پاسخ اجمالی:
«محمّد بن ابى بكر» فرزند خلیفه اول و «اسماء بنت عميس» است كه در ابتدا همسر «جعفر بن ابى طالب» بود و سپس همسر ابوبكر شد و بعد از آن به همسري امام على(ع) در آمد. محمّد از زمان كوچكي در دامان على(ع) و در سايه او پرورش يافت. او كه در حجّة الوداع سال دهم هجرى متولد شد در زمان خلافت امام علي(ع) حاكم مصر شد و در جنگ با لشكر عمروعاص شكست خورد و به طرز فجيعي به شهادت رسيد. او از ياران خاصّ امام على(ع) بود، بعضى او را از مقرّبان و بعضى از حواريّين امام شمرده اند و اين تعبيرات نشانه نهايت نزديكى او به امام على(ع) است.
پاسخ تفصیلی:
«محمّد بن ابى بكر» فرزند خليفه اوّل و مادرش اسماء بنت عميس است كه نخست، همسر جعفر بن ابى طالب شد و بعد به ازدواج ابوبكر درآمد و بعد از ابوبكر افتخار همسرى امام على(عليه السلام) را پيدا كرد و چون محمّد در آن زمان كوچك بود، در دامان على(عليه السلام) و در سايه او پرورش يافت و پرتوى از خُلق و خُوى آن امام بزرگوار در وجودش انعكاس يافت.
او در حجّة الوداع سال دهم هجرى تولّد يافت و در مصر در حالى كه 28 سال بيشتر از عمرش نمى گذشت، شربت شهادت نوشيد و از ياران خاصّ امام على(عليه السلام) و عاشقان مكتبش بود؛ بعضى او را از مقرّبان آن حضرت و بعضى او را از حواريّين آن حضرت مى شمردند. اين تعبيرات نشانه نهايت نزديكى او به مكتب اميرمؤمنان على(عليه السلام) است.
مسعودى در «مروج الذّهب» نقل مى كند: «هنگامى كه محمّد بن ابى بكر به مصر رسيد، نامه اى به معاويه نوشت (كه حكايت از مقام والاى معرفت و شناخت او، نسبت به ولايت امير مؤمنان على(عليه السلام) مى كند) به اين مضمون: «بعد از حمد و ثناى خداوند، نخستين كسى كه دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را اجابت كرد و ايمان آورد و سخن او را تصديق نمود و مسلمان شد، برادر و پسر عمّش على بن ابى طالب(عليه السلام) بود. او رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بر همه كس مقدّم شمرد و در برابر هر حادثه اى جان خود را در برابر او سپر ساخت. با دشمنانش جنگيد و با كسانى كه با او از درِ صلح درآمده بودند، صلح نمود و همواره در تمام ساعات شب و روز و در تنگناهاى وحشت و گرسنگى از او - با جان خود - دفاع مى كرد و به جايى رسيد كه در ميان پيروان مكتبش شبيه و مانندى نداشت...».
و جالب اين كه معاويه در پاسخ او به فضائل على(عليه السلام) اعتراف كرد؛ ولى با سخن شيطنت آميزى سعى كرد در او نفوذ كند، نوشت: «ما فضل على بن ابى طالب را مى دانيم و حق او بر ما لازم است؛ ولى هنگامى كه پيامبر چشم از دنيا فرو بست، اين پدر تو و فاروقش عمر بود كه حق او را گرفتند و فرمان او را مخالفت كردند»».(1)
اين سخن را با آخرين نامه اى كه امام على(عليه السلام) درباره محمّد به اهل مصر نوشت تكميل مى كنيم، در اين نامه چنين آمده است: «اميرتان محمّد را به خوبى يارى كنيد و بر اطاعت و فرمان او ثابت قدم باشيد تا بر حوض كوثرِ پيامبرتان وارد شويد».(2) همچنین در نامه سى و پنجم نهج البلاغه، حضرت على(عليه السلام) مدح بليغ و تمجيد گويايى از محمّد بن ابى بكر مى كند.
از جالب ترين فرازهاى زندگى محمّد بن ابى بكر اين است که او هنگامى كه در مصر حكومت مى كرد، نامه اى به امام امير مؤمنان(عليه السلام) نوشت و درخواست بيان جامعى در امور دين كرد و امام(عليه السلام) نامه بسيار جامع و پرمعنايى براى او و اهل مصر مرقوم داشت و محمّد همواره اين نامه را با خود داشت و در آن نظر مى كرد و به آن عمل مى نمود، هنگامى كه شهيد شد عمروعاص آن نامه را ضمن مدارك و اسناد ديگرى كه از محمّد بدست آورد، براى معاويه فرستاد؛ معاويه در آن نامه نظر مى كرد و از مضامين عالى آن تعجّب مى نمود، هنگامى كه وليد بن عقبه اعجاب معاويه را مشاهده كرد، به او گفت: اين نامه ها را بسوزان. معاويه به او گفت: خاموش باش! تو عقل و شعور كافى ندارى!. وليد ناراحت شد و گفت: تو عقل كافى ندارى. آيا اين خردمندى است كه مردم بدانند نامه و احاديث ابوتراب [على(عليه السلام)] نزد تو است و از آنها درس آموخته اى؟ پس چرا با او مى جنگى؟ معاويه گفت: واى بر تو، به من مى گويى دانشى اين چنين را بسوزانم؟ به خدا سوگند! من از آن جامع تر و استوارتر و روشن تر نشنيده ام!(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.