پاسخ اجمالی:
ابوذر غفاری یکی از صحابی پیامبر(ص) و از نخستين اسلام آورندگان به آن حضرت بود. ابوذر در مدينه همواره ملازم پيامبر(ص) بود و همه دارایی خود را در راه خدا انفاق کرد. در دوران خلافت عثمان، ابوذر در برابر غارت بیت المال، ساکت نماند و زبان به اعتراض گشود. تا آن که عثمان او را به شام تبعید کرد. ابوذر در شام نيز در برابر اسراف و تبذیرهای معاویه آرام ننشست، از این رو معاويه از عثمان خواست او را به مدينه بازگردانند. سرانجام عثمان از انتقادهای ابوذر به تنگ آمد و او را به ربذه تبعید کرد و در همان جا در گذشت.
پاسخ تفصیلی:
زندگى «ابوذر» يكى از پر ماجراترين زندگى صحابه است كه مى تواند الگويى براى همه مجاهدان راه حق در سراسر تاريخ باشد. زندگى او برگرفته از زندگى مولايش پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) است با اين تفاوت كه او در شرايط بسيار سختى قرار گرفت ولى هرگز در امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با فساد در برابر ظالمان و طاغيان كوتاه نيامد.
شرح حال او به طور بسيار فشرده چنين است: نام او «جندب» و نام پدرش «جناده»(1) است و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نام او را «عبدالله» گذارد. او از طايفه «بنى غفار» از طوايف معروف عرب است. در آغاز امر، در اطراف «مكه» دامدارى داشت و از گوشه و كنار، خبر مبعوث شدن پيامبر اكرم(ص) را شنيد و غياباً نشانه هايى از عظمت او را دريافت و با عشق و علاقه تمام رو به «مكه» آورد. هنگامى كه وارد مسجد الحرام شد، گروهى از قريش را مشاهده كرد كه در گوشه اى نشسته اند و درباره پيامبر اسلام(ص) گفتگو مى كنند و انواع سبّ و دشنام و بدگويى را دارند. در اين اثناى «ابوطالب» وارد مسجد شد، آنها گفتند عمويش آمد، خاموش باشيد. ابوذر ابوطالب را شناخت و زمانى كه مى خواست از مسجد خارج شود به دنبال او رفت. ابوطالب رو به وى كرد و گفت: كارى با من دارى؟ گفت: آرى مى خواهم به پيامبرى كه مبعوث شده است ايمان بياورم نشانه هاى حقانيّتى در او سراغ دارم؛ ابوطالب گفت: فردا همين جا بيا. ابوذر در حالى كه آتش شوق و عشق پيامبر(ص) در وجودش زبانه مى كشيد، شب را در مسجد الحرام خوابيد و روز بعد به وسيله ابوطالب به حمزه معرفى شد، حمزه هنگامى كه صداقت او را دريافت وى را به جعفر معرفى كرد و جعفر كه آثار صدق را در او مشاهده كرد او را به على(عليه السلام) معرفى و على(ع) هنگامى كه از صدق و راستى او مطمئن شد وى را نزد پيامبر(ص) برد و او ايمان آورد و اعلام اطاعت بى قيد و شرط كرد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: به خانه و خانواده ات برگرد. عمو زاده اى داشته اى كه از دنيا رفته و غير از تو وارثى ندارد، اموالش به تو مى رسد، آنها را نگاهدارى كن، تا زمانى كه دعوت من آشكار شود آن گاه به سوى ما برگرد.
«ابوذر» از نخستين اسلام آورندگان است كه بعد از جنگ بدر و اُحُد و خندق به پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيوست و هر چه داشت در راه خدا داد. پيامبر(ص) او را «صديق امت» و شبيه «عيسى بن مريم» در زهد معرفى كرد.
مرحوم علامه مجلسى در كتاب «عين الحيات» مى فرمايد: آنچه از اخبار شيعه و اهل سنت استفاده مى شود اين است كه بعد از رتبه معصومين(عليهم السلام) كسى در ميان صحابه به جلالت قدر و بلندى مقام سلمان و ابوذر و مقداد نبود. حديث معروف «مَا اظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَلاَ اَقَلَّتِ الغَبْراءُ عَلَى ذِي لَهْجَه أَصْدَقُ مِنْ أبِي ذَرٍّ يَعْيِشُ وَحْدَهُ وَيَمُوتُ وَحْدَهُ ويَبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الجَنَّةَ وَحْدَهُ»(2)؛ (آسمان سايه نيفكنده و زمين بر دوش خود حمل نكرده كسى را كه راستگوتر از ابوذر باشد، تنها زندگى مى كند و تنها مى ميرد و تنها در قيامت مبعوث مى شود و تنها وارد بهشت مى شود). كه درباره «ابوذر» وارد شده يكى از بهترين نشانه هاى شخصيت اوست.
«ابوذر» در «مدينه» همواره ملازم پيامبر(صلى الله عليه وآله) و در خدمت آن حضرت بود. پس از پيامبر(ص) هنگامى كه خلافت به «عثمان» رسيد و او بيت المال را به دامادش «مروان» همان فرد منحرف دنياپرست سپرد، «ابوذر» زبان به اعتراض گشود و در كوچه ها آيه «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُوْنَ الَّذَهَبَ والْفِضَّةَ...»(3) را كه تعريضى به «عثمان» و اطرافيانش در زمينه غارت بيت المال مسلمين بود، با صداى بلند مى خواند و آنان را به باد انتقاد مى گرفت.
اين سخن بارها به گوش عثمان رسيد و در برابر آن سكوت اختيار كرد ولى چيزى نگذشت كه وجود «ابوذر» و سخنان او براى «عثمان» و دار و دسته اش غير قابل تحمل شد. «عثمان» كسى را به سراغ «ابوذر» فرستاد و به او توصيه كرد كه دست از اين كار بردارد. ابوذر گفت آيا «عثمان» مرا از خواندن قرآن نهى مى كند؟ به خدا قسم رضاى خدا را بر خشم «عثمان» مقدّم مى دارم.
اين وضع همچنان ادامه داشت تا اين كه روزى «عثمان» در ميان جمعيّت مردم نشسته بود و «كعب الاحبار» و «ابوذر» نيز حاضر بودند «عثمان» رو به مردم كرده گفت: آيا پيشواى مسلمين نمى تواند چيزى از بيت المال قرض كند و به هنگام توانايى بپردازد؟
«كعب الاحبار» گفت: چه مانعى دارد؟ «ابوذر» برآشفت و گفت: اى يهودى زاده تو مى خواهى اسلام را به ما بياموزى؟! اين گونه كارها در بيت المال مسلمين جايز نيست «عثمان» ناراحت شد، گفت: اى ابوذر تو زياد مرا آزار مى دهى و به يارانم بد مى گويى، بايد از «مدينه» خارج شوى و به «شام» روى و به اين ترتيب او را به «شام» تبعيد كرد.
ولى ابوذر در شام نيز آرام ننشست، هنگامى كه كاخ سلطنتى «خضراى» معاويه و اسراف و تبذير دستگاه «بنى اميه» را در كنار خانه هاى محقّر مردم محروم شام مشاهده كرد، بر پاخاست و فرياد زد و به «معاويه» گفت: اگر اين كاخ را از بيت المال ساخته اى خيانت است و اگر از مال شخصى تو است اسراف است. به خدا سوگند آنچه در شام مى بينم، نه در كتاب خداست نه در سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله). من مى بينم حق دارد، خاموش مى شود و باطل زنده مى گردد، راست گويان تكذيب مى شوند، وحكومت از تقوا تهى مى گردد.
اين سخنان و مانند آن بر معاويه گران آمد، به عثمان نوشت اگر ابوذر در شام بماند شام را فاسد خواهد كرد، عثمان دستور داد او را به وضع فجيع و ناگوارى به مدينه بازگردانند.
سرانجام عثمان از انتقادهای ابوذر بر خلاف کاری های بی حسابش به تنگ آمد و پس از مشورت با اطرافیانش او را به منطقه بسیار بد آب و هوائی به نام ربذه تبعید کرد و ابوذر در همان جا در گذشت.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.