پاسخ اجمالی:
در آياتي از قرآن به داستان قوم لوط(ع) و «شهوت پرستى» آنها اشاره شده است؛ شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه تا آن زمان وجود نداشته است. قرآن درباره سرانجام اين قوم بدكار مي فرمايد: «قوم لوط، انذارها و هشدارهاى مكرّر پيامبرشان را تكذيب كردند * ما بر آنها تند بادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد، فرستاديم [و همه را زير آن مدفون ساختيم]، جز خاندان لوط(ع) كه آنها را سحرگاهان نجات داديم، [به استثناى همسرش كه مشمول مجازات قوم گنهكار شد]».
پاسخ تفصیلی:
آيات مختلفی از قرآن ناظر به داستان قوم لوط(علیه السلام) و «شهوت پرستى» آنهاست؛ شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هر بخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى كنيم:
یک جا خداوند گفتار حضرت لوط(عليه السلام) را بيان مى كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: «وَ لُوطاً اِذ قَالَ لِقَوْمِهِ اِنَّكُم لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ العَالَمِينَ»(1)؛ (و لوط(علیه السلام) [را فرستاديم،] در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است). «فاحشه» واژه اى است كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به «فحشاء جنسى» اطلاق مى گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى دهد كه در جامعه بشرى «همجنس گرايى» از قوم لوط(عليه السلام) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت. در ادامه آمده است: «أَئِنَّكُم لتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نَادِيْكُمُ الْمُنكَر»(2)؛ (آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجلس خود، اعمال زشت [ديگر نيز] انجام مى دهيد؟!). در اين تعبير يكى از علت هاى مهم تحريم «همجنس گرايى» را قطع نسل بشر مى داند؛ زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى كند. بعضى از مفسّران، جمله «وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته اند و بعضى اشاره به مزاحمت هاى جنسى مى دانند كه به عمد براى رهگذران به وجود مى آوردند! «نادى» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است؛ زيرا در آن جا افراد يكديگر را «ندا» مى كنند. گرچه قرآن كريم، در اين جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرى را انجام مى دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. در روايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن هاى خود را برهنه مى كردند، فحش هاى ركيك مى دادند و كلمات زشت و بسيار زننده ردّ و بدل مى نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد. آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى گرفتند؛ به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(عليه السلام) از روى تعجب و انكار سؤالى از عمل شنيعشان نمود: «...فَمَا كَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ اَنْ قَالُوا اْئْتِنَا بِعَذابِ اللّهِ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»(3)؛ (پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!) و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريّه گرفتند. در جای دیگر به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط(علیه السلام) اشاره مى كند: «وَ لَمَّا جآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سىءَ بِهِم وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَومٌ عَصِيبٌ»(4)؛ (و آن زمانى است كه فرشتگان الهى [كه مأمور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى] به سراغ حضرت لوط(عليه السلام) آمدند و او [كه آنها را نمى شناخت] از مشاهده آنان سخت ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و [پيش خود گفت:] امروز روز سختى است [؛ زيرا ممكن است، اين قوم زشت سيرت، حرمت ميهمان هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!]). «وَ جَاءَهُ قَومُهُ يُهْرَعُونَ اِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ...»(5)؛ ([و در اين هنگام، اشرار] قوم [باخبر شدند و] به سرعت به سراغ او آمدند [و قصد سويى نسبت به ميهمانان او داشتند] و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى دادند[و اين كار؛ يعنى، تجاوز به ميهمانان از آنها بعيد نبود!]). «قَالَ يَا قَوم هَؤُلاءِ بَناتي هُنَّ اَطهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ في ضَيْفي أَلَيْسَ مِنْكُم رَجُلٌ رَشِيدٌ»(6)؛ (حضرت لوط(عليه السلام) [بسيار ناراحت شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام حجت] به آنها گفت: اين دختران منند كه براى شما پاكيزه ترند [بياييد با آنها ازدواج كنيد و از اعمال شنيع خود دست برداريد] از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد، آيا يك انسان رشيد [و عاقل و با غيرت] در ميان شما نيست؟). ولى آن قوم كثيف و زشت سيرت، نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت لوط(عليه السلام) حيا نكردند: «قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِن حَقٍ وَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ»(7)؛ ([بلكه بى شرمانه پاسخ] گفتند: تو خود مى دانى، ما را به دختران تو حقى نيست [و به جنس زن علاقه اى نداريم!] تو به خوبى مى دانى كه ما چه چيز مى خواهيم!). هنگامى كه قوم لوط، وقاحت را به آخرين درجه رساندند؛ حضرت لوط(عليه السلام) فرياد زد و: «قَالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَو ءاوِى اِلَى رُكنٍ شَديدٍ»(8)؛ (گفت: اى كاش! قوت و قدرتى داشتم [تا شما خيره سران را مجازات مى كردم] و اى كاش! تكيه گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود [تا به كمك آنها] شما منحرفان را سخت كيفر مى دادم). همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است حضرت لوط(عليه السلام) متوجه شد كه آنها فرستادگان پروردگارند، هيچ كس نمى تواند كمترين آسيبى به آنها برساند. فرشتگان به حضرت لوط(عليه السلام) خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى آيد و شهرهاى آنها به كلّى زير و رو مى شود و بارانى از سنگ هاى آسمانى بر آنها فرو مى ريزد؛ به حضرت لوط(عليه السلام) دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده اش ـ به استثناى همسرش كه از تقوا بى بهره بود ـ آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرا مى رسد. در بخش دیگری از آيات، ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين زشت سيرت مى فرمايد: «كَذَّبَتْ قَومُ لُوط بِالنُّذُرِ * اِنَّا اَرْسَلنَا عَلَيْهِمْ حَاصِباً اِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ»(9)؛ (قوم لوط، انذارها و هشدارهاى مكرّر [پيامبرشان] را تكذيب كردند * ما بر آنها تند بادى كه ريگ ها را به حركت در مى آورد، فرستاديم [و همه را زير آن مدفون ساختيم]، جز خاندان لوط(علیه السلام) كه آنها را سحرگاهان نجات داديم، [به استثناى همسرش كه مشمول مجازات قوم گنهكار شد]). البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود، زيرا در قرآن آمده است كه: «فَلَمَّا جَاءَ اَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا...»(10)؛ (و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن [شهر و ديار] را زير و رو كرديم...). «...وَ اَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِن سِجّيل مَنْضُود»(11)؛ (... و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم). اين باران سنگ، ممكن است بخشى از سنگ هاى سرگردان آسمانى بوده كه به فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه ها و اجساد بى جان آنان باريده است. احتمال ديگر اين است كه «حاصب» به معناى «طوفان شن» باشد. اين طوفان گاهى تپه هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى برد، سپس در نقطه اى ديگر، مانند بارانى فرو مى ريزاند، به طورى كه گاهى قافله ها، زير انبوهى از شن و ماسه مدفون مى گشتند!
حال اين نكته قابل تأمل است كه هر چند، گاهى طوفان هاى شن يا باران هاى سنگ در جهان طبيعت روى مى دهد؛ ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث در آن ساعت مخصوص و معيّن ـ كه فرشتگان به حضرت لوط(عليه السلام) خبر داده بودند ـ واقع گردد. احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است، نخست زلزله اى سهمگين، شهرهاى آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه طوفانى از شن، آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب هاى سه گانه، بيانگر شدت خشم الهى، نسبت به اين قوم روسياه است. خداوند در بخش دیگری از آيات، ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى قوم لوط ـ از آغاز تا پايان ـ مى فرمايد: «وَ لُوطاً اِذْ قَالَ لِقَومِهِ أَتَأْتُونَ الفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَد مِنَ العَالِمينَ»(12)؛ (به خاطر آوريد لوط(علیه السلام) را هنگامى كه به قوم خود گفت: آيا عمل شنيعى انجام مى دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده بود؟!). آرى! شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان؛ شما جمعيت تجاوزكارى هستيد، زيرا قوانين و سنت هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش گرفته ايد، راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيمارى ها و مفاسد ديگر اجتماعى مى شود. گرچه بيمارى وحشتناك «ايدز» يكى از هولناك ترين بيمارى هاى عصر ما شناخته شده، ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به آن گرفتار شده بودند. به همين علت خداوند حكيم و رحيم، اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين امر، هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است. به هر حال، آن قوم آلوده، به قدرى بى شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت لوط(عليه السلام) گوش ندادند؛ بلكه خواستار اخراج او و خاندانش ـ به جرم پاكى از آلودگى هاى شايع در ميانشان ـ از آبادى ها شدند. قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: «وَ مَا كَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِنْ قَرْيَتِكُم انَّهُم اُناثٌ يَتَطَهَّرُونَ».(13) خداوند در ادامه اين آيات مى فرمايد: «فَاَنْجَيْنَاهُ وَ اَهْلَهُ اِلاّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الغَابِرينَ * وَ اَمْطَرْنَا عَلَيهِم مَطَراً فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ»(14)؛ (ما لوط(علیه السلام) و خاندانش را ـ به جز همسرش كه از بازماندگان [در شهر] بود، نجات بخشيديم * سپس بارانى [از سنگ] بر آنها فرو فرستاديم[و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم]، اكنون بنگر، سرانجام كار مجرمان چگونه بود؟).
آرى! آنها چنان آلوده بودند كه بى گناهى و پاكدامنى را گناه مى دانستند! و پاكان را به جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى كردند. هر چند قبل از انجام اين كار، به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.
بخش مهمى از اين آيات، ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوی پرستى و شهوترانى ـ به مفهوم عام و خاصش ـ اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را - كه سرچشمه گناهان و اثرات مخرب اجتماعى بى شمارى است - سخت نكوهش مى نمايد.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.