى را ناحق يا به عكس ناحقى را حق جلوه دهد. از سویی گناهكاران نمی توانند از فشار شكنجه های وجدان خود رهايى یافته و مجازاتهاى وجدان به صورت بيماريهاى روانى خودنمايى مى كند. همانند بسيارى از شخصيتهاى سياسى، که پس از دوران ریاست خود، مورد محاکمه وجدان قرار گرفته و در برابر ضرباتش تاب نیاوردند.
پاسخ تفصیلی:
«وجدان» اين دادگاه كه قاضى و گواه و مجرى احكامش يكى است و در درون جان همه ماست نمونه زنده اى از دادگاه رستاخيز است. امروز معمولاً هنگامى كه مى خواهند ساختمان، يا كارخانه اى بسازند قبلاً نمونه بسيار كوچكى از آن را كه داراى تمام مشخصات آن ساختمان عظيم و كارخانه غول پيكر است درست مى كنند تا الگويى براى كار آنها باشد و آن را «ماكت» مى نامند.
«انسان» اين اعجوبه جهان آفرينش نيز ماكت بسيار كوچك و فشرده اى از آن است با اين تفاوت كه اين ماكت را بعد از همه آنها ساخته اند، چون سازنده آن همچون سازندگان انسانى كه علمشان محدود است براى حل اشتباهات خود آن را نساخته است. اصولاً «كوچكى» و «بزرگى» براى ما كه محدوديم مفهوم دارد، اما براى آن كس كه علم و قدرتش بى انتهاست هر دو يكسانند.
در اين ماكت عجيب جهان خلقت، از همه چيز به دقت نمونه بردارى شده، از آن همه رازها، نيروها، اسرار، شگفتى ها، انگيزه ها، خورشيدها، ستارگان، حيوانات با خُلق و خُوى شان، فرشتگان و روحانيتشان، همه چيز و همه چيز در اين جهان كوچك و پرغوغا هست. و زيباترين و رساترين تعبير همان است كه در شعر منسوب به پيشواى آزادگان اميرمؤمنان على(عليه السلام) ديده مي شود:
«آيا گمان مى كنى ذره كوچكى هستى؟ نه جهان بزرگى در تو، در هم پيچيده شده است!»
امروز در كتابخانه هاى بزرگ دنيا براى اينكه مشكل محل اشغال كتاب، حل شود، طرحى براى استفاده از ميكروفيلم به وجود آمده است كه با استفاده از فيلمهاى بسيار بسيار كوچك، كتابخانه بزرگى را مى توان مثلاً در جعبه اى جاى داد، و در موقع لزوم فيلمها را با ذره بينهاى مخصوصى بزرگ مى كنند و مى خوانند.
گويا انسان هم مجموعه ميكروفيلمى است از كتابخانه بزرگ آفرينش، و همين يك افتخار، او را بس است.
اين همانندى جالب، ميان كوچك و بزرگ جهان، با پيشرفت روزافزون علم، روشنتر مى شود و نمونه هاى كوچكترى از آن را در موجودات ديگر جهان نيز مى بينيم.
ساختمان حيرت انگيز «اتم» ماكتى است از منظومه عظيم شمسى با همان سيارات و همان گردش سرسام آور، و منظومه شمسى به نوبه خود ماكتى است براى ساختمان كهكشانها، و همچنين ساختمان يك سلول كه با ذره بين بايد به تماشاى زيبايى هاى آن پرداخت، ماكتى است از ساختمان يك درخت، يك حيوان و يك انسان.
بذر كوچك گلها و سلول زنده اى كه در كنار هر هسته اى نهفته است، و نطفه كوچكى كه در كنار زرده تخم مرغ آويزان است هر يك نمونه ظريف و زيبايى از يك شاخه گل، يا يك درخت بزرگ ميوه، يا يك مرغ دل انگيز است و تمام آنچه در آنها وجود دارد در اينها نيز به طور سر بسته ديده مى شود، و بايد هم چنين باشد، مگر عالم هستى يك واحد به هم پيوسته نيست؟
اين همانندى ميان جهان كوچك (انسان) و جهان بزرگ گاهى سبب مى شود كه از آنچه در آن عالم بزرگ است به مشابه آن در انسان توجه كنيم و گاهى به عكس، از آنچه در انسان وجود دارد پى به مشابه آن در «عالم كبير» ببريم. (اين را به خاطر داشته باشيد)
در درون وجود انسان دادگاه كوچكى است كه امروزه آن را «وجدان» و فلاسفه آن را «عقل عملى» و در لسان قرآن «نفس لوامه» يا «نفس» ناميده شده است و عربها به آن «ضمير» مى گويند، و به راستى دادگاه عجيبى است كه دادگاه هاى دنياى ما با آن همه عرض و طول و زرق و برق و يال كوپالش در برابر آن، چيز مسخره اى است.
دادگاهى است كه «قاضى» و «شاهد» و «مجرى احكام» و «تماشاچى» در آن، همه يكى است، همان نيروى مرموزى كه نام «وجدان» به آن داده ايم. اين دادگاه بر خلاف دادگاه هاى پر سر و صدايى كه گاهى يك محاكمه اش پانزده سال! طول مى كشد نياز به وقت ندارد، يك ساعت، يك دقيقه و گاهى يك لحظه، همه چيز در آن تمام است.
اثرى از دادگاه هاى استيناف و تجديد نظر، و ديوان هاى عالى و عالى تر كه همگى نشانه عدم اعتماد به كار دادگاه هاى قبلى است، در آن ديده نمى شود و حكمش فقط يك مرحله دارد؛ زيرا در اينجا اعتماد حكومت مى كند، اعتماد.
انحراف هايى كه در كار قضات در دادگاه هاى رسمى روى مى دهد مانند: ترس از مقامات بالاتر، و چرخاندن شاهين ترازوى عدالت به آن سمت! و يا توصيه هايى كه همچون طوفان به اين كفه ها مى وزد و اين كفه هاى ظريف را كه با اندك نسيمى مى لرزند و كج مى شوند به هم مى زند!
و با حق و حساب هايى كه با استفاده از بسته بودن چشم فرشته عدالت - كه اگر چشمش هم باز بود نمى ديد چون مجسمه فرشته است نه فرشته - گرفته مى شود... هيچ يك از اينها در دادگاه و محكمه وجدان مطرح نيست و صاحبان زر و زور و توصيه و پارتى به حريم آن نمى توانند راه يابند كه اين، يك نيروى الهى است و مافوق جهان طبيعت.
تنها عيبى كه اين دادگاه دارد اين است كه چون معصوم نيست و علم و دانش آن هر چه باشد حدودى دارد، گاهى ممكن است از پاكى و صفاى آن سوء استفاده كرد و آن را فريب داد و حقى را در نظر او ناحق يا به عكس ناحقى را حق جلوه داد.
و به همين دليل مى گوييم وجدان به تنهايى نمى تواند جانشين مذهب شود ولى باز با مقايسه به انحرافاتى كه در دادگاه هاى رسمى بشرى روى مى دهد انحراف آن شايد از يك در هزار هم كمتر است.
اين محكمه، هم كيفر به مجرمان مى دهد، هم پاداش به وظيفه شناسان. بر خلاف محاكم رسمى كه اگر من صد سال هم سر سوزنى از مرز قانون تجاوز نكنم و يك نقطه سياه در تمام پرونده عمر من نباشد يك «آفرين كاغذى» يا حرفى هم به من نمى گويد و اصولاً محكمه اى براى رسيدگى به كار خوب ندارد و تنها كارش رسيدگى به كارهاى بد است.
كيفر آن هم هيچ شباهتى با كيفرهاى عادى ندارد؛ چنان از درون مى سوزاند و شلاق مى زند كه گاهى دنيا با تمام وسعتش براى انسان تنگ مى شود، تنگتر از يك سلول زندان وحشتناك.
گاهى كه گناه انسان بسيار بزرگ است آنچنان شكنجه و فشار به انسان مى دهد كه سر از جنون و ديوانگى در مى آورد و گاه فشار عذاب آن به حدى است كه انسان ترجيح مى دهد اعدام شود و از عذابى كه شعله آتش آن به اندازه كوه هاست ولى كسى آن را نمى بيند نجات يابد.
پاداش آن هم همين قدر پر شكوه و نشاط انگيز و وصف ناكردنى است كه ما آن را «آرامش وجدان» مى ناميم، چون لغت ديگرى براى آن نداريم.
مى گويند: يكى از عوامل توسعه بيماريهاى روانى در عصر ما، گسترش گناه در اجتماعات امروز است، گناهكاران از هر چه خود را برهانند از فشار و شكنجه وجدان نمى توانند خود را رهايى بخشند و همين مجازات هاى وجدان است كه به صورت بيماري هاى مختلفِ روانى خودنمايى مى كند.
بسيارى از شخصيتهاى معروف سياسى را مى شناسيم كه به هنگامى كه از پست خود سقوط كردند در مدت بسيار كوتاهى همچون بادكنكى كه سوزن به آن بزنند، تمام قواى خود را از دست دادند و در برابر مرگ زانو زدند.
شايد يكى از عوامل مهمِ آن، اين باشد كه به هنگامى كه در مصدر كار بودند وقت آن را كه صداى وجدان خود را - در برابر كارهاى خلافى كه داشتند - بشنوند نداشتند، اما به هنگامى كه سر و صداها فرو نشست محاكمات وجدان پى در پى شروع شد و ضربات سنگينِ مجازاتش، آنها را در هم كوبيد.
اين بود گوشه كوچكى از فعاليتهاى اين دادگاه عجيب كه نام آن وجدان است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.