پاسخ اجمالی:
مورخین نوشته اند هنگام تبعید ابوذر به ربذه، امام علی(ع) به او فرمودند: «تو به خاطر خدا بر آنها غضب كردى پس به خدا اميدوار باش، آن گروه بر دنيايشان ترسيدند و تو بر دينت ...». همچنین عقيل، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و عمار، نیز حضور داشتند. امام حسن(ع) فرمودند: «عمو جان اين قوم با تو چنين رفتار ناشايستى كردند، خداوند مى داند و مى بيند ...».سپس امام حسين(ع) فرمود: «عمو جان! خداوند توانا است كه اين اوضاع را دگرگون سازد ... شكيبا باش».
پاسخ تفصیلی:
در تواريخ معروف آمده است كه امام على(عليه السلام) در مقام دلدارى ابوذر هنگام تبعيد به ربذه فرمود: «يَا أبَاذَرٍّ، إنَّكَ غَضِبْتَ للهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ. إنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَ اهْرُبْ مِنهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إلَى ما مَنَعْتَهُمْ، وَ مَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ! وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً، و الاْكْثَرُ حُسَّداً. وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ و الاْرْضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْد رَتْقاً، ثُمَّ اتَّقَى اللهَ، لَجَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً! لاَ يُوْنِسَنَّكَ إلاَّ الْحَقُّ، وَ لاَ يُوحِشَنَّكَ إلاَّ الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لاَحَبُّوكَ، وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لاَمَّنُوكَ»(1)؛ (اى ابوذر! تو به خاطر خدا بر آنها غضب كردى پس به آن كس كه برايش غضب كردى، اميدوار باش، آن گروه از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنها بر دينت! بنابراين، آنچه را كه آنها به خاطر از دست دادنش در وحشتند به خودشان واگذار، و براى آن چه كه به خاطر از دست رفتنش مى ترسى، از آنها فرار كن! چه نيازمندند آنها به آنچه از آن منعشان كردى، و چه بى نيازى از آنچه تو را منع كردند. و به زودى ميدانى چه كسى فرداى قيامت سود مى برد و چه كسى از فزونى رحمت الهى مورد غبطه واقع مى شود. بدان اگر درهاى آسمانها و زمينها به روى بنده اى بسته شده باشد، و او تقواى الهى را پيشه كند خداوند راهى در زمين و آسمان براى او خواهد گشود. اى ابوذر! چيزى جز حق مايه آرامش تو نشود. و چيزى غير از باطل تو را به وحشت نيفكند. اگر تو دنياى آنها را پذيرفته بودى و به آنها در نيل به مطامعشان كمك مى كردى تو را دوست مى داشتند. و اگر سهمى از آن را به خود اختصاص مى دادى و با آنها كنار مى آمدى به تو امان مى دادند).
علاوه بر امام علی(علیه السلام)، عقيل و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و عمار، هر كدام سخنى در دلدارى او گفتند؛ «عقيل» گفت: «اى ابوذر نياز به تذكر ندارد تو ما را دوست دارى و ما هم تو را، تقواى الهى پيشه كن، كه تقوا سبب نجات است و شكيبايى داشته باش كه شكيبايى نشانه شخصيت است».
آن گاه امام حسن(عليه السلام) فرمود: «عمو جان اين قوم با تو چنين رفتار ناشايستى كردند، خداوند مى داند و مى بيند ياد دنيا را به خاطر اين كه همه از آن جدا مى شويم از دل بيرون كن و مشكلاتى را كه در پيش دارى در جوار رحمت الهى تحمل نما و شكيبا باش تا پيامبر(صلى الله عليه و آله) را ملاقات كنی در حالى كه او إن شاء الله از تو راضى است».
پس از آن امام حسين(عليه السلام) لب به سخن گشود و فرمود: «عمو جان! خداوند توانا است كه اين اوضاع را دگرگون سازد و هر روز در كار تازه اى است... شكيبا باش چرا كه خير در شكيبايى است وشكيبايى نشانه شخصيت است».
وبعد از او عمّار چنين گفت: «اى ابوذر! خدا آنهايى كه تو را در تنهايى فرو بردند تنها گذارد و آنها كه تو را ترساندند، بترساند، به خدا سوگند آنچه سبب مى شود كه مردم حق را نگويند، همان حب دنيا و زخارف آن است و مردم غالبا همرنگ جماعتند و حكومت به دست زورمندان. اين گروه مردم را به سوى دنيا دعوت كردند و مردم اجابت نمودند و دينشان را به حاكمان بخشيدند و اين خسارت دنيا و آخرت است كه خسارتى است آشكار».
سپس ابوذر زبان به سخن گشود و گفت: «من با همه شما خداحافظى مى كنم، پدر و مادرم فداى شما باد كه وقتى شما را مى بينم به ياد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى افتم من در مدينه علاقه اى ندارم تا حتى در آن جا ساكن شوم جز شما، به خدا سوگند! من جز رضاى خدا را نمى طلبم و با توكل به خدا وحشتى ندارم خداوند مرا كفايت مى كند بر او توكل كردم و درود خدا بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آلش باد».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.