پاسخ اجمالی:
این ادعا نه مطابق با عقل است و نه آیات و روایات آن را تایید می کند. هیچ ملازمه ای هم بین قدرت به معنای داشتن مناسبات اجتماعی و قدرت نظامی، با شایستگی برای حکومت وجود ندارد. البته امام علی(ع) قدرت به این معنا را داشت؛ امّا قدرت نفسانی ایشان قوی تر بود و بخاطر حفظ اسلام کوتاه آمد. ایشان از همه جهت شایستگی خلافت را داشت و آیات و روایات فراوانی نیز بر خلافت ایشان تصریح دارد. به همین دلیل همواره خود را خليفه منصوص خدا مى دانست و با ابوبکر بیعت نکرد.
پاسخ تفصیلی:
برخی خلافت را که جنبه الهی دارد و کسی که به خلافت می رسد باید ادامه دهنده راه پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد، به حکومت ظاهری بر مردم تنزل داده و آن را فقط سلطه بر مردم معنی کرده اند. از نظر آنها هر کسی به هر روشی بتواند کسب قدرت کند نعوذ بالله خلیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواهد بود. بر اساس همین تفکر امام علی(علیه السلام) را به خاطر اینکه در برابر مخالفانش قیام نکرد و نتوانست خلافت را به دست بگیرد شایسته خلافت نمی دانند! در حالی که بسیار روشن است این دلیل نه مطابق با عقل است و نه شرع آن را تایید می کند و به چند دلیل رد می شود:
1- ملازمه ای بین قدرت و شایستگی برای حکومت وجود ندارد:
اگر منظور از قدرت، نفوذ در بین مردم و داشتن مناسبات اجتماعی طایفه ای باشد، بین این امر و مشروعیّت و حقانیت یک حاکم ملازمه ای وجود ندارد؛ چرا که ممکن است یک شخص لایق حکمرانی باشد، امّا چنین پشتوانه ای را نداشته باشد و حاضر نباشد با پایمال کردن حق مظلومان نظر اشراف را جلب کند و به چنین پشتوانه ای دست یابد. بر عکس آن نیز ممکن است و آن اینکه فرد نالایقی بواسطه مناسبات اجتماعی و قدرت نظامی و یا توطئه، به قدرت سیاسی دست یابد.
مصداق روشن این قاعده انبیاء و ائمه(علیهم السلام) می باشند که حقانیت و لیاقت خود را از خدا داشتند، اما کمتر توانستند به حکومت دست یابند؛ آیا این امر حقانیّت و شایستگی آنها را زیر سؤال می برد؟! چه بسیار حاکمانی که با کمک باندهای قدرت به حکومت دست یافتند امّا با معیارهای دینی و عرفی مشروعیّت نداشتند. امامت امام على(عليه السلام) نیز انتصاب الهى بود و كسانى كه از جانب خدا براى مقامى منصوب مى شوند، براى مشروعيتت خود نيازى به رأى مردم ندارند.
2-امام قدرت به معنای فوق را هم داشت؛ امّا قدرت نفسانی ایشان قوی تر بود:
علی بن ابی طالب با وجود توطئه مخالفانش باز هم قدرت و نفوذ لازم برای گرفتن حق خویش را داشت. عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و چند تن دیگر از بزرگان صحابه از او حمایت می کردند؛ از جمله افرادی که با ابوبکر بیعت نکردند و از امام علی(علیه السلام) حمایت کردند: 1ـ سلمان فارسى 2ـ عمار ياسر 3ـ براء بن عازب 4ـ ابان بن سعيد 5ـ خالد بن سعيد 6ـ أبُىّ بن كعب 7ـ ابوذر غفارى 8ـ مقداد بن اسود 9ـ زبیر بن عوام و جماعتى از بنى هاشم و جمعى از مهاجرين و انصار.(1) بنى اميه نیز به رهبری ابى سفيان -براى رسيدن به مقاصد خودشان- آن حضرت را تحريك به قيام مى نمودند.(2) خود حضرت هم شجاعت بی نظیری در جنگ داشت و بارها نشان داده که در میدان جنگ هیچکس جرأت رویارویی با ایشان را ندارد.(3) با این وجود ایشان نمی خواست نظام نوپای اسلام را با جنگ داخلی تضعیف و نابود کند. ضمن اینکه ایشان مشروعیّت خود را از نصب نبوی داشت و نیازی به شمشیر نمی دید؛ بلکه انتظار می رفت که جامعه آن روز به حق منصوص ایشان تمکین کند؛ چنانکه در روایات نیز می خوانیم: «مَثَلُ الإمَامِ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ تُزارُ وَ لَا تَزُور»(4)؛ (مثل و مانند امام به مثابه كعبه و خانه خداست كه بايد مردم در زيارت بسراغ او روند نه آنكه او بسراغ مردم آيد [و برای رسیدن به خلافت جنگ و قتال کند]). از طرفی حکومتی که به زور شمشیر و باندبازی حاصل شود نزد خدا مشروعیّت ندارد.
لذا با آنكه أحدى در امت ویژگی های بیان شده از سوی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای تصدی مقام خلافت را آشکارا و پنهان مانند آن حضرت نداشت، سکوت را ترجیح داد؛ زیرا حضرت از نفس خود تبعیت نمی کرد و قوه عاقله شان در بالاترین مراتب قرار داشت. ایشان تأمّل و تفكر نمود كه اگر در مقابل آن دسته بندی ها قيام نمايد و در مقام مطالبه حق ثابت خود برآيد قطعا دودستگى در اسلام پديد می آيد و در اثر اختلاف كلمه و تفرقه مسلمين دشمنان اسلام كه سالها است به دنبال فرصتی می گردند تا بر مسلمانان چیره شوند، از این فرصت استفاده می کنند و در نتیجه اصل دين از ميان می رود و مسلمانانی که تازه به اسلام روی آورده اند به سمت کفر برگشته و منحرف می گردند. امام صلاح را در صبر و تحمّل و شكيبائى ديد و با تمام سختی ها ساخت و بردبارى نمود چنانچه فرموده اند: «... رَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذىً وَ فِى الْحَلْقِ شَجى أَرَى تُرَاثِي نَهْبا»(5)؛ (هنگامى كه تشخيص دادم خردمندى در صبر كردن است در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و ميراث خود را به غارت و تاراج رفته مى ديدم صبر نمودم).
3- امام علاوه بر نفوذ اجتماعی، سایر شایستگی های لازم برای حکومت را بیشتر از دیگران داشت:
امام علی(علیه السلام) علاوه بر قدرت به معنای نفوذ اجتماعی، قدرت به معنای علم و توانایی های مدیریتی را نیز بیشتر از دیگران دارا بود. سیره امام علی(علیه السلام) در حکومت الگویی برای حکومت توانمند و عادلانه و اخلاقی است. بسیاری از علمای اهل سنت به این مسأله اعتراف کرده اند و حضرت به عنوان الگوی علم و عدالت شهره خاص و عام هست. در روایات بسیاری از شیعه و سنی نقل شده که امام علی(علیه السلام) از مردم خواستند هر سؤالی دارند بپرسند، سپس فرمودند: «فَوَاللَّهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيء يَكُونُ الَى يَوْم الْقِيَامَةِ الَّا حَدَّثْتُكُمْ بِهِ...»(6)؛ (به خدا قسم هیچ چیزی تا روز قیامت وجود ندارد مگر اینکه از آن به شما خبر می دهم...). در بسیاری از خطبه های ایشان از جمله نامه ایشان به مالک اشتر نیز به خوبی می توان به علم و توانایی ایشان در اداره حکومت آگاه شد. حتی در منابع اهل سنت روایتی از احمد بن حنبل نقل شده که نشان می دهد امام علی(علیه السلام) از پیامبران گذشته از حیث علم و فضایل اخلاقی برتری دارد.(7)
مأمون خلیفه عباسی نیز قسم یاد می کند که: «به خداوند سوگند اگر فضائل ابو بكر و عمر (اعم از علم و شجاعت و عدالت و...) را هم با يك ديگر جمع كنيد و روى هم بريزيد باز هم فضيلت على از هر دو زيادتر خواهد بود».(8) حتی غیر مسلمانان و افرادى مادى، مانند «شبلى شُمَيِّل» كه پيوند ايمانى با امام ندارد، در برابر عظمت امام خضوع مى كند و او را اين گونه مى ستايد: «امام و پيشواى انسان ها على بن ابى طالب، بزرگ بزرگان و يگانه نسخه اى است كه در شرق و غرب نه در گذشته و نه در نزديك، براى آن نظير و همتايى ديده نشده است».(9)
ضمن اینکه ایشان از کودکی تحت نظارت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بزرگ شدند و تجربیات زیادی را از حیث علم و مدیریت و فرماندهی و... از ایشان کسب کردند و بهترین گزینه برای جانشینی حضرت بودند. مهمتر از همه اینها نصوص فراوانی است که درباره ایشان از رسول خدا نقل شده و بر شایستگی ایشان برای جانشینی دلالت دارد.(10)
4-علی(علیه السلام) هیچگاه خلافت را واگذار نکرد:
ر مورد واگذاری خلافت هم اگر منظور از آن «سکوت و صبر برای پرهیز از فتنه» باشد، این افتخاری بزرگ و سندی بر مظلومیّت ایشان است نه نشانه ناتوانی. امّا اگر به معنی «صرف نظر کردن از حقّانیّت خود و بیعت اختیاری، رضایت مندانه و امضاى خلافت دیگری» باشد، چنین چیزی هیچ گاه محقق نشد؛ چرا که امام علی(علیه السلام) همواره خود را خليفه منصوص خدا مى دانست و عمل خلفا و شیوه به حکومت رسیدن آنها را تقبیح می کرد و در مناسبت های مختلف بر حقانیت خویش تاکید داشت. ایشان بارها به غصب حق خود توسط خلفا تصریح کرده و به این نکته تاکید داشته اند که به خاطر حفظ اسلام صبر کردند و قیام نکردند.(11)
بخاری و مسلم می گویند که بعد از آنکه ابوبکر خلافت را به دست گرفت امام علی(علیه السلام) با او بیعت نکرد و بعد از شش ماه وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) شهید شد به «اجبار» بیعت کرد.(12) در حالی که می دانیم بیعت به معنی «رضایت واقعی و امضای حاکمیت یک فرد» است نه «قبول اجباری همراه با مناقشه در حقانیت او»! امام علی(علیه السلام) در خطبه اى كه براى اصحاب خويش پس از سقوط مصر و شهادت محمد بن ابى بكر ايراد نمود در قسمتى از آن، دلايل امتناع از بيعت ابوبكر را چنين بيان نمود: «... من دست نگه داشتم چون خودد را براى تصدى اين منصب از ابوبكر شايسته تر مى ديدم. مدتى اين چنين گذشت و ديدم كه گروه هايى از اسلام برگشته و به آيين محمد(صلى الله عليه و آله) پشت نهادند. آنان در پى نابودى دين خدا و امت محمد(صلى الله عليه و آله) بودند. پس نگران شدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمين برنخيزم شكافى در آن پديد آيد كه مصيبت آن برايم از مصيبت از دست رفتن ولايت بر شما ـ كه متاع چند روزه دنيا بود و چون سراب از بين رفتنى و چون ابر ناپايدار است ـ بزرگتر بود. لذا مجبور شدم نزد ابوبكر رفته و با او بيعت کردم و بر رفع آن فتنه ها و تنگناها همت گماردم تا اين كه باطل از بين رفت و كلمه اللَّه برترى يافت گرچه كافران را خوش نيامد».(13) در روایت دیگری حضرت می فرماید: «پسر ابى قحافه در حالى كه مى دانست موقعيت من براى خلافت به سان محور وسط آسيا مى باشد خلافت را چون پيراهن به تن كرد...».(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.