پاسخ اجمالی:
عدم شكرگزاري ناشی از دو چیز است: 1. جهل؛ یعنی به اصل نعمت جهل دارند و بعضى چيزها را نعمت نمی دانند. 2. غفلت؛ برخی هم از نعمت ها غفلت دارند، هر نعمت عمومى را گرچه مى دانند نعمت است ولى از آن غافل اند و حق آن را بجا نمى آورند. گویند يكى در نزد بزرگى از فقر گله مى كرد. آن بزرگ گفت: مى خواهى چشم نداشته باشى و ده هزار درهم داشته باشى؟ گفت نه. گفت: مى خواهى عقل نداشته باشى و آن مقدار داشته باشى؟ و ... ، گفت پس خدا در نزد تو پنجاه هزار درهم جنس و كالا گذاشته چرا گله مى كنى؟!
پاسخ تفصیلی:
علماى اخلاق براي عدم شكرگزاري انسان دو سبب ذكر كرده اند:
1. جهل؛ بعضی ها يا به اصل نعمت جهل دارند، یعنی بعضى چيزها را نعمت نمی دانند؛ و يا فكر مى كنند شكر فقط با زبان است و گمان مى كنند اگر مثلا با زبان شكر صحت و سلامتى اعضاء و جوارح خود را كردند كفايت مى كند و مى توانند ديگر هر استفاده اى كه بخواهند از آنها ببرند، گرچه مورد رضايت مُنعم و خداوند يگانه نباشد.
2. غفلت؛ برخی هم از نعمت ها غفلت دارند، هر نعمت عمومى را گرچه مى دانند نعمت است؛ ولى از آن غافلند و حق آن را بجا نمى آورند. به نَفَسى كه مُمِّد حيات است و مُفرّح ذات بى توجه است مگر اينكه در دود و دَم گرفتار شود آن وقت قدر آن داند، تا عضوى از او درد نكند قدر آن عضو نداند و اين همچون بنده اى مى ماند كه تا وى را نزنند، قدر نعمت نداند. قدر حيات را نمى داند مگر اينكه به قبرستان رود و ببيند كه مردگان در آرزوى يك روز عمرند تا تقصيرهاى خود را با آن جبران كنند، آنها در حسرت روزى و او در مَسرّت روزها است و قدر نمى داند. يكى در نزد بزرگى از فقر و تهيدستى گله مى كرد. آن بزرگ گفت: مى خواهى چشم نداشته باشى و ده هزار درهم داشته باشى؟ گفت نه. گفت: مى خواهى عقل نداشته باشى و آن مقدار داشته باشى؟ گفت، نه، گفت: مى خواهى گوش و دست و پاى نداشته باشى و آن مقدار داشته باشى؟ گفت: نه، گفت پس خدا در نزد تو پنجاه هزار درهم جنس و كالا گذاشته چرا گِلِه مى كنى؟!(1)
«ابن سماك» بر يكى از خلفا وارد شد در حالى كه در دست آن خليفه ظرف آبى بود كه مى آشاميد. خلیفه به ابن سماك گفت: مرا موعظه كن. گفت: آيا اگر همه اموال خود را بايد مى دادى تا اين آب را بخورى وگرنه عطشان مى ماندى اين كار را مى كردى؟ گفت: بله، گفت اگر تمام سلطنت و پادشاهى خود را بايد مى دادى، آيا ترك سلطنت مى كردى؟ گفت: بله. گفت: پس خوشحال به پادشاهى نباش كه مساوى با آشاميدن مقدار كمى آب است.(2) از اين روشن مى شود كه نعمت آشاميدنِ آب در موقع عطش، از پادشاهى تمامى زمين بيشتر است.
حكايت شده كه يكى از حافظان و قاريان قرآن دچار فقر شد و كار بر او سخت شد. در خواب ديد كسى مى گويد: آيا دوست دارى سوره انعام را از ذهنت پاك كنيم و فراموشت گردانيم و هزار دينار در عوض آن به تو دهیم؟ گفت: نه، گفت: سوره هود چطور؟ گفت: نه، گفت: سوره يوسف چطور؟ گفت نه و همين گونه سوره هائى را شماره كرد سپس گفت: با تو قيمت صد هزار دينار است و تو شكايت مى كنى؟(3) نكته اى كه در آخر تذكر آن لازم است اين كه سعى كنيم در زندگى شكرگزار مردم باشيم تا شكرگزار خدا شويم، اگر كسى به ما خدمتى كرد قدر [و شكر] نعمت او را بجا آوريم تا خداوند نيز نعمتش را بر ما افزون كند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.