پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) حب دنیا را سرچشمه بسیاری از گناهان دانسته و از طرق مختلفى به نكوهش دنيا مى پردازد. به عنوان مثال گاه از بى وفايى و ناپايدارى دنيا مى گويد كه چگونه همه را به خود مشغول مى كند، و یا از دگرگونى سريع آن سخن مى گويد كه در يك شَب پيروزيها به شكست مى انجامد و گاه با ترسیم حالات انسان در آستانه مرگ، از قبرهاى تنگ و تاريك، و از تنهايى انسان سخن می گوید که البته همه اين مباحث را در سايه قرآن طرح مى كند، و همین بر نورانيت و جاذبه كلام امام(ع) افزوده و آن را تأثيرگذارتر مى گرداند.
پاسخ تفصیلی:
از آنجا كه «حبّ دنيا» سرچشمه همه يا غالب گناهان است، و از آنجا كه «دنياپرستى» و فريفته زرق و برق دنياى مادى شدن، انسان را از خدا و روز رستاخيز غافل مى كند و اين غفلت عامل مهمّ ديگرى براى فرو غلطيدن در بستر گناه است و از آنجا كه مخصوصاً در عصر امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) به دلیل فراوانى مال و ثروت به خاطر پيشرفت سريع اسلام و غنائم جنگى و غير آن، توجّه گروه عظيمى از مسلمين به دنيا زياد شده بود كه يك نمونه آن فساد عظيم مالى عصر «عثمان» بود؛ امام(عليه السلام) در جاى جاى خطبه هاى «نهج البلاغه» داد سخن را در نكوهش دنياى غافل كننده و گناه آلود، مى دهد؛ و با بيانى صريح و گويا و تكان دهنده كه بالاتر از آن تصوّر نمى شود، به نكوهش شديد دنيا مى پردازد، مخصوصاً در خطبه 111 نهج البلاغه كه گويى آنچه را قرآن در مذّمت دنيا دارد امام(عليه السلام) همه را در اين خطبه گردآورى فرموده و معجونى ساخته كه هر غافلى را بيدار و هر مستى را هشيار مى كند.
امام عليه السلام براى بيان اين مقصود از طرق مختلفى، اين موضوع را دنبال فرمود:
1 ـ نخست از «بى وفايى و ناپايدارى دنيا» سخن مى گويد كه چگونه همه را به خود مشغول مى كند، ناگهان آنها را رها كرده و در كام بدبختى ها فرو مى برد.
2 ـ گاه از «دگرگونى سريع دنيا» سخن مى گويد كه يك شَبِه قدرتها جا به جا مى شوند و پيروزيها به شكست، مى انجامد، سلامتى جاى خود را به بيمارى و غنا و ثروت، جاى خود را به فقر و بدبختى مى دهد.
3 ـ گاه از آميخته بودن همه اين مواهب به درد و رنجها، نوشها با نيشها و گلها در كنار خارها و گنجها در كنار افعى ها، خبر مى دهد، تا كسى دل بر آن نبندد و دورنماى دل انگيزش او را نفريبد.
4 ـ گاه دست ياران خود را گرفته و نمونه عينى اين بى وفايى و ناپايدارى و بى اعتبارى را بر جاى جاى تاريخ بشر، به آنها نشان مى دهد و مى فرمايد: «ببينيد دنيا بر سر كسانى كه از شما قدرتمندتر و ثروتمندتر و داراى جمعيّتهائى فزونتر و لشكريانى انبوه تر بودند چه آورد» تا چه كند با تو دگر روزگار.
5 ـ گاه همچون نقّاشى چيره دست، قلم به دست گرفته و حالات هول انگيز انسان را در آستانه مرگ و جدايى از دوستان و بستگان، اموال و ثروتها و مقامات مورد علاقه اش، در يك تابلوى گويا، ترسيم مى كند و در برابر ديدگان آنها مى گذارد تا همه چيز را با چشم خود ببينند و عبرت بگيرند.
6 ـ گاه ترسيم گوياى ديگرى از قبرهاى تنگ و تاريك، كه آخرين منزلگاه هستى دنيا، اين است، از تنهايى انسان، همسايگان خاموش، كه هرگز به ديدار هم نمى آيند و از يكديگر خبر نمى گيرند و جدايى از زن و فرزند و برهنگى و درماندگى انسان، ارائه مى دهد.
و جالب اين كه در تمام اين مباحث در سايه آيات قرآن حركت مى كند، گاه صريحاً به آيات اشاره مى فرمايد، و گاه تعبيراتى است برگرفته از آيات قرآن، و اين امر، نورانيّت و روحانيّت و جاذبه بيشترى به كلام امام(عليه السلام) مى دهد و تأثير آن را فزونتر مى سازد.
اى كاش! دنياپرستانِ مغرور، و فريفته شدگان اين دارِ تزوير و غرور، حدّاقل براى يك بار در عمرشان، اين خطبه بيدار كننده را مى خواندند و در جمله جمله آن تأمّل و دقّت مى كردند و چه خوب است همه ما گه گاه، به سراغ اين خطبه و مانند آن در «نهج البلاغه» بياييم و از آن شناخت بيشترى درباره دنيا و روح تازه اى براى اطاعت فرمان حق و پرهيز از گناه پيدا كنيم.
بسيارى از سخن پردازان و شعراى ما نيز در سايه اين آيات و روايات حركت كرده و اشعار نغز و هشدار دهنده اى سروده اند، از جمله شاعر توانا و بى نظير «حافظ شيرازى» در باره سرعت زوال نعمتها مى گويد:
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هردم *** جرس، فرياد مى دارد كه بربنديد محملها!
و نيز درباره بى وفايى دنيا چنين مى سرايد:
برو از خانه گردون به در، و نان مطلب *** كاين سيه كاسه، در آخر بكشد مهمان را!
هركه را خوابگه آخر به دو مشتى خاك است *** گو چه حاجت كه به افلاك كشى ايوان را
و نيز درباره آميخته بودن راحتى ها با درد و رنجها مى گويد:
كه شنيدى كه در اين بزم دمى خوش بنشست؟ *** كه نه در آخر صحبت، به ندامت برخاست
و سرانجام درباره دگرگونيهاى سريع و ناگهانى دنيا چنين مى سرايد:
بيدار شو اى ديده كه ايمن نتوان بود *** زين سيل دمادم كه در اين منزل خواب است!
سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم *** دست از سرِ آبى كه جهان جمله سراب است!(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.