پاسخ اجمالی:
آيات قرآن در اين زمينه مختلف است؛ گروهى از آيات آن را منحصراً در اختيار خداوند مى داند، ولى از گروهى ديگر استفاده مى شود كه انبيا و اوليا نيز حظّ و بهره اى از آن داشته اند؛ که بر اساس آنها باید گفت به طريق اولى پيامبر اکرم(ص) از علم غیب بهره مند بودند. از سویی قرآن در جمع بندی آیات پیشین می فرماید: «داناى غيب اوست، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر پيامبراني كه از آنها راضى است».
پاسخ تفصیلی:
بر اساس آیات قرآن، خداوند عالم و آگاه به اسرار آفرینش است، حال آيا پيامبران و امامان(عليهم السلام) و اولياى خداوند هم بهره اى از علم غيب داشته اند، يا اين علم و دانش منحصراً در اختيار خداست؟
در جواب باید گفت: آيات قرآن در اين زمينه مختلف است؛ گروهى از آيات آن را منحصراً در اختيار خداوند مى داند، ولى از گروهى ديگر استفاده مى شود كه انبيا و اوليا نيز حظّ و بهره اى از آن داشته اند. ابتدا آياتى از هر دو گروه تقديم مى شود، سپس در مورد آن قضاوت مى كنيم:
گروه اوّل: علم غيب در انحصار خداست:
1. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) طبق آنچه در آيه 31 سوره هود آمده علم غيب را از خود نفى مى كند. توجّه كنيد: «وَ لاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائِنُ اللهِ وَ لاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لاَ أَقُولُ إِنِّى مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِى أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللهُ خَيْراً اللهُ أَعْلَمُ بِمَا فِى أَنفُسِهِمْ إِنِّى إِذاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»؛ (من هرگز به شما نمى گويم خزائن الهى نزد من است؛ و غيب هم نمى دانم؛ [جز آنچه خدا به من بياموزد] و نمى گويم من فرشته ام؛ و [نيز] نمى گويم كسانى كه در نظر شما خوار مى آيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از آنچه در دل هاست آگاه تر است. [اگر آنها را از خود برانم] در اين صورت از ستمكاران خواهم بود).
طبق اين آيه شريفه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علم غيب را از خود نفى كرده است.
2. در آيه شريفه 179 سوره آل عمران علم غيب از همه نفى شده است؛ توجّه فرماييد: «وَ مَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ»؛ (و ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند [تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد]).
نتيجه اين كه دو آيه فوق و آيات مشابه ديگر دلالت دارد كه علم غيب در انحصار خداست، و هيچ كس ديگر از آن بهره اى ندارد.
گروه دوم: ديگران نيز حظّ و بهره اى از علم غیب دارند:
براساس گروهى از آيات قرآن مجيد برخى از پيامبران گذشته داراى علم غيب بوده اند. اگر پيامبران پيشين داراى علم غيب بوده اند، به طريق اولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و جانشينان آن حضرت نيز بهره اى از علم غيب داشته اند. به بخشى از اين آيات توجّه كنيد:
1. طبق آيه شريفه 49 سوره آل عمران، حضرت مسيح(عليه السلام) مدّعى علم غيب بود. به اين آيه توجّه كنيد: «وَ رَسُولا إِلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِّنْ رَّبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ وَ أُبْرِءُ الاْكْمَهَ وَ الاَبْرَصَ وَ أُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لاَيَةً لَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنينَ»؛ (و به سوى بنى اسرائيل فرستاده خواهد شد [تا به آنها بگويد:] من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام. من از گل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم و به اذن خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم؛ و به شما خبر مى دهم از آنچه مى خوريد و از آنچه در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد به يقين در اين [مجازات] نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد).
طبق آنچه در آيه شريفه فوق آمده حضرت مسيح(عليه السلام) معجزاتى در اختيار داشت، يكى از آنها آگاهى از امور پنهانى مردم در عصر خود حضرت بود. او مى توانست به آنها خبر دهد كه چه غذاهايى مى خورند، و چه چيزهايى ذخيره كرده اند. بنابراين علاوه بر خداوند متعال يكى از پيامبران اولوالعزم، يعنى حضرت عيسى(عليه السلام) نيز حظّ و بهره اى از علم غيب داشته است.
2. در داستان حضرت موسى و خضر(عليهما السلام)، كه به طور مفصّل در سوره كهف مطرح شده، آمده است كه: آن دو بزرگوار سوار بر كشتى شدند. حضرت خضر(عليه السلام) كشتى را سوراخ كرد. هنگامى كه حضرت موسى(عليه السلام) اين صحنه را ديد لب به اعتراض گشود، حضرت خضر(عليه السلام) گفت: قرار بود اعتراض نكنى تا رمز و حكمت كارهايم را برايت بازگو كنم. حضرت موسى(عليه السلام) عذرخواهى كرد و به سفر ادامه دادند. در ادامه سفر حضرت خضر(عليه السلام) جوانى را به قتل رساند. باز حضرت موسى(عليه السلام)، نتوانست تحمّل كند و به اين كار نيز اعتراض كرد. حضرت خضر(عليه السلام) همان تذكّر را يادآور شد، و با اعتذار حضرت موسى(عليه السلام) به سفر ادامه دادند. وارد شهرى شدند كه مردم آن اصلاً از اين دو مهمان بزرگوار پذيرايى نكردند. امّا خضر(عليه السلام) به هنگام خروج از شهر، از موسى(عليه السلام) خواست كه مصالح ساختمانى تهيّه نموده، و به او در اصلاح ديوارى كه در آستانه فرو ريختن بود كمك كند. براى بار سوم حضرت موسى(عليه السلام) اعتراض كرد. حضرت خضر(عليه السلام) گفت: اينجا پايان سفر مشترك ماست. تو عالم شريعت هستى، و من عالم تكوين، و هر كدام مسير جداگانه اى دارد.
من به دنبال مسؤوليّت هاى خويش مى روم و تو به دنبال وظايف خود؛ امّا قبل از جدا شدن، حكمت كارهايم را برايت بازگو مى كنم. امّا كشتى كه سوراخ كردم، علّت آن اين بود كه پادشاه آن منطقه تمام كشتى هاى سالم را توقيف مى كرد، و آن كشتى متعلّق به عدّه اى از فقرا بود كه با آن امرار معاش مى كردند. آن را سوراخ كردم تا مأموران حكومت آن را توقيف نكنند، و صاحبانش پس از اصلاح آن بتوانند همچون سابق به وسيله آن ارتزاق كنند. و امّا جوانى را كه كشتم علّت آن اين بود كه آن جوان به خاطر ارتداد مهدورالدم و مستحقّ قتل بود و اگر زنده مى ماند پدر و مادرش را نيز گمراه مى كرد، لذا مأمور بودم او را بكشم. و امّا ديوارى كه تعمير كرديم بدان جهت بود كه در زير آن گنجى وجود داشت كه متعلّق به دو بچّه يتيم بود، لذا آن را تعمير كردم تا كسى از آن آگاه نشود، و آن بچّه ها در زمان لازم از آن گنج استفاده كنند.
طبق آيات فوق حضرت خضر(عليه السلام) از قصد پادشاه ظالم جهت غصب كشتى ها، و نيّت آن جوان براى گمراه ساختن پدر و مادرش، و نياز يتيمان به آن گنج در آينده، كه همه از امور مخفى و پنهانى بود، اطّلاع داشت. بنابراين حضرت خضر(عليه السلام) هم بهره اى از علم غيب برده بود. در جايى كه حضرت خضر(عليه السلام) كه پيامبر اولوالعزم نيست؛ بلكه جزء پيامبران درجه دوّم است علم غيب مى داند، مگر مى شود پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله) كه سرآمد پيامبران و خاتم آنان است علم غيب نداشته باشد.
علاوه بر تعدادى از پيامبران (اولوالعزم و غير اولوالعزم) برخى افراد عادى نيز به اذن اللّه بر امور غيب آگاه مى شوند. مادر حضرت موسى(عليه السلام) چگونه قنداقه فرزند شيرخوارش را به آب خروشان رود نيل سپرد؟ آيا جز از طريق الهام الهى بر او، و آگاه شدن از آينده حضرت موسى(عليه السلام) بود؟(1)
نتيجه اين كه گروهى از آيات قرآن علم غيب را منحصر به خداوند كرده، و از ديگران نفى مى كند، و گروهى ديگر براى پيامبران اولوالعزم و غير اولوالعزم و حتّى غير پيامبران نيز اثبات مى كند. با اين دو گروه از آيات قرآن چه بايد كرد؟ پاسخ اين سؤال، و نحوه تفسير اين دو گروه از آيات قرآن، در آياتى ديگر از قرآن مجيد آمده است، و بايد قرآن را با قرآن تفسير كنيم.
در آيه شريفه 26 و 27 سوره جن مى خوانيم: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَّسُول فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛ (داناى غيب اوست، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر پيامبرانى كه [آنان را برگزيده و] از آنها راضى است. مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد).
معناى اين آيه اين است: «كسى كه بالذّات عالم بر غيب است فقط خداست، اما ممكن است انبيا و اوليا نيز به تعليم الهى عالم بر غيب شوند» بنابراين منظور از گروه اوّل كه علم غيب را منحصر در خدا مى كند علم غيب ذاتى است، و گروه دوم ناظر بر علم غيبى است كه خداوند به انبيا و اوليايش تعليم داده است. اين مطلب در خطبه 128 نهج البلاغه نيز آمده است.
آيه شريفه 59 سوره انعام شاهد ديگرى بر مدّعاى ماست. به اين آيه توجّه كنيد: «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ»؛ (كليدهاى غيب تنها نزد اوست؛ و جز او كسى آن را نمى داند).
طبق اين آيه شريفه كليدهاى غيب تنها نزد خداست و غير از او كسى آن را در اختيار ندارد؛ امّا طبق آنچه حضرت على(عليه السلام) در خطبه 128 نهج البلاغه آورده، گاه مى شود كه حتّى غير پيامبر و امام، همچون مادر حضرت موسى(عليه السلام) نيز به تعليم الهى بر امور پنهانى و غيب آگاه مى شوند، كه شرح آن گذشت.
نتيجه اين كه علم غيب ذاتاً فقط در اختيار خداست و كليدهاى غيب را فقط او دارد، امّا هر كس كه او اراده كند بر غيب آگاه مى شود. به تعبير ديگر، علم غيبِ ذاتى، تنها در اختيار اوست، امّا علم غيب اكتسابى براى پيامبران و امامان و اولياى خدا نيز امكان پذير است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.