پاسخ اجمالی:
یکی از اسباب تکبر «اعمال نیک» است که موجب کبر و غرور بسیاری از نیکوکاران می شود؛ چرا که موجب می شود خود را برتر از دیگران فرض کنند و از مردم انتظار داشته باشند احترام خاصی برای آن ها قائل شوند و مشکلات آنان را حل کنند و خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاکت بشمارند، در حالی که از دیدگاه روایات، خود بر لب پرتگاه قرار دارند و هلاکتشان شدیدتر از آنان است.
پاسخ تفصیلی:
یکی از اسباب تکبر، «اعمال نيك» و «عبادت» است كه موجب كبر و غرور بسيارى از نيكوكاران و عبادت كنندگان مى شود؛ چرا كه از اين رهگذر، خود را برتر از ديگران مى پندارند و انتظار دارند مردم به ديدار آنها بشتابند و مشكلات آنها را حل كنند، در مجالس احترام خاصّى براى آنها قائل شوند و از نيكوكارى و زهد و ورع و تقواى آنها سخن بگويند، گويى عبادت خود را منّتى بر ديگران مى پندارند، اين در جهات دنيوى.
در جهات دينى نیز خود را اهل نجات و ساير مردم را اهل هلاك مى شمرند و اين امور سبب مى شود كه امتياز فوق العاده اى براى خود قائل گردند و به فخرفروشى بر ديگران به طور آشكار و پنهان و يا نيمه آشكار بپردازند.
در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مى خوانيم: «اِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلُ يَقُولُ هَلَكَ النَّاسُ فَهُوَ اَهْلَكُهُمْ»؛ (هنگامى كه شنيديد كسى مى گويد: مردم [به خاطر اعمالشان] هلاك شدند بدانيد خود او هلاكتش از آنان شديدتر است!). در حديث ديگرى از همان حضرت(صلى الله عليه و آله) مى خوانيم: «كَفَى بِالْمَرْءِ شَرّاً اَنْ يُحَقِّرَ اَخَاهُ الْمُسْلِمَ»؛ (براى انسان اين بدى و بدبختى كافى است كه برادر مسلمانش را خوار و خفيف بشمرد!).
مرحوم فيض كاشانى در «المحجّة البيضاء» بعد از ذكر اين سخن مى افزايد: «چه قدر فرق است بين كسى كه عالم يا عابدى را به خاطر علم و عبادتش بزرگ مى شمرد و به او احترام مى گذارد و خود را در برابر او ناچيز مى بيند و آن عالم و عابدى كه شخص مزبور را كوچك مى داند و دوست دارد از او دور شود!».(1)
او در بخش ديگرى از سخنانش مى افزايد: «اين آفتى است كه كمتر عابدى از آن در امان مى ماند، هرگاه كسى به او بى احترامى كند يقين دارد كه بى احترامى كننده، مبغوض درگاه الهى است و بعيد مى داند كه خدا او را ببخشد، در حالى كه اگر خودش به ديگرى چنين آزارى را برساند اين قدر اهمّيّت به آن نمى دهد و اين نوعى جهل و نادانى است و جمع ميان «عُجب» و «تكبّر» و «غرور» است و اگر در چنين حالى شخص مزبور گرفتار ناراحتى شود آن را از كرامات خويش مى پندارد و انتقام الهى مى شمرد!» چه قدر فرق است بين چنين افراد نادان و مغرور و بعضى از عابدان هوشيار متواضع كه يك نمونه آن اين است: يكى از بزرگان عبّاد، در ايّام حجّ از عرفات باز مى گشت گفت: «اگر من [گنهكار] در ميان آنان نبودم اميد مى رفت كه خدا همه را ببخشد و رحمت كند!».
اين سخن را با حديث ديگرى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) به پايان مى بريم: در روايتى آمده است كه در محضر آن حضرت(صلى الله عليه و آله) از خوبى و پرهيزكارى كسى سخن گفتند، هنگامى كه از دور نمايان شد عرض كردند: اى رسول خدا! اين همان كسى است كه توصيف او را به شما عرض كرديم! پيغمبر(صلى الله عليه و آله) نگاهى به چهره او افكند و فرمود: «من در صورت او تاريكى شيطان را مى بينم!» آن مرد نزديك آمد و سلام كرد و در برابر پيامبر(صلى الله عليه و آله) و يارانش ايستاد، پيامبر(صلى الله عليه و آله) فرمود: «اسْئَلُكَ بِاللَّهِ حَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ اَنْ لَيْسَ فِى الْقَوْمِ اَفْضَلُ مِنْكَ؟ فَقَالَ اَللَّهُمَّ نَعَمْ!»(2)؛ (فرمود تو را به خدا سوگند آيا در دل نمى گفتى كه در ميان اين جمعيّت كسى برتر از تو نيست؟ عرض كرد: آرى). اصحاب فهميدند تاريكى شيطان كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) با نور نبوّت آن را مشاهده كرده است همين عُجب و كبر و غرور بوده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.