پاسخ اجمالی:
«هاشم» فرزند «عتبه» بود و با اين كه پدرش از دشمنان سرسخت پيامبر(ص) بود؛ اما خودش مسلمانى پرشور و از ياران برجسته پيامبر(ص) و امير مؤمنان(ع) بود و آرزو داشت در راه خدا و در برابر اميرمؤمنان(ع) شهيد شود. وي در جنگ يرموك و قادسيه نقش مهمي در پيروزي سپاه اسلام داشت و از آنجا كه بسيار شجاعانه مي جنگيد و در امر جهاد، سرعت به خرج مى داد او را «مرقال» مي گفتند. «هاشم» سرانجام به آرزوى خود رسيد و در ميدان صفّين به شهادت رسيد و لشكريان امام على(ع) و خود آن حضرت، از شهادتش اندوهگين شدند.
پاسخ تفصیلی:
«هاشم» فرزند «عتبه» بود و با اين كه پدرش از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله) محسوب مى شد، خودش مسلمانى بسيار پرشور و با افتخار بود و از ياران برجسته پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امير مؤمنان(عليه السلام) محسوب مى شد و اين سخن از او است كه به امير مؤمنان على(عليه السلام) مى گفت: «به خدا سوگند! دوست ندارم كه تمام آنچه روى زمين است و آنچه زير آسمان قرار دارد، ملك من باشد و در برابر آن يكى از دشمنان تو را دوست داشته باشم يا يكى از دوستان تو را دشمن!». او در جنگ صفّين در ركاب على(عليه السلام) بود و آرزو داشت در راه خدا و در برابر امير مؤمنان(عليه السلام) شربت شهادت بنوشد و بسيار شجاعانه جنگيد و از آنجا كه در امر جهاد سرعت به خرج مى داد او را «مرقال» گفتند («مرقال» به معناى سريع و پرتحرّك است) و سرانجام به آرزوى خود رسيد و پس از جنگ نمايانى در ميدان صفّين شهيد شد و لشكريان على(عليه السلام) و خود آن حضرت، از شهادت او اندوهگين شدند. سپس فرزندش پرچم را به دست گرفت و بر لشكر معاويه حمله كرد و جنگ نمايان و شايسته تحسينى داشت؛ سرانجام اسير شد، او را نزد معاويه آوردند، ميان او و معاويه و عمرو بن عاص سخنان زيادى رد و بدل شد و او شجاعانه از مكتب على(عليه السلام) دفاع كرد؛ عاقبت معاويه دستور داد او را زندانى كنند.(1)
«هاشم» از همان آغاز جوانى شجاعت نمايانى داشت. در جنگ «يرموك» كه بزرگترين پيروزى در ناحيه شامات نصيب مسلمانان شد، او فرماندهى بخشى از سواران لشكر اسلام را بر عهده گرفته بود و در همين ميدان بود كه يكى از چشم هاى خود را از دست داد و به همين دليل بود كه بعضى او را «اعور»؛ (صاحب يك چشم) مى ناميدند و در جنگ «قادسيّه» كه عمويش «سعد بن ابى وقّاص» فرمانده لشكر بود، شركت داشت. مى گويند سبب فتح مسلمين، شجاعت و كفايت هاشم بود، فتحى كه بعداً به عنوان «فتح الفتوح» ناميده شد و در جنگ «صفّين» فرمانده جناح چپ لشكر امير مؤمنان على(عليه السلام) بود.(2)
در حالات هاشم آمده است: «روزى در صفّين در ميان اصحاب خود، مشغول جنگ بود كه جوانى از لشكر معاويه در حالى كه شمشير مى زد و لعن مى كرد و ناسزا مى گفت، نزديك هاشم آمد. هاشم به او گفت: اى جوان! اين سخنانى را كه تو مى گويى و اين جنگ [بى هدفى را] كه دنبال مى كنى روز قيامت حساب و كتابى دارد، از خدا بترس و به فكر زمانى باش كه خدا از تو درباره اين كارت سؤال مى كند! جوان گفت: من با شما مى جنگم؛ زيرا پيشواى شما آنگونه كه به من گفته اند، نماز نمى خواند و شما هم نماز نمى خوانيد و براى اين با شما جنگ مى كنم كه پيشواى شما خليفه ما را كشته است و شما او را در كشتن خليفه يارى كرديد. هاشم گفت: تو را با عثمان چه كار؟ او را اصحاب پيامبر و قاريان قرآن به خاطر كارهايى كه بر خلاف قرآن انجام داد، كشتند و اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) اصحاب دين خدا و شايسته ترين افراد براى نظارت در امور مسلمين هستند. امّا اينكه گفتى مولاى ما على(عليه السلام) نماز نمى خواند، او نخستين كسى است كه با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نماز خواند و به او ايمان آورد و اينها را كه مى بينى با او هستند [و همچون پروانگان گرد شمع وجود او مى گردند] همه آنها قاريان قرآن هستند، شب را به پا مى خيزند و خدا را عبادت مى كنند؛ مراقب باش اشقياى مغرور، تو را در دينت فريب ندهند! سخنان هاشم جوان را منقلب كرد، صدا زد اى بنده خدا، من گمان مى كنم تو مرد صالحى هستى [و سخنانت نور صدق و راستى دارد] آيا راه توبه اى براى من مى يابى؟ گفت: آرى به سوى خدا بازگرد، او توبه تو را مى پذيرد. جوان دست از جنگ كشيد و برگشت، مردى از شاميان به او گفت: اين مرد عراقى تو را فريب داد جوان گفت: نه! او مرا نصيحت كرد [و هدايت فرمود]».
آرى ياران على(عليه السلام) همچون خودش در ميدان نبرد نيز دست از هدايت گمراهان بر نمى داشتند. سعى آنها كشتن دشمن نبود؛ بلكه سعيشان در هدايت آنان بود.
به هر حال هاشم در روز صفّين با شجاعت و شهامت تمام جنگيد و شربت شهادت را عاشقانه نوشيد و ياران على(عليه السلام) از شهادت او سخت ناراحت شدند.(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.