پاسخ اجمالی:
زهد کم نظیر و صراحت لهجه ابوذر مخالفانش را هراسان و او را قدرتمند ساخته بود. ابن ابی الحدید می نویسد: «زمانی که ابوذر در شام تبعید بود هر روز در مقابل قصر معاویه فریاد می زد: شتران حامل آتش [بیت المال] رسيدند؛ خداوندا، كسى كه امر به معروف مى كند و خود آن را ترك مى گويد، و کسی که نهى از منكر مى كند و مرتكب آن مى شود را از رحمتت دور كن. و معاویه در حالی که به خود می لرزيد به ابوذر می گفت: اگر بنا بود يكى از اصحاب پیامبر(ص) را بدون اذن عثمان به قتل برسانم تو را مى كشتم. و بلاخره معاویه او را به مدینه بازگرداند».
پاسخ تفصیلی:
اگر چه درباره ابوذر ناگفته ها بسيار است و تاليف كتاب مستقلى را مى طلبد ولى ذكر اين نكته لازم است كه آنچه به ابوذر قوت و قدرت مى داد و مخالفانش را سخت هراسان مى ساخت زهد كم نظير و آميخته با صراحت لهجه او بود، از يكسو به خاطر زهدش نمى توانستند بر او خرده بگيرند و از سوى ديگر، تاب تحمل لهجه صريح او را نداشتند كه يك نمونه جالب آن را ذيلاً مى خوانيد.
«ابن ابى الحديد» از «جاحظ» از مردى بنام «جلام ابن جندل غفارى» نقل مى كند كه من نماينده معاويه در منطقه «قنسرين» شام در خلافت عثمان بودم، روزى نزد معاويه رفتم تا در مورد منطقه حكومت خود از او سؤالى كنم، ناگهان فريادى بر در قصر او شنيدم كه كسى مى گفت: «قطار شتران حامل آتش فرار رسيدند [اشاره به شترانى بود كه اموال بيت المال را حمل مى كردند] خداوندا، كسى را كه امر به معروف مى كند و خود آن را ترك مى گويد از رحمتت دور كن. خدايا آنها را كه نهى از منكر مى كنند و مرتكب آن مى شوند نيز از رحمتت دور كن».
ناگهان ديدم معاويه لرزيد و رنگِ صورتش تغيير كرد، گفت جلام مى دانى فريادكننده كيست؟ گفتم: نه، گفت: اين همان «جندب بن جناده ابوذر» است. همه روز بر در قصر مى آيد و فرياد مى كشد و اين جملات را مى گويد.
سپس معاويه دستور داد او را نزد من آوريد؛ مأموران، ابوذر را كشان كشان نزد معاويه آوردند و در برابر معاويه ايستاد، «معاويه» گفت: «اى دشمن خدا و پيامبر(صلی الله علیه و اله)! تو هر روز مى آيى و اين بساط را راه مى اندازى؛ بدان اگر من بنا بود يكى از اصحاب محمّد(صلى الله عليه و آله) را بدون اذن عثمان به قتل برسانم تو را مى كشتم ولى بايد درباره تو از عثمان اجازه بگيرم...».
ابوذر، در پاسخ گفت: «اى معاويه من دشمن خدا و پيامبر(صلى الله عليه و آله) نيستم، بلكه تو و پدرت «ابو سفيان» دشمن خدا بوده و هستيد كه در ظاهر اسلام را پذيرفتيد و در باطن كفر را و پيامبر(صلى الله عليه و آله) تو را لعن كرد و بارها به تو نفرين نمود كه هرگز سير نشوى...».
معاويه سخت برآشفت و دستور داد ابوذر را حبس كنند و خطر باقى ماندن او را در شام به عثمان خبر داد، عثمان دستور داد او را بر مركب خشنى بدون جهاز سوار كنند وشب و روز برانند تا سخت شكنجه ببيند و همين گونه كردند، هنگامى كه ابوذر به مدينه رسيد رانهايش كاملاً مجروح شده بود سپس عثمان او را به «ربذه» منطقه بسيار بد آب و هوايى تبعيد كرد.(1)
اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) كه در كتاب معروف «اسد الغابه» آمده، پايان مى دهيم؛ ایشان می فرمایند: «وَ بَايَعَ النَّبيَّ(صلى الله عليه و آله) عَلَى أنْ لاَ تَأْخُذَهُ في اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم وَعَلَى أَنْ يقُولَ الْحَقُّ وَ إنْ كَانَ مُرّاً»(2)؛ (ابوذر سه سال قبل از بعثت، خداى يگانه را پرستش مى كرد و هنگامى كه با پيامبر بيعت كرد شرط كرد من در راه خدا از ملامت ملامت كنندگان پرهيز نخواهم كرد).(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.