پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) این خطبه را زمانی ایراد فرمودند که عثمان تصمیم گرفت عمار را تبعید نماید. طایفه بنی مخزوم هم پیمان عمار، از امام خواستند مانع تبعیدش شود. حضرت به عثمان فرمود: تبعید سبب بدنامى بيشتر تو مى شود. به عمار نیز فرمود: در خانه خود بمان. این سخن عثمان را خشمگین نمود. زید بن ثابت با مغیره بن اخنس برای خیرخواهی نزد امام آمدند. امام فرمود: «اگر گامى بر خلاف حق بردارد متعرض او می شوم». در اين هنگام مغيره گفت: در مفابل تو خواهيم ایستاد؛ اين جا بود که حضرت این خطبه را خطاب به مغيره بيان فرمود.
پاسخ تفصیلی:
سید رضی(رحمه الله) در ابتدای خطبه 135 می فرماید: «و قد وقعت مشاجرة بينه و بين عثمان فقال المغيرة بن الأخنس لعثمان: أنا أكفيكه، فقال علي(عليه السلام) للمغيرة».
از سخنان امام(عليه السلام) است و زمانى ايراد فرمود كه ميان آن حضرت و عثمان مشاجره اى روى داد و «مغيره بن اخنس» به «عثمان» گفت: من به حساب او مى رسم و جلوى او را خواهم گرفت!
گرچه از تعبيرات بالا استفاده مى شود كه اين گفتگو و مشاجره در حضور عثمان بوده، ولى «ابن ابى الحديد» و ديگران نقل كرده اند كه اين مشاجره در حضور عثمان واقع نشده است، و جريان چنين بوده: هنگامى كه «عمّار» از وفات «ابوذر» در «ربذه» با خبر شد، در حضور عثمان به ابوذر درود و رحمت فرستاد، عثمان خشمگين شد و گفت: او را به همان محلّ ابوذر تبعيد كنيد، «عمّار» گفت: هم نشينى با سگها و خوكها براى من از هم نشينى با تو محبوب تر است، اين سخن را گفت و از نزد عثمان خارج شد، در حالى كه عثمان تصميم بر تبعيد او داشت، طايفه «بنى مخزوم» كه با عمّار پيمان داشتند، نزد على(عليه السلام) آمدند و گفتند: عثمان يك بار عمّار را كتك زده، و بار ديگر او را گرفتار فتق نموده و الآن تصميم دارد او را تبعيد كند، و تقاضا كردند حضرت، عثمان را ملاقات كند، تا از اين كار منصرف شود، و إلّا فتنه عظيمى واقع خواهد شد. امام(عليه السلام) نزد عثمان رفت و فرمود: «ابوذر را تبعيد كردى در حالى كه از برترين صحابه بود، تا زمانى كه در غربت از دنيا رفت و اين سبب شد تا توده مسلمين از تو روى گردان شوند، و الآن مى خواهى عمّار را تبعيد كنى و آن سبب بدنامى بيشتر تو مى شود از خدا بترس!».
عثمان خشمگين شد و گفت: «اوّل بايد تو را تبعيد كنم تا امثال عمّار جرأت پيدا نكنند، و فساد آنها از ناحيه توست».
حضرت على(عليه السلام) فرمود: «تو قدرت بر اين كار ندارى و فساد امثال عمّار از اعمال توست نه از من، تو بر خلاف دين عمل مى كنى و آنها بر تو خرده مى گيرند»، اين را فرمود و از نزد عثمان خارج شد، مردم اطراف على(عليه السلام) را گرفتند و گفتند: «خوب است عثمان همه ما را تبعيد كند تا دور از خانواده خود بميريم». امام(عليه السلام) فرمود: «به عمّار بگوييد در خانه خود بنشيند و تكان نخورد». طايفه بنى مخزوم از حمايت على(عليه السلام) مطمئن شدند و گفتند: «اگر تو با ما باشى عثمان نمى تواند به ما زيانى برساند». اين سخن به عثمان رسيد و او شكايت امام(عليه السلام) را به مردم كرد. «زيد بن ثابت» گفت: «اگر اجازه دهيد على(عليه السلام) را ملاقات كنم». در اين هنگام او و «مغيره بن اخنس»(1) و جمعيّتى نزد عثمان رفتند. ـ زيد بن ثابت كه از پيروان و خاصّان عثمان بود ـ بعد از حمد و ثناى الهى چنين گفت: اگر موافق باشيد من ناراحتى تو را به على(عليه السلام) منتقل كنم». عثمان گفت: مانعى ندارد. زيد به همراهى مغيره بن اخنس و طايفه «بنى زهره» و عمّه عثمان با جماعتى خدمت على(عليه السلام) رسيدند، زيد بعد از حمد و ثناى الهى خطاب به على(عليه السلام) گفت: «خداوند سابقه خوبى در اسلام براى تو قرار داد، و مقام خاصّى نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله) داشتى، تو شايسته هر كار نيكى، عثمان پسر عموى تو و حاكم اين امّت است، و دو حقّ بر گردن تو دارد: يكى حقّ حكومت و ديگرى حقّ خويشاوندى، او به ما شكايت كرده كه على(عليه السلام) متعرض من مى شود، و اوامر من را ردّ مى كند و ما به عنوان خيرخواهى نزد تو آمده ايم، و از اين نارحتيم كه ميان تو و پسر عمويت جريانى پيش آيد كه براى هيچ كدام خوشايند نيست».
در اين هنگام على(عليه السلام) پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر(صلى الله عليه و آله) چنين فرمود: «به خدا سوگند من دوست ندارم به او اعتراض كنم و گفته هاى او را ردّ نمايم، مگر اين كه گامى بر خلاف حق بردارد كه من راهى جز گفتن حق ندارم. به خدا سوگند تا آن جا كه من احساس مسئوليت نكنم متعرّض او نخواهم شد».
در اين جا مغيره بن اخنس كه مرد وقيحى بود و از فداييان عثمان محسوب مى شد گفت: «به خدا سوگند اگر دست از عثمان برندارى، جلوى تو را خواهيم گرفت؛ چرا كه قدرت او از تو بيشتر است...». اين جا بود كه امام على(عليه السلام) در سخنانی خطبه 135 نهج البلاغه را خطاب به مغيره بيان فرمود.(2)
بنابراين خلاصه اين كلام در يك نگاه اعتراض شديد به مغيره بن اخنس است، كه سخنى بزرگتر از دهان خود گفت و ابراز وجودى بيش از ارزش خود نمود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.