پاسخ اجمالی:
علمای اخلاق برای «حسد» سرچشمه های زیادی ذکر کرده اند از جمله: عداوت، کبر، حُبّ ریاست، احساس حقارت و ...؛ ولی فراتر از این ها حسد ریشه هایی در عقاید انسان نیز دارد؛ در واقع می توان گفت حسودان گرفتار نوعی تزلزل در پایه های ایمان به توحید افعالیِ پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه این که انسانی که به این اصول مومن باشد می داند تقسیم نعمت ها از سوی خداوند حسابی دارد و بر طبق حکمتی است، پس باید به قسمت و تقدیر خداوند در میان بندگانش راضی و خشنود باشد.
پاسخ تفصیلی:
بسيارى از صفات رذيله از يكديگر سرچشمه مى گيرند، يا به تعبير ديگر نسبت به همديگر تأثير متقابل دارند. «حسد» نيز از جمله صفاتى است كه از صفات زشت ديگرى ناشى مى شود و خود نيز سرچشمه رذايل فراوانى است! علماى اخلاق براى حسد سرچشمه هاى زيادى ذكر كرده اند: از جمله عداوت و كينه است كه موجب مى شود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست داشته باشد. ديگر «كبر و خودبرتربيني» است، به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمتهاى بيشترى شده اند آرزو دارد بلكه تلاش مى كند كه نعمت آنان زايل گردد تا برترى او را نسبت به ديگران به خطر نيفكند! سوّم «حُبّ رياست» است كه سبب مى شود آرزوى زوال نعمت ديگران داشته باشد، تا بتواند بر آنها حكومت نمايد؛ زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بيش از ديگران نباشد پايه هاى رياست او سست مى شود. چهارم از اسباب حسد، «ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر» است، چرا كه گاه انسان تصوّر مى كند نعمتهاى الهى محدود است اگر ديگران به آن دست يابند امكان رسيدن او را به آن نعمتها كم مى كنند. پنجمين سبب، «احساس حقارت و خود كم بينى» است، افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والايى را نمى بينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مى كنند ديگران هم به جايى نرسند تا همانند يكديگر شوند! ششمين اسباب حسد، «بُخل و خباثت نفس» است؛ زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست از نعمتهاى خود در اختيار ديگران بگذارد؛ بلكه از رسيدن ديگران به نعمتهاى الهى نيز بُخل مى ورزد و ناراحت مى شود، آرى تنگ نظرى، كوته بينى و رذالت طبع، آدمى را به حسد مى كشاند و گاه مى شود كه همه اين امور ششگانه دست به دست هم مى دهند و گاه دو يا سه منشأ به هم ضميمه مى شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى يابد.
ولى فراتر از اينها حسد ريشه هايى در عقايد انسان نيز دارد، كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد چگونه مى تواند حسد بورزد؟ شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى كند كه چرا فلان نعمت را به فلان كس دادى؟! اين چه حكمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى دهى؟! و نيز به زبان حال مى گويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد ممكن است از دادن مثل آن به من، الْعِيَاذُ بِاللَّهِ عاجز باشد پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد! بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايه هاى ايمان به توحيد افعالىِ پروردگار و حكمت و قدرت او هستند، چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد مى داند تقسيم نعمتها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حكمتى است و نيز مى داند خداوند توانايى دارد كه بيشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شايسته نعمت بداند، پس بايد كسب شايستگى كند.
به همين دليل در حديثى از حضرت زكريّا(علیه السلام) آمده است كه خداوند مى فرمايد: «اَلْحَاسِدُ عَدُوٌّ لِنِعْمَتِى، مُتَسَخِّطٌ لِقَضَائِى، غَيْرُ رَاضٍ لِقِسْمَتِىَ الَّتِى قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادي»(1)؛ (حسود، دشمن نعمت من است، او خشمگين در برابر قضا و تقدير من و ناراضى از قسمتى است كه در ميان بندگانم كرده ام!). شبيه همين معنى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) نقل شده است كه مى فرمايد: خداوند به موسى بن عمران(علیهما السلام) فرمود: «لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسُ عَلَى مَا آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلِى، وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى ذَلِكَ، وَ لَا تَتَّبِعُهُ نَفْسَكَ، فَاِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِى، ضَادٌّ لِقِسْمِىَ الَّذِي قَسَمْتُ بَيْنَ عِبَادِي وَ مَنْ يَكُ كَذَلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنّي!»(2)؛ (اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا كرده ام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پيگيرى نكن [و بر اين امور خرده مگير]؛ زيرا حسود نسبت به نعمتهاى من خشمگين و مخالف تقسيمى است كه در ميان بندگانم كرده ام، هر كس چنين باشد نه من از اويم و نه او از من است!). كوتاه سخن اينكه حسود در واقع پايه هاى اعتقادى محكمى ندارد وگرنه مى دانست حسد ورزى نوعى انحراف از توحيد است. شاعر عرب در همين زمينه مى گويد:
«الا قل لمن كان لى حاسداً اتدرى على من اسأت الادب؟!
اسأت على اللَّه فى فعله اذا انت لم ترض لى ما وهب!»
(به حسود من بگو آيا مي دانى نسبت به چه كسى اسائه ادب مي كنى؟ تو بى ادبى در برابر خداوند نسبت به كارش دارى، هرگاه راضى به بخشش خدا درباره من نشوى!).(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.