پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) با اشاره به عیوب دنیا، انسان را از دلبستگی به آن برحذر داشته و می فرماید: «دنيا منزلگاهی برای كوچ كردن است و جاى اقامت نيست». همچنین می فرماید: «دنيا سرايى است که حلالش با حرام و شرينى اش با تلخى به هم آميخته شده و ...، و خدا آن را مخصوص اوليائش نساخته». در واقع اگر متاع دنيا ارزشمند بود خداوند آن را به دوستانش اختصاص مى داد. سپس توصیه مى فرمايد: «پس آنچه خداوند بر شما واجب كرده را جزءِ خواسته هاى اصلی خود قرار دهيد و پيش از دعوت به مرگ آماده شويد».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 113 نهج البلاغه، به سراغ نكوهش دنيا و دنياپرستان مى رود و چنان زرق و برق دنيا را تحقير مى كند و عيوب آن را بر مى شمرد كه هر انسان عاقلى را بيدار مى سازد و به او نشان مى دهد كه دنياپرستى راه نجات نيست.
مخاطبان خويش را كه مردم آن روز و امروز و تمام اعصار و قرون را شامل مى شود، از زرق و برق دنيا بر حذر مى دارد و مى فرمايد: (شما را از دلبستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم كه منزلگاهى است كوچ كردنى؛ و جاى اقامت نيست)؛ «وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَة، وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَة»
«قلعه» از ماده «قلع» گرفته شده و به معنى اموال عاريتى و محلى است كه انسان هر زمان بايد از آن برخيزد، و «نُجْعَة» عكس آن است و آن جايگاهى است كه انسان خير و بركت در آن يافته و قطعاً تصميم به توقف در آن گرفته است. بنابراين مفهوم سخن مولا(عليه السلام) اين است كه دنيا به هر حال يك منزلگاه موقّتى است و ارزشى براى ماندن و اقامت گزيدن ندارد، در ادامه سخن در واقع به دلايل اين مطلب اشاره مى كند و مى افزايد: (دنيا خود را با مكر و نيرنگ آراسته و با زرق و برق خود مردم را مى فريبد، سرايى است كه در نظر صاحب اصليش بى مقدار است لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگى اش را با مرگ، و شرينى اش را با تلخى، به هم آميخته است)؛ «قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا(1)هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَ حَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا».
هر گاه بخواهى لقمه نان حلالى بدست آورى بايد هزار درد و رنج را تحمّل كنى و از مسيرهاى پرنشيب و فراز بگذرى و هرگاه بخواهى گلى بچينى بايد تحمّل نيش خار كنى و اگر بخواهى از خوان نعمتش كمى عسل برگيرى نيشهاى زنبورها در انتظار توست، در كنار هر گنجى افعى ها خفته اند و در كنار هر شيرينى تلخى هاست، فى المثل انسانى كه فرزند ندارد غم و غصّه جانكاهى بر روح او سنگينى مى كند، ولى همين كه فرزند پيدا كرد هزاران مشكل در كنار اوست و همچنين نعمتها و مواهب ديگر كه فقدانش غم انگيز است و وجودش ملال آور و مشكل آفرين. و در تأكيد اين سخن مى فرمايد: (به همين دليل خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است)؛ «لَمْ يُصْفِهَا(2)اللهُ تَعَالَى لاِوْلِيَائِهِ، وَ لَمْ يَضِنَّ(3)بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ».
آرى! اگر متاع دنيا متاع قابل ملاحظه اى بود خداوند آن را به دوستانش اختصاص مى داد و از دشمنانش دريغ مى داشت ولى چون ارزشى ندارد آن را به هر كس مى دهد. سپس اضافه مى كند: (خوبى هايش كم، و شرّ آن آماده و فراوان، جمعش رو به فنا و ملك و حكومتش رو به زوال، و آبادى اش رو به ويرانى است)؛ «خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ(4)وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ، وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ». با اين حال چگونه عاقل مى تواند به آن دل ببندد؟ و بر نعمتهايش تكيه كند؟ از اقبال دنيا شاد و از ادبارش غمگين شود؟
و در ادامه اين بحث، مطلب را به صورت سؤال مطرح مى كند، تا پاسخ آن از درون دل هاى مخاطبين برخيزد و اثر عميق خود را بگذارد، مى فرمايد: (چه ارزشى دارد سرايى كه همچون عمارتهاى فرسوده در حال فروريختن است! و چه خوبى دارد، عمرهايى كه همچون زاد و توشه مختصر پايان مى گيرد، و زندگى هايى كه همچون ايّام سفر به آخر مى رسد!)؛ «فَمَا خَيْرُ دَار تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَ عُمُر يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَ مُدَّة تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ!». امام(عليه السلام) در اين سه تشبيه، نهايت فصاحت و بلاغت را بكار برده است:
نخست دنيا را به خانه كهنه و فرسوده اى تشبيه مى كند كه ديوارهايش شكافته و سقفهايش در حال فرو ريختن است و عمر انسان را به سفره اى تشبيه مى كند كه گروهى بر سر آن مى نشينند و در مدّتى كوتاه هر چه در آن است مى خورند و خالى مى شود و مدّت بقاء انسان را در اين جهان به سفرهاى كوتاهى تشبيه مى كند كه مسافر تا گرم راه رفتن مى شود پايان مى پذيرد.
و سرانجام در آخرين جمله از اين بخش خطبه، همگان را مخاطب ساخته و سه دستور مهمّ به آنها مى دهد و مى فرمايد: (آنچه را خداوند بر شما واجب كرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد كه براى اداى حقوقى كه از شما خواسته است ياريتان كند و پيش از آن كه به سوى مرگ فراخوانده شويد، دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد و آماده شويد)؛ «اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ، وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ. وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ».
در نخستين دستور به مردم سفارش مى كند كه حدّاقل، واجبات الهى را به اندازه خواسته هاى شخصى خود، ارج نهند و در انجام آن كوشا باشند نه اين كه خواسته هاى دنيوى خود را در متن قرار دهند و واجبات الهى را در حاشيه.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است كه توفيق انجام واجبات الهى را جزء خواسته هاى خود در پيشگاه خدا قرار دهيد. ولى معنى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد. زيرا در جمله دوّم، به اين معنى اشاره شده كه مى فرمايد: «از او بخواهيد كه در اداء حقش شما را يارى كند» بنابراين تفسير هر دو جمله، تكرار يك مفهوم خواهد بود.
جمله سوّم، اشاره به آمادگى براى استقبال از مرگ است، از طريق اداء حقوق مردم و توبه از گناه و جبران مافات. چرا كه در غير اين صورت، مرگ غافلگيرانه دامان انسان را مى گيرد و به سوى جهانى كه هيچ آمادگى براى ورود به آن ندارد پيش مى برد.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.