پاسخ اجمالی:
«قارون» از خويشاوندان نزديك حضرت موسى(ع) و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى اسرائيل و به ظاهر از نخستين مؤمنان به ايشان بود كه آگاهى فراوانى از تورات داشت؛ اما او مثل بسيارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمايش دادن ثروت خويش در برابر ديدگان فقراى بنى اسرائيل داشت و به خاطر «بخل» شديدش راضى نبود كسى از ثروت او بهره اى ببرد. هنگامى كه طغيان او فزونى گرفت، خداوند بيش از آن، به او مهلت نداد و با ايجاد زلزله اى او را به همراه تمام ثروتش در كام زمين فرو برد.
پاسخ تفصیلی:
«قارون» از خويشاوندان نزديك حضرت موسى(عليه السلام) و از چهره هاى سرشناس و ثروتمند بنى اسرائيل و به ظاهر از نخستين مؤمنان به آن حضرت نيز بود كه آگاهى فراوانى از تورات داشت؛ اما او مثل بسيارى از ثروتمندان خودخواه و از خدا بى خبر، علاقه فراوانى به نمايش دادن ثروت خويش در برابر ديدگان فقراى بنى اسرائيل داشت كه هر گاه اموال و دارايى عظيم و عجيب خويش را به نمايش مى گذاشت، دل هاى دنياپرستان را به تپش درمى آورد تا جايى كه تنها آرزوى مهم آنها اين بود كه روزى مثل قارون، صاحب چنين ثروتى شوند! قرآن مجيد در اين مورد مى فرمايد: «اِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَومِ مُوسى فَبَغَى عَلَيهِم...»(1)؛ (قارون از قوم موسى(عليه السلام) بود؛ ولى بر آنها ستم كرد ...). ستم او بر قومش هم به خاطر «بُخل» شديدش بود كه راضى نبود كسى از ثروت او بهره اى ببرد و هم به خاطر نمايش ثروت و به رخ كشيدن آن و هم به خاطر مخالفت شديد با حضرت موسى(عليه السلام) و همكارى با فرعونيان، هنگامى كه حضرت موسى(عليه السلام) از او طلب زكات كرده بود. اصولا ثروتمندان دنياپرست، علاقه دارند كه قدرت هاى اجتماعى بيشترى در اختيار بگيرند كه اين علاقه گاهى به خاطر فزون طلبى است و گاهى به دليل ترسى است كه از قدرت هاى سياسى و اجتماعى ديگر دارند كه مبادا ثروت آنها توسط آن قدرت ها آسيب ببيند؛ به همين دليل هميشه با پيامبران كه مردم را زير چتر حكومت الهى قرار مى دادند، به مخالفت برمى خاستند. قرآن در ادامه آيه در مورد ثروت «قارون» مى فرمايد: «و آتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا اِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالعُصْبَةِ اُولِى الْقُوَّةِ...»(2)؛ (آن قدر گنج به او داديم كه حمل كليدهاى صندوق هاى [جواهرات و درهم و دينار و اشيا قيمتى] او براى يك گروه زورمند، مشكل بود). «قارون» از وضع خود بسيار اظهار شادمانى مى كرد و همواره به عيش و نوش مشغول بود و غم بينوايان و رنج محرومان را هرگز احساس نمى كرد؛ حتّى قرآن مي فرمايد: «...اِذ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ * وَ ابْتَغِ في مَا آتَاكَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيَا وَ اَحْسِن كَمَا اَحْسَنَ اللّهُ اِليكَ وَ لا تَبْغِ الفَسادَ في الاَرضِ اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُفْسِدينَ»(3)؛ (... هنگامى كه [عاقلان مؤمن] قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند، شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد * و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش منما [كه اين امانت، بيش از چند روزى دست تو نخواهد بود] و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، تو نيز به بندگان او نيكى كن و ثروت عظيم خود را وسيله فساد در زمين قرار مده كه خدا مفسدان را دوست ندارد). اين دستورات پنجگانه و اندرزهاى ناصحانه و مشفقانه، نه تنها در دل سياه «قارون» اثر نكرد؛ بلكه بر طغيان او افزود تا آنجا كه به صراحت، توحيد افعالى خداوند را انكار كرد و گفت: «اين ثروت هاى عظيم، نتيجه لياقت و آگاهى و كاردانى خودم مى باشد». قرآن مجيد در آيات ديگر همين سوره، به يكى ديگر از رذايل اخلاقى «قارون» - كه تقريباً به صورت يك جنون عمومى در همه ثروتمندان مغرور و از خدا بى خبر درآمده است - مى پردازد و مى گويد: «او در مقابل چشم قوم خود (در برابر ديدگان محرومان و بينوايان) به نمايش ثروت پرداخت و تمام توان خود را در اين نمايش جنون آميز غير انسانى به كار گرفت. اسب هاى گران قيمت، با زين هاى طلايى و كنيزان زيبا و غرق در انواع زينت آلات و جواهرات و ساير اموال و دارايى اش را كه بسيار فريبنده بود به نمايش گذاشت و به جاى اين كه به اندرز ناصحانه آگاهانِ قومش گوش دهد و مرهمى بر جراحت هاى قلب بينوايان بگذارد، با عناد و مخالفت با آگاهان قومش نمك بر زخم قلب فقرا مى پاشيد و با نمايش ثروتش همه را در حيرت فرو مى برد. هنگامى كه طغيان او فزونى گرفت، خداوند بيش از آن، به او مهلت نداد و با ايجاد زلزله اى ـ تنها در محل كاخ قارون ـ او را به همراه تمام ثروتش در كام زمين فرو برد و با حركت ديگر شكاف را بست و بدين سان سرنوشت او درس عبرتى براى همه انسان ها در طول تاريخ گشت. ريشه اصلى بدبختى «قارون» همان «بُخل» او بود. بُخلى كه سرچشمه انكار عملى او نسبت به نبوت حضرت موسى(عليه السلام) و توحيد پروردگار شد و به دنبال آن به فكر متهم ساختن پيامبر بزرگ خدا حضرت موسى(عليه السلام)، به عمل منافى عفت با يك زن بدكار افتاد كه خداوند به زودى او را رسوا كرد. او مى پنداشت كه با داشتن اين مال و ثروت عظيم، هيچ كس را قدرت رساندن آسيب به او نيست؛ به همين دليل از هيچ گونه ظلم و ستمى بر قوم بنى اسرائيل دريغ نداشت تا اين كه سرانجام به كيفر زشت كاري هاى خود رسيد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.