پاسخ اجمالی:
دنیا و جهان هستی یک واحد بزرگ است و هر قدر علم پشرفت کند بهم پيوستگی جوامع آشکارتر شده و به وحدت و اصالت خود نزدیکتر می شود. اسلام علاوه بر اینکه روی مسائل علمی و مذهبی تأکید می کند روی مسائل اجتماعی که همان وحدت و توحید همه قبائل وجوامع انسانی است نیز تأکید می کند و بر همین اساس هم توانسته است اصل توحید و وحدت را در جامعه عقب مانده و نژادی و پراکنده اعراب پیاده کند و آنها را متحد سازد تا بتوانند با سرعت خیره کننده ای در علم و صنعت و تمدن پیشرفت کنند.
پاسخ تفصیلی:
آخرين تحقيقات علمى و فلسفى به ما مى گويد كه جهان آفرينش يك واحد بزرگ بيش نيست و اين همه اشكال گوناگون و رنگ هاى مختلف خلقت به يك اصل باز مى گردد. رسالت بزرگ علم و فلسفه اين است كه آن اصل اساسى را كشف كند و به همين دليل هر قدر دامنه علم و دانش بشر وسعت مى يابد يك نواختى قوانين جهان و وحدت آنها آشكارتر مى شود.
جامعه انسانيّت هم يك واحد بزرگ بيش نيست، هر قدر بسوى وحدت پيش برود به اصالت و واقعيت خود نزديكتر شده، و هر قدر با ايجاد مرزهاى مصنوعى به اجزاى بيشترى تقسيم گردد از حقيقت دور افتاده است! به همين جهت با پيشرفت و تكامل جوامع انسانى، حكومت هاى محلى كه از بقاياى دوران عقب ماندگى است، از طريق اتحاد يا پيمان هاى مختلف، به هم پيوسته و جوامع بزرگترى را تشكيل مى دهند و خلاصه اين كه جوامع پيشرفته همواره به سوى وحدت مى روند، زيرا واحدهاى بزرگتر امكانات زيادترى براى ترقى و تكامل دارند.
اسلام نه تنها پايه مسائل فكرى و عقيده اى را بر اساس توحيد و وحدت گذارده، بلكه در مسائل اجتماعى و سياسى و اقتصادى اسلام نيز اصل «توحيد و وحدت» زير بناى اجتماع اسلامى را تشكيل مى دهد.
اسلام مرزهاى «جغرافيائى» و «نژادى» و «طبقاتى» را در هم كوبيد، و بر ويرانه هاى آنها، جامعه واحدى كه تمام انسان ها [بدون استثنا] مى توانستند در آن شركت كنند بنا نهاد، حتى اگر روزى افراد انسان [آن طور كه آرزو دارند] همه كرات منظومه شمسى را تسخير نمايند دامنه اين جامعه واحد اسلامى در آن جا نيز گسترده خواهد شد.
اسلام اگر مى خواست روى نژاد عرب تكيه كند، آن چنان كه سنت جاهليت و طرز تفكّر مردم آن روز بود، و بدبختانه امروز هم به صورت ديگرى عنوان می شود، هرگز عالم گير نمى شد و امروز پيروان آن به حدود هفتصد ميليون نفر نمى رسيد، سهل است، امكان توسعه هم نداشت و اگر مى خواست تنها روى مرزهاى حجاز تكيه نمايد امروز در ميان ريگ هاى روان اين سرزمين سوزان دفن شده بود. و يا اگر نماينده يك طبقه خاص اجتماع، [مثلًا طبقه فئودال ها] بود با از ميان رفتن آنها از بين رفته بود.
ولى اسلام همه اين آثار پراكندگى و نفاق را پشت سر گذاشت و اصل توحيد در مدّت كوتاهى آن چنان كشور وسيع و قدرتمند با تمدّنى عالى و خيره كننده بوجود آورد كه تا آن روز در جهان سابقه نداشت.
اعترافات جالب غربي ها بیانگر این واقعیت است و اگر چه عده اى از مورّخان غربى با آن همه آزاد فكرى كه مدّعى هستند هنوز با قضاوت هاى آميخته به تعصّب خود سعى مى كنند پرده بر روى حقايق تاريخى انداخته و عظمت تمدّن درخشانى را كه در سايه اسلام بر شرق [و به دنبال آن بر غرب] سايه افكند ناديده بگيرند و با كمتر از آنچه هست قلمداد كنند ولى عدّه اى ديگر روى آزادمنشى و يا وضوح و روشنى موضوع اعترافاتى در اين زمينه كرده اند كه حتى براى ما مسلمانان شرقى كه غالباً روح و عظمت اسلام را هنوز به درستى درك نكرده ايم جالب است.
نويسندگان «تاريخ تمدّن غرب و مبانى آن در شرق» در فصلى كه براى اسلام و تمدّن اسلامى عنوان كرده اند مى گويند: «در اين نكته شكى نيست كه هنگام وفات محمد(صلى الله عليه و آله) حتى بسيارى از اعراب خبرى از اين آئين جديد نداشتند، ولى با اين وصف هنوز يك قرن نگذشته بود كه «شارل مارتل» مجبور شد با پيروان مذهب محمد(صلى الله عليه و آله) بجنگد تا ايشان را از فرانسه براند! و امپراطورى بسيار عظيم بيزانس براى حفظ موجوديت خود با اين آئين در كشمكش بود، و اسلام به هندوستان نيز راه يافته بود! چنين توسعه خيره كننده اى حتى پس از آن كه توضيحات عمده اى را [كه براى توجيه اين پيشرفت داده شده] از نظر بگذرانيم باز اسرارآميز باقى خواهد ماند».
این نویشندگان پس از بحثى كه درباره «تحوّل و ترقى فوق العاده تمدن اسلامى» در اين كتاب نموده اند گفتار خود را با اين جمله پايان داده اند: «هنگامى كه كمك هاى «بيزانس» و «مسلمانان» را به فرهنگ مغرب زمين مورد توجّه قرار دهيم مى توانيم بگوييم كه نور بسيارى از شرق به غرب تابیده است!»(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.