پاسخ اجمالی:
خداوند در سوره «مدثر»، به جریان تکبر «ولید بن مغیره مخزومی» اشاره کرده می فرماید: «سپس چهره درهم کشید و با عجله دست به کار شد، آن گاه پشت به حق کرد و تکبر ورزید و گفت: قرآن چیزی جز یک سِحر جالب همچون سِحرهای پیشینیان نیست». تعبیر به سِحر به خوبی نشان می دهد که ولید این واقعیت را پذیرفته بود که قرآن تاثیر فوق العاده ای در افکار و دل ها می گذارد و جاذبه عجیبی دارد که دل ها را به سوی خود می کشاند؛ ولی چون نگاهی توام با غرور و استکبار داشت قرآن را به صورت سِحر و جادو تصور نمود.
پاسخ تفصیلی:
آيات 22 الی 24 سوره مدثر بر اين معنى تأكيد مى كند كه «استكبار» سبب كفر و بى ايمانى و لجاجت و انعطاف ناپذيرى در برابر حق است، در اينجا سخن از عصر پيامبر(صلى الله عليه و آله) و زمان ظهور اسلام است. سخن از «وليد بن مغيره مخزومى» است، كه مى فرمايد: «ثُمَّ عَبَسَ و بَسَرَ* ثُمَّ ادْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ* فَقَالَ انْ هَذَا الّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ»؛ (سپس چهره در هم كشيد و با عجله دست به كار شد * آنگاه پشت به حق كرد و تكبّر ورزيد * و گفت: اين [قرآن] چيزى جز يك سحر جالب همچون سِحرهاى پيشينيان نيست!).
تعبير به «سِحر» به خوبى نشان مى دهد كه «وليد» اين واقعيّت را پذيرفته بود كه قرآن تأثير فوق العاده اى در افكار و دلها مى گذارد و جاذبه عجيبى دارد كه دلها را به سوى خود مى كشاند، اگر «وليد» به ديده حق طلبانه در آن مى نگريست، اين تأثير فوق العاده را دليل بر اعجاز قرآن مى شمرد و ايمان مى آورد، ولى چون با ديده غرور و استكبار به آن نگاه كرد قرآن را به صورت سِحرى همچون سِحرهاى پيشينيان مشاهده كرد.
آرى هرگاه حجابِ استكبار بر چشم دل انسان بيفتد، حق در نظر او باطل و باطل حق جلوه مى كند. مشهور است كه «وليد» به قدرى مغرور و خودخواه بود كه مى گفت: «انَا الْوَحِيدُ بْنُ الْوَحِيدِ، لَيْسَ لِى فِى الْعَرَبِ نَظِيرٌ، وَ لَا لِابِى نَظِيرٌ!»؛ (من منحصر به فردم! پدر من نيز منحصر به فرد بود! در ميان عرب همانندى ندارم، پدر من نيز همانند نداشت!).
اين در حالى است كه «وليد» نسبت به مردم آن محيط، فردي دانشمند محسوب مى شد و عظمت قرآن را به خوبى دريافته بود و جمله عجيب او درباره قرآن كه محرمانه به طايفه بنى مخزوم گفت شاهد اين مدّعاست: «انَّ لَهُ لَحَلَاوَةً، وَ انَّ عَلَيْهِ لَطَلَاوَةً، وَ انَّ اعْلَاهُ لَمُثْمَرٌ وَ انَّ اسْفَلَهُ لَمُغْدَقٌ، وَ انَّهُ لَيَعْلُو وَ لَا يُعْلى عَلَيْهِ»(1)؛ (گفتار او [قرآن] شيرينى خاص و زيبايى و طراوت ويژه اى دارد، شاخه هايش پرميوه و ريشه هايش قوى و نيرومند است، سخنى است كه از هر سخنى بالاتر مى رود و هيچ سخنى بر آن برترى ندارد!). اين تعبير نشان مى دهد كه او بيش از هر كس در آن زمان به عظمت قرآن آشنا بود، ولى كبر و غرورش اجازه نمى داد كه آفتاب عالمتاب حق را ببيند و در برابر آن تسليم گردد!(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.