پاسخ اجمالی:
به فرموده امیرمومنان(ع) پرهيزكاران در زلزله ها و حوادثِ مضطرب كننده زندگى، با وقار و آرام اند. آنها همچون كوه هاى سنگين و سر به فلك كشيده در برابر تندبادها و حركت هاى تند روزگار، مقاوم ايستاده اند. این پایداری آنها بدلیل پیروی شان از حق است؛ چرا که از بين حق و باطل آنچه ماندنى و هميشگى است حق است. امام صادق(ع) نیز یکی از زیباترین خصلت های مردان را اُبهت و وقاری که موجب ترس کسی نشود دانسته اند.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشي از خطبه متقين در بيان اوصاف ايشان مي فرمايند: «فرد پرهيزكار در زلزله ها و حوادثِ مضطرب كننده زندگى، سنگين و با وقار و خونسرد و آرام است». مولى على(عليه السلام) به صفت مهمي كه ويژگى پرهيزكاران است اشاره مى كنند و آن آرامش و وقار است. «وقار» در مقابل خفّت و سبكى است. وقار و تأنّى از نشانه هاى عقل و خفّت و سبكى و عجله در امور از نشانه هاى جهل است. پرهيزكاران در زلزله هاى زندگى، سنگين و با اطمينان خاطر هستند، آنها همچون كوه هاى سنگين و سر به فلك كشيده در برابر تندبادها و حركت هاى تند روزگار، مقاوم ايستاده اند، آنها چون مظهرى از حق هستند پايدارند. از بين حق و باطل آنچه ماندنى و هميشگى است حق است، باطل همچون كف روى آب گذرا است، باطل همچون خس و خاشاكى بر روى آب در حركت است. حق همچون صخره هاى سنگين در برابر آب است كه آب قدرت تكان دادن آنها را ندارد و اگر حركت آب تند، كُند و مانند اينها شود آن صخره ها همچنان باوقار و صلابت ايستاده اند به خلاف خس و خاشاك كه سيل به هر طرف كه بخواهد آنها را مى برد. زلزله ها و حركت هاى تند اجتماعى گرچه بتواند بر چهره آنها خراشى وارد كند، ولى آنها را نمى تواند از مسير حق خود منحرف كند. در آنجا كه زلزله ها همه چيز را تكان مى دهد، آنها استوارند؛ زيرا حق استوار است، آنها مانند بعضى ها هر روز در زير يك بيرق و در زمره يك دسته به خاطر مصالح شخصى يا گروهى قرار نمى گيرند، آنها از هر چه رنگ دارد آزادند و تعلق آنها به ذات حق، وابستگى نيست؛ بلكه گسستگى از هر چيز است. اين عدم دلبستگى به غير حق، آنها را همچون ذات احديّت ثابت قدم نگاه مى دارد، همانگونه كه ذاتِ حق تحت تأثير هيچ شيئي قرار نمى گيرد. ذات پرهيزكاران واقعى كه مجلاى تابش حق و نمايانگر ذات اويند غير متغير است و از مواضع ثابت خود عدول نمى كند.
احمد بن عمر حَلَبى مى گويد: «از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: «اَىّ الخِصَالِ بِالمَرءِ اَجْمَلُ؟ قَالَ: وَقَارٌ بِلَامَهَابَةٍ وَ سَماحٌ بِلَاطَلبِ مُكَافَاةٍ وَ تَشَاغُلٌ بِغَيرِ مَتَاعِ الدُّنيَا»(1)؛ (چه خصلت هائى براى مرد زيباتر است؟ فرمودند: وقارى كه بدون هيبت و ترساندن باشد و بخششى كه بدون توقع پاداش و جزاء باشد و مشغول شدن به غير متاع دنيا)[و به آخرت پرداختن]». اميرمؤمنان على(عليه السلام) به كسانى كه آنها را مأمورِ گرفتن زكات مى كردند، چنين مى نوشتند، «فَاِذا قَدِمتَ عَلَى الحَىِّ فَاَنْزِلْ بِمَائِهِم مِنْ غَيرِ اَنْ تُخَالِطَ اَبْيَاتَهُم ثُمَّ امْضِ اِلَيهِم بِالسَّكِينَةَ وَ الوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَينَهُم فَتُسَلِّمَ عَلَيهِم وَ لاتُخْدِج بِالتّحِيّةِ لَهُم...»(2)؛ (وقتى به قبيله اى وارد شدى، بر سر آب آنها [آنجا كه از آن آب برمى دارند] پياده شو بدون آن كه به خانه هاى آنها درآئى، سپس با آرامش و وقار به سوى آنها برو تا بين آنها بايستى و سلام بر آنها كنى و از درود بر آنها بخل نورز [و كوتاهى مكن]). امام على(عليه السلام) «وقار» را از صفات عاملين و گيرندگان زكات مى شمرد؛ يعنى آرام و خونسرد باشد و اگر به او پرخاشگرى نيز شد، با وقار ايستادگى كند و با نرمى و ملايمت به وظيفه خود عمل نمايد. (وقار، جمال انسان است!)؛ «جَمَالُ الرَّجُلِ، اَلوَقَارُ».(3) نيكى و نيكوكارىِ انسان در خوش لباسى و خوش زندگى كردن نيست؛ بلكه در آرامش و وقار در همه حال و خصوصاً در مشكلات است؛ «لَيسَ البِرَّ فِى حُسْنِ اللِّباسَ وَ الزِّىَ وَ لَكِن البِّرَ فِى السَّكِينَةِ وَ الوَقَارِ».(4) (وقار، زيبائى عقل است)؛ «اَلوَقارُ، حُلِيَّةُ العَقلِ».(5) (وقار، نور و زينت انسان است)؛ «وَقَارُ الرَّجُلِ نُورٌ وَ زَينَةٌ».
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «عَلَيكُم بِالسَّكِينَةِ وَ الوَقَارُ»(6) مولى على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلمُؤمِنُ وَقُوُرٌ عِندَ الهَزَاهِزِ، ثُبُوتٌ عِندَ المَكَارِهِ، صَبُورٌ عِندَ البَلَاءِ»(7)؛ (مؤمن در فتنه هاى تكان دهنده سنگين و آرام است، در موقع ناملايمات و مكروهات ثابت قدم و در نزول بلا صابر است). امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «سزاوار است كه مؤمن هشت خصلت دارا باشد: باوقار در فتنه ها و حوادثِ تكان دهنده، صبور در موقع نزول بلا، شاكر در رفاه و آسايش، قانع به آنچه خداوند روزى او كرده است، ظلم به دشمنان روا نمى دارد، زحمتى براى ياران ندارد، بدن او از دست او در زحمت و مردم از دست او در راحتى و آسايشند».(8)
در روايت آمده كه: (سبب وقار و آرامش، حلم و بردبارى است)؛ «سَبَبُ الوَقَارِ اَلحِلْمُ»(9) يا در روايت ديگر آمده: «اَلوَقَارُ نَتِيجَةُ الحِلْمِ»(10) و اين نشان مى دهد، نتيجه صفت حلم و استقامت در برابر مشكلات، آرامش و وقار است. در خبرى آمده است: راهبى بنام شمعون بن لاوى از فرزندان يهودا _كه از حواريون عيسى(عليه السلام) بود _ از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) سؤالات زيادى كرد و جواب شنيد و در آخر به حضرت ايمان آورد، و مرحوم حسن بن شُعْبة حرانى در «تحت العقول» قسمتى از سؤال و جوابها را آورده است و شاهد ما اين چند جمله است كه حضرت فرمودند: «از حياء وقار حاصل شود و از وقار مداومت برخيزد و در مورد «رَزانَة» _كه همان وقار است_ فرمودند: از آن، لطف و ثبات و اداء امانت و ترك خيانت و صدق زبان و حفظ كردن شهوت و نيكوئى مال و استعداد و آمادگى براى مقابله با دشمن و نهى از منكر و ترك بي خردى و ترك بى صبرى حاصل شود، و اين چيزهائى است كه عاقل با آرامش و وقار به آن دست مى يابد، پس خوشا به حال كسى كه با وقار شد و سستى و جهالت در آن نبود و عفو و گذشت كرد».(11) حضرت على(عليه السلام) مى فرمايند: «كُنْ فِى الشَّدَائِدِ صَبُوراً وَ فِى الزَّلَازِلِ وَقُوراً»(12)؛ (در سختيها صابر و در زلزله ها و حوادث تكان دهنده آرام و باوقار باش!).
از خداوند آرامش و وقار و سكينت قلبى را بخواه كه او كسى است كه باران آرامش را بر زمينِ قلب هاى مؤمن فرو مى ريزد: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ».(13) او است كه استقامت را به مؤمنان مى دهد گرچه سر از بدن آنها جدا شود. در اينجا به واقعيتى اسف انگيز اشاره كنم و آن اين كه: «حجاج بن يوسف ثقفى در خونريزى و ستمگرى از افرادى است كه گوى سبقت را از همه ربوده است. حجاج بن يوسف مخصوصاً حرص عجيبى به كشتن دوستان علىبن ابيطالب(عليه السلام) داشت. يكى از روزها در مجلس نشسته بود و جمعى هم از ياران و متملقين دستگاه او از همان هائى كه براى خوشگذرانى چند روزه دنيا به تمام فضائل و كمالات انسانى و مقدسات دينى پشت پا مى زنند و از انجام هيچ كار زشتى خوددارى نمى كنند، گرد او جمع شده بودند. حجاج به آنان گفت: دوست دارم يكى از ياران و دوستان ابوتراب را به دست آورده و با ريختن خون او به خدا تقرب جويم، منظور حجاج از ابوتراب على(عليه السلام) بود و اين كلمه را براى تحقير آن حضرت به زبان مى آورد. اطرافيان وى گفتند: ما يار و دوست باسابقه ترى از قنبر غلام او سراغ نداريم؛ حجاج بلافاصله دستور جلب و احضار او را صادر كرد. طولى نكشيد كه قنبر بوسيله مأمورين حجاج مقابل ميز محاكمه او قرار گرفت. حجاج گفت: تو قنبر هستى؟ گفت: بله. گفت: تو همان ابوهمدان مى باشى! گفت: بله، گفت: بنده على بن ابيطالب(عليه السلام) توئى، قنبر گفت: من بنده خدا هستم و على بى ابيطالب(عليه السلام) آقاى من. حجاج گفت: از عقيده و مرام او بيزارى بجوى! گفت: اگر بيزارى جويم، مرا به عقيده و مرامى كه بهتر از آن باشد، راهنمائى مى كنى؟! گفت: تو را خواهم كشت، اكنون اختيار طرز كشته شدن با تو است! قنبر(باوقار و آرامش) گفت: اين اختيار با خود تو است، حجاج گفت: چطور؟ گفت: براى اين كه هر طور مرا امروز بكشى، روزى مى رسد كه من هم به همان طريق تو را خواهم كشت، ولى اميرالمؤمنين(عليه السلام) مرا خبر داده است كه مرا از روى ستم سر مى برند! حجاج دستور داد او را سر بريدند».(14) و اين چنين، قنبر كه در همه عمر همچون مولايش على، آرامشى ويژه و وقارى عجيب داشت، با همان آرامش در برابر حجاج ستمگر دست از عقيده خود برنداشت و سر در راه معبود داد و اين گونه خبر غيبى على(عليه السلام) را با خون امضاء كرد!
در مورد كميل بن زياد نيز رسيده(15) كه: حجاج بعد از اين كه فرماندار كوفه شد، او را طلبيد و او گريخت، حجاج كه از گريختن وى آگاه شد حقوق فاميل و قبيله او را از بيت المال قطع كرد و كميل كه چنين ديد با خود گفت: من پيرى سالخورده هستم و عمرم به سر آمده و روا نيست به خاطر من حقوق قبيله من قطع شود و لذا با پاى خود به نزد حجاج رفت! حجاج گفت: بسيار دوست داشتم به تو دسترسى پيدا كنم، كميل گفت: صدايت را بر من درشت مكن و مرا از مرگ نترسان به خدا سوگند از عُمر من چيزى نمانده جز باقى مانده غبار (كه از نهايت سستى قادر به جلو رفتن نيست) پس هر چه خواهى درباره من انجام ده؛ زيرا ميعادگاه من و تو نزد خدا است و پس از كشتن حساب در كار است. اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) مرا خبر داده كه تو قاتل من خواهى بود!... حجاج گفت: تو همان كسى هستى كه در زمره كشندگان عثمان بودى؟ دستور داد گردنش را بزنيد! و گردن او را زدند.
درود بر اين راست قامتان تاريخ كه با وقار خود برگ هاى تاريخ را رقم زدند و نقاط عطف تاريخ شدند. درود بر اين باوقارانى كه چهره وقار از چهره آنها شرمنده شد.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.