پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) مشورت خواهی خلیفه دوم درباره حضورش در میدان جنگ را با نصایحی دلسوزانه پاسخ داد. این سوال پیش می آید که چرا امام نسبت به رقیبش این چنین مشفقانه سخن می گوید؟ اولاً؛ روح بلند حضرت ايجاب مى كند كه مصالح مسلمين را بر هر چیزی مقدم بدارد و به سرنوشت نهایی اسلام و مسلمانان بیاندیشد. ثانیاً؛ كلام امام(ع) درسى است براى مسلمانان كه در زمان مشورت تنها خیر و صلاح مشورت كننده را در نظر داشته باشد. همانند امام که طبق وظيفه شرعى و عقلى، مصلحت مسلمين را بيان کرد.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در خطبه 134 نهج البلاغه، مشورت خواهی خلیفه دوم درباره حضورش در جنگ با رومیان را با سخنان و نصایحی دلسوزانه و مشفقانه پاسخ می دهد. برای برخی این سوال مطرح می شود که حضرت على(عليه السلام) با اين كه حكومت را حق مسلّم خود مى دانست و پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) بلكه آيات قرآن نيز به اين معنا تصريح كرده اند ـ كه امامت و ولايت از آن حضرت على(عليه السلام) است ـ چرا چنين برخورد ناصحانه، مشفقانه و دوستانه اى با رقيب خود مى كند؟
پاسخ اين سؤال روشن است زیرا اولاً؛ امام(عليه السلام) به سرنوشت نهايى اسلام و مسلمين مى انديشيد نه به شخص خود، او مى دانست به هر دليل خليفه دوّم بر اريكه قدرت نشسته و زمام حكومت را به دست گرفته و توده عوام و گروهى از خواص دست به دست او داده اند، در چنين شرايطى هر گاه در وسط يك بحران عظيم و جنگ خطرناك به طور ناگهانى پاى او از ميان برداشته شود هرج و مرج و آشوب همه جا را مى گيرد و كيان اسلام به خطر مى افتد. روح بلند على(عليه السلام) ايجاب مى كند كه همه چيز را در اين جا فراموش كند و خير مسلمين را بر هر كار ديگر مقدّم بدارد.
ثانیاً؛ كلام امام(علیه السلام) درسى است براى همه مسلمين كه به هنگام مشورت بدون در نظر گرفتن موقعيت مشورت كننده و رابطه و ضابطه او، هر چه خير و صلاح است بازگو كنند. به تعبير ديگر: يا مشورت را نپذيرند و يا اگر پذيرا شدند حق مشورت را ادا كنند.
در حديثى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اِعْلَمْ اَنَّ ضَارِبَ عَلِيٍّ بِالسَّيْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوْ اِئْتَمَنَنِي وَ اسْتَنْصَحَنِي وَ اسْتَشَارَنِي ثُمَّ قَبِلْتُ ذلِكَ مِنْهُ لَاَدَّيْتُ الأَمَانَةَ»(1)؛ (هر گاه آن كس كه على(عليه السلام) را با شمشير، ضربت زد و او را شهيد كرد پيشنهاد مى كرد امانتى نزد من بگذارد يا نصيحتى به او كنم يا مشورتى از من مى خواست و من مى پذيرفتم امانت را در هر سه موضوع رعايت مى كردم).
از این مطالب برداشت بعضى از مخالفان که خواسته اند از آن دليلى بر حقانيّت خليفه دوّم ـ آن هم از زبان على(عليه السلام) ـ اقامه كنند، روشن می شود. چرا كه هر كس در شرايط خليفه دوّم و هر كس در شرايط على(عليه السلام)، براى مصالح مسلمين بود، مى بايست طبق وظيفه شرعى و عقلى چنين مطلبى را بگويد و آنچه خير و صلاح مسلمين در آن است بيان دارد، هر چند به نفع شخص رقیب و یا به ضرر خودش تمام شود.
جمله «لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إلَيْهِ»؛ (بعد از تو كسى نيست كه به او مراجعه كنند). به اين معنا نيست كه تو اصلح امّت مى باشى بلكه به اين معناست كه در شرايط فعلى كه توده مردم ـ به حق يا به ناحق ـ تو را به اين صفت شناخته اند اگر كشته شوى تا توافق و بيعت بر ديگرى شود زمان طولانى مى طلبد و در اين مدّت مردم يله و رها مى شوند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.