پاسخ اجمالی:
موضوع این دو آيه متفاوت است؛ در آيه اول مراد از «کلمات»، «وعده هاي الهی» است که تخلّف ناپذير هستند. در آيه دوم سخن از «نسخ حکم» يک آيه و آوردن «حکمي جديد» توسط آيه اي ديگر است. لذا تناقضي بين اين آيات نيست. نسخ در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر به جاى آن است؛ مانند تغيير قبله. نسخ در احكام، طبق «مصالح بندگان» است و آنچه نسخ می شود، حکمی از احکام الهی است که با گذر جامعه از مرحله ای منحط به به مرحله ای عالی با حکمی جدید و متناسب جایگزین می شود.
پاسخ تفصیلی:
در آيه 64 سوره يونس می خوانیم: «لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»؛ (در زندگى دنيا و در آخرت شاد [و مسرور]ند، براي کلمات خداوند تبديل وجود ندارد. [وعده هاى الهى تخلف ناپذير است] و اين رستگارى بزرگى است).
و در آيه 101 سوره نحل می خوانیم: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ»؛ (و هنگامى كه آيه اى را به آيه ديگر تبديل كنيم [حكمى را نسخ نمائيم] ـ و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل كند ـ آنها مى گويند تو افترا مى بندى اما اكثر آنها [حقيقت] را نمى دانند).
در ابتدا چنین تصور می شود که این دو آیه با یکدیگر تناقض دارد و یکی می گوید برای کلمات خداوند تبدیل وجود ندارد و دیگری از امکان تبدیل آیه ای به جای آیه ای دیگر سخن می گوید!
اما با کمی تأمل در این دو آیه به بطلان چنین تصوری پی می بریم؛ چرا که موضوع این دو آيه متفاوت است. در آيه اول مراد از کلمات «وعده هاي الهي» است که تخلّف ناپذير هستند و در آيه دوم سخن از «نسخ» حکم يک آيه و آوردن حکمي جديد توسط آيه اي ديگر است. لذا تناقضي بين اين آيات نيست.
آيات 62-64 سوره يونس می گوید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۚ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»؛ (آگاه باشید! [دوستان و] اولیاى خدا، نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگین مى شوند. * همان کسانى که ایمان آوردند، و [از مخالفت فرمان خدا، پیوسته] پرهیز مى کردند. * شادمانى [حقیقى] در زندگى دنیا و در آخرت تنها براى آنهاست؛ وعده هاى الهى تخلف ناپذیر است! این است آن رستگارى و پیروزى بزرگ!).
در این آیات سخن از وحشت نداشتن و غمگین نبودن اولیاء الهی است که ایمان داشته و تقوا پیشه می کنند؛ خداوند به آنها وعده شادمانی حقیقی در دنیا و آخرت می دهد و تاکید می کند که در این کلمات (وعده ها و بشارت ها) تغییری نخواهد بود و دست یابی به این بشارتها پیروزی بزرگی است.
اما آيه 101 سوره نحل ايرادهايى را كه مشركان به آيات الهى مى گرفتند بيان مى كند: «وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»؛ (هنگامى كه آيه اى را به آيه ديگر مبدّل كنيم [حكمى را نسخ نماييم] و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل كند، آنها مى گويند: تو افترا مى بندى! اما بيشترشان [حقيقت را] نمى دانند).
حقيقت اين است كه مشركان درك نمى كنند كه وظيفه قرآن چيست؟ و چه رسالتى بر عهده دارد؟ آنها از شرايط نزول قرآن بى اطلاع هستند، و گر نه مى دانستند «نسخ» پاره اى از دستورات و آيات قرآن، يك برنامه دقيق و حساب شده تربيتى است كه بدون آن، هدف نهايى و نيل به تكامل تأمين نمى شود و دليل بر تناقض گويى پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) و يا افترا بستن به خدا نيست.
مساله نسخ براى جامعه اى كه در حال انتقال از يك مرحله بسيار منحط به مراحل عالى است، امرى است اجتناب ناپذير. چه اينكه بسيار مى شود كه انتقال دفعى غير ممكن است و بايد مرحله به مرحله صورت گيرد. آيا يك بيمارى مزمن را مى توان در يك روز معالجه كرد يا يك معتاد به مواد مخدر را كه سالها است به آن آلوده شده است در يك روز درمان نمود؟ آيا جز اين است كه بايد در اين ميان مراحل انتقالى وجود داشته باشد؟ و آيا نسخ چيزى جز برنامه هاى موقت در دورانهاى انتقالى است؟!(1)
بنابراین آنچه «تبدیل» در آن راه ندارد، «وعده ای» است که با «کلمات» داده شده است و آنچه «نسخ» شده است، «حکمی» از احکام الهی است که با گذر جامعه از مرحله ای منحط به به مرحله ای عالی با حکمی جدید جایگزین شده است. لذا در دو آیه فوق تناقضی وجود ندارد.
مراد از نسخ و نمونه های آن در قرآن؟
«نسخ» از نظر لغت به معناى از بين بردن و زائل نمودن است(2) و در منطق شرع تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر به جاى آن است. به عنوان مثال:
1- مسلمانان بعد از هجرت به مدينه مدت شانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مى خواندند. پس از آن دستور تغيير قبله صادر شد و موظف شدند هنگام نماز رو به سوى كعبه كنند.
2- در سوره نساء آيه 15 درباره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورت شهادت چهار شاهد، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگ شان فرا رسد يا خداوند راه ديگرى براى آنان مقرر دارد. اين آيه به وسيله آيه 2 سوره نور نسخ شد و در آن آيه مجازاتشان تبديل به يكصد تازيانه شده است.(3)
3- همچنین از كلمات بزرگان استفاده مى شود كه عده وفات در زمان جاهليت يك سال بوده و رسوم خرافى و شاقى براى زن در اين مدت قائل بودند. اسلام در آغاز آن رسوم خرافى را از بين برد ولى عده وفات را طبق آیه 240 سوره بقره در مدت يك سال تثبيت كرد سپس آن را در آيه 234 همين سوره(4) نسخ کرده و به چهار ماه و ده روز تبديل نمود و تنها زينت كردن و آرايش هاى مختلف را در اين مدت براى زن ممنوع شمرد.(5)
حکمت نسخ؟
درباره حکمت نسخ هم در آیه 106 سوره بقره می خوانیم: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ (هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم مگر اينكه بهتر از آن يا همانند آن را جانشين آن مى سازيم. آيا نمى دانى كه خداوند بر هر چيز قادر است؟). خداوند حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاه تر و بصيرتر است. از طرفی مى دانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى شود و گاه ثابت و بر قرار است، يك روز برنامه اى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر ممكن است بر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد. ممكن است درسى امسال براى دانش آموزى سازنده باشد اما همين درس براى سال آينده بى فايده باشد. معلم آگاه بايد برنامه را آن چنان تنظيم كند كه سال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود. اين مساله مخصوصا با توجه به قانون تكامل انسان و جامعه ها روشنتر مى گردد كه در روند تكاملى انسانها گاه برنامه اى مفيد و سازنده است و گاه زيان بار و لازم التغيير، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى لزوم دگرگونى برنامه ها در مقطع هاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مى رسد.(6)
محدوه نسخ؟
البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى، كه پايه هاى اساسى را تشكيل مى دهد، در همه جا يكسان است و هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكم مانند آن دگرگون نمى شوند و تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است. اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن است تكامل مذاهب به جايى برسد كه آخرين مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعدا راه نيابد.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.