پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در پاسخ به یکی از منتقدان حکمیت، اين حقيقت را بيان مى كند كه نيّت اصلى من، ادامه جهاد تا پيروزى بود به خصوص اين كه ما در آستانه پيروزى قرار داشتيم و من با تمام قوت و قدرت، حاضر به ادامه اين راه بودم و لذا شما را از حكميّت نهى كردم ولى شما افراد ضعيف الاراده و عصيانگر و نافرمان، حاضر به انجام اين كار نبوديد بنابراين، من چاره اى جز قبول حكميّت نداشتم و اكنون شما فراموشكاران برگشته ايد و به من ايراد مى كنيد.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 122 نهج اابلاغه که بعد از «ليلة الهرير» يكى از شب هاى بسيار پر حادثه جنگ صفين ايراد شده، در پاسخ يكى از همراهان خود که برخاست و عرض كرد تو ما را از قبول حكميّت نهى كردى، سپس ما را به آن امر فرمودى ما نفهميديم كدام يك از اين دو دستور صحيح است؟ فرمود: (اين گرفتارى و بدبختى ناشى از حكميّت كه دامان شما را گرفته كيفر كسى است كه رأى صواب را رها سازد)؛ «هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقدَةَ(1)».
من به شما فرياد زدم كه جنگ را در مرحله حساس رها نكنيد، ادامه دهيد كه پيروزى نزديك است ولى شما اين رأى صواب را رها كرده، تسليم حيله هاى ناصواب «عمرو عاص» شديد، و اصرار به قبول حكميّت كرديد.
سپس مى افزايد: (به خدا سوگند اگر هنگامى كه من شما را دستور به قبول حكميّت از روى ناچارى و اضطرار و اصرار جُهّال دادم به جاى آن شما را وادار به ادامه جهاد مى كردم ـ كارى كه خوشايندتان نبود ولى خدا خير فراوانى در آن قرار مى داد ـ و در اين حال اگر شما در مسير حق گام برمى داشتيد، هدايتتان مى كردم و اگر منحرف مى شديد شما را به راه باز مى گرداندم و اگر گروهى از شما خوددارى مى كردند كسان ديگرى را به جاى آنها مى گماردم به هر حال اگر اطاعت من در ادامه مبارزه مى كرديد اين كار صحيح و محكمى بود ولى افسوس كه تسليم فرمان من نبوديد من با كمك چه كسى بجنگم؟ و به كه اعتماد كنم؟)؛ «أَمَا وَ اللهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللهُ فِيهِ خَيْراً، فَإنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَ إنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ، وَ إنْ أبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ، لَكَانَتِ الْوُثقَى، وَ لكِنْ بِمَنْ وَ إلَى مَنْ؟».
امام(عليه السلام) با اين پاسخ گويا اين حقيقت را بيان مى كند كه نيّت اصلى من، ادامه جهاد تا پيروزى بود به خصوص اين كه ما در آستانه پيروزى قرار داشتيم و من با تمام قوت و قدرت، حاضر به ادامه اين راه بودم و لذا شما را از حكميّت نهى كردم ولى شما افراد ضعيف الاراده و عصيانگر و نافرمان، حاضر به انجام اين كار نبوديد بنابراين، من چاره اى جز قبول حكميّت نداشتم و اكنون شما فراموشكاران برگشته ايد و به من ايراد مى كنيد.
سپس حضرت در ادامه در تعبير جالبى مى فرمايد: (عجبا! من مى خواهم به وسيله شما دردم را درمان كنم، در حالى كه شما خود، درد منيد. من در اين حال به كسى مى مانم كه مى خواهد خار را به وسيله خار بيرون بياورد با اين كه مى داند خار همچون خار است)؛ «أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي، كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ، وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا(2)مَعَهَا!».
اين تشبيه كه از ضرب المثل معروفى گرفته شده، تشبيه بسيار دقيق و گويايى است، معمولاً هنگامى كه خار، در پا مى نشيند آن را به وسيله سوزن يا منقاش، آهسته بيرون مى آورند حال اگر بخواهند آن را به وسيله خار ديگرى بيرون آورند به احتمال قوى خار دوّم نيز در پاى مى نشيند و مى شكند و مشكل افزون مى شود و اين به صورت ضرب المثل در ميان عرب در آمده كه مى گويند: «كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا»، اين ضرب المثل را درباره كسى به كار مى برند كه مثلاً مى خواهد كسى را براى رفع اختلاف ميان او و ديگرى، حكم و داور كند، در حالى كه آن شخص تمايل به دشمن او دارد و كار را پيچيده تر مى كند.
منظور امام(عليه السلام) اين است كه من مى خواهم عصيان گران شام را به وسيله شما دفع كنم در حالى كه شما خود در زمره عصيانگران هستيد.
و در پايان اين بخش امام(عليه السلام)، شكايت به درگاه خدا مى برد و عرض حاجت به پيشگاه او مى كند و عرضه مى دارد: (خداوندا! طبيبان اين درد سخت و جانكاه، خسته شده اند و كشندگان آب از چاه براى آبيارى اين زمين بى حاصل درمانده گشته اند)؛ «اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ(3)، وَكَلَّتِ(4)النَّزْعَةُ(5)بِأَشْطَانِ(6)الرَّكِيِّ(7)».
چه تعبير گويا و رسا و در عين حال سوزناكى! هنگامى كه بيمارى سخت و لاعلاجى در جان كسى مى ريزد و طبيب حاذق هر دارويى مى دهد بيمار جواب مثبتى به آن دارو نمى دهد، سخت خسته و ملول مى شود، همچنين كشاورزانى كه با زحمت و تلاش فراوان از چاه هاى عميق آب مى كشند و به زمين نامستعدّى مى ريزند كه هيچ حاصلى نمى دهد سخت وامانده مى شوند و همين گونه است حال رهبر و پيشواى مدير و مدبّرى همچون على بن ابى طالب(عليه السلام) كه گرفتار گروهى جاهل، كوته بين، ضعيف الاراده وضعيف الايمان مى گردد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه «عيسى بن مريم» چنين گفت: «داوَيْتُ الْمَرْضَى فَشَفَيْتُهُم بإذْنِ اللهِ وَ اَبْرَاْتُ الاْكْمَهُ وَ اْلاَبْرَصَ بِإذِنِ اللهِ وَ عَالَجْتُ الْمَوْتَى فَاحْيَيْتُهُمْ بِإذِنِ اللهِ وَ عَالَجْتُ اْلاَحْمَقَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَى إصْلاحِهِ»(8)؛ (من بيماران را مداوا كردم و به اذن خدا آنها را شفا دادم، نابيناى مادرزاد و گرفتار بيمارى برص را به اذن خدا بهبودى بخشيدم؛ مردگان را به فرمان خدا زنده كردم، ولى خواستم احمق را معالجه كنم نتوانستم).(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.